نوری > Recent Status Updates

Follow my new set up instagram page
@narronouri

من همه مات بمانم تورا چه سود
گر من میابم تورا هیچ گاه،پس عشق چه بود؟
به همه چشم دیدم زیبایی را تا کنون
چه سخت چه آسان ،پاداشم چه بود؟
این همه غصه ی عالم این قصه ی آدم
دیوان مرا ورق می‌زنی؟موضوعش چه بود؟
من همه ماتِ تو ام دنیا را چه ؟
تعبیر فالِ چشمانت چه بود؟

باطل
باطل
باطل
باطل
مثل کتاب قبلی.

خب …
واقعا کتاب بیخودیه
من جز افرادیم که گول هیچ بوک بلاگری رو نخوردم
من تنها گول عشقم رو خوردم
و کرم کتابی که درون معدم زندگی میکنه!

الکی درخت حروم کردن،الکی تایم گذاشتم،الکی نوشتن!

چه طوفانی شود،ابر بارانی و باد
بادِ بی حاصل منم،من را کامل کنی
با تو ای ماه شبم،بیم تاریکی نیست
شب یلدا هم که باشد،تو آن را روشن کنی
در وصف تو ،وصف دنیا نگویم،تویی دنیای من
همه دنیای من،زندگی را تو باید زیبا کنی
همه عرصه شعرم تمام شد بعد تو
غزل های مرا هم تو باید زیبا کنی
همه دیوان من،همهمه شوق تو است
شاید که روزی دیوان را نگاهی کنی
نوری

کاش با وجود خسته ات درد مرا درمان کنی
مو بر سر شکسته ام،شانه کنی
غم و اندوه ندارم تو هم نداری مثل من
تا تو باشی پیش من،من را ارام کنی
سزاوار هرچه ام،تویی اخر سرنوشت من
می‌مانم تا همیشه،تا ابر را باران کنی
گر ببارد بر سرم آن ابر بارانی من
من بمانم تا بمانی،خیابان ها سیل کنی
نوری

واقعا از حرفی که میزنم خوشحال نیستم
ولی این کتاب روم تاثیر گذاشته!!!

بیا ای تاریکی شب
عمر مرا خود بکش

خوندن این کتاب بیشتر از چیزی که فکرشو میکردم طول کشید!
تا اینجای داستان love triangle برای من به love square شده

تا اینجا ی این اثر خوب بود
خریدن این کتاب واقعا برای من خرج برداشت((پول و نقدینگی نیست!از نظر زمان))
توصیف های روان نویسنده،
کریکتر ها و صد البته سرعت پیش بردن داستان!همه و همه در استاندارد اند

تو هم ای ماه شبانم زلف تو به درازا کشید
چه شد که به دنبال ماه می گردم؟
رخ ابر گرفته ات هنوز دل گیر است
من هم این روز ها غمناک می گردم
داستان من تو هم به اتمام رسد
من هنوز هم به دنبال تو میگردم
آنقدر گشتم و گشتم
حالا به دنبال ردیف ام با می گردم
نوری

در متون خاک خورده کتابی
به دنبال یاری ابدی می گردم
از لا به لای قصه های پدر
سرگردان و گریان می گردم
شاید در این شب های تنهایی
پی کسی چون تو می گردم
راه نیابم،همه بن بست شد!ادامه راهم
من بی تو ای زیبا،مثل دیوانه ها می گردم
نه شب را خدا گرفته از من و نه صبح
من انکه روز و شب بی دلیل می گردم
همه این خاطرها،حال شد شاهنامه من
من که زال شدم پی رودابه می گردم
نوری

Tout est inutile à moins que tu ne sois pas ici avec moi!

شعر هایی که گفتم همه از جنون تنهایی شب است
از عمق قلب، بین ترک های دل است
ی جای خالی در دل من مانده
مثل آن پیراهن صورتی که در اتاقم مانده
طرح تو رنگ و لعابی ندارد
مثل دل من که تاغت دوری ندارد
صاحب این نقاشی لحظه لحظه دور میشود
دلم من هم روز به روز تنگ میشود
کاش بیای و لحظه ای ببینمت
به جای کاغذ کاهی در واقعیت ببینمت
آن نوری تنها تورا هرروز بر روی دیوار ببیند
دریغا که در واقعیت در آغوش بگیرد

خواستم نقاش ها تصویرت را بکشند
یک نگاره ای زیبا تا تمام دنیا حسرت تورا بکشند
همان نگاره را به تو هدیه میکنم
کنارش این شعر را حکاکی میکنم
برایم مهم نیست اگر نخواهی پیشکش مرا
بر روی دیوار میگزارم تا آنوقت نگاه کنی مرا
دلخوش به صورت سیاه سفیدی شده ام
از پس این روز ها بی تو تنها شده ام
شاید ان روز ها با قاب روی دیوار سخن بگویم
بهتر از آن است که شب ها با خودم شعر بگویم