Status Updates From No Paths Are Bound
No Paths Are Bound by
Status Updates Showing 1,171-1,200 of 1,755
MiR
is on page 960 of 970
ص۱۳۸۹:
هواچنگ با شادی لبخند زد:» اگه اون جای امن هم نابود بشه پس نیازی نیست
منم وجود داشته باشم!! معلومه که مطمئنم!
.
این جمله خیلی سنگینه خیلی وحشتناک سنگینه
— Sep 15, 2021 03:16PM
Add a comment
هواچنگ با شادی لبخند زد:» اگه اون جای امن هم نابود بشه پس نیازی نیست
منم وجود داشته باشم!! معلومه که مطمئنم!
.
این جمله خیلی سنگینه خیلی وحشتناک سنگینه
MiR
is on page 960 of 970
۱۲۸۱:
من خودم ترسیدم حاجی ، شیه لیان بدبخت پیشکش
همین آن چند کلمه از دهانش خارج شد مرد سرش را باال گرفت. روی صورتش
یک ماسک رعب انگیز بود که نیمی از آن می خندید و نیمی گریان بود. انگار
که کسی او را با شمشیر زده باشد شیه لیان جیغ بلندی کشید.
— Sep 15, 2021 01:06PM
Add a comment
من خودم ترسیدم حاجی ، شیه لیان بدبخت پیشکش
همین آن چند کلمه از دهانش خارج شد مرد سرش را باال گرفت. روی صورتش
یک ماسک رعب انگیز بود که نیمی از آن می خندید و نیمی گریان بود. انگار
که کسی او را با شمشیر زده باشد شیه لیان جیغ بلندی کشید.
MiR
is on page 960 of 970
ص۱۲۳۳:
بالخرههههه رسیدم به چپتر شاهزاده ای که در برابر دیوار های کاخ گلوی خود را برید ، یوهووووو
— Sep 15, 2021 11:29AM
Add a comment
بالخرههههه رسیدم به چپتر شاهزاده ای که در برابر دیوار های کاخ گلوی خود را برید ، یوهووووو
MiR
is on page 960 of 970
۱۱۱۸۰:
هواچنگ به او دلداری داد:» نیازی نیست اینقدر به خودت سخت بگیری ... بدون
ترس شجاعتی هم در کار نیست!«
.
حالا هی شیه رو ببین دیالوگای قشنگ قشنگ بگو
— Sep 15, 2021 09:57AM
Add a comment
هواچنگ به او دلداری داد:» نیازی نیست اینقدر به خودت سخت بگیری ... بدون
ترس شجاعتی هم در کار نیست!«
.
حالا هی شیه رو ببین دیالوگای قشنگ قشنگ بگو
MiR
is on page 960 of 970
ص۱۱۷۳:
پست ترین و پلید ترین موجودات اغلب آنهایی هستند که بیشتر زندگی میکنند
.
:)))))))))))))))))))چ اشنا
— Sep 15, 2021 09:51AM
Add a comment
پست ترین و پلید ترین موجودات اغلب آنهایی هستند که بیشتر زندگی میکنند
.
:)))))))))))))))))))چ اشنا
MiR
is on page 960 of 970
ص۱۱۱۷:
سنگها و زمین از هر طرف به آنها فشار می آورد و وادارشان میکرد بدنشان تنگ
تر از قبل بهم بچسبد صورتهایشان بهم برخورد کرده و گوشهایشان داغ شده
بود. گرچه اکنون زمان مناسبی نبود اما فکری چون برق در سر شیه لیان
درخشید:» با همدیگه دفن شدن—خیلی هم حس بدی نیست!«
— Sep 15, 2021 08:43AM
Add a comment
سنگها و زمین از هر طرف به آنها فشار می آورد و وادارشان میکرد بدنشان تنگ
تر از قبل بهم بچسبد صورتهایشان بهم برخورد کرده و گوشهایشان داغ شده
بود. گرچه اکنون زمان مناسبی نبود اما فکری چون برق در سر شیه لیان
درخشید:» با همدیگه دفن شدن—خیلی هم حس بدی نیست!«
MiR
is on page 960 of 970
ص۱۱۱۲:
او گوشهایش را گرفته و آنقدر غرید تا صدایش گرفت:» اینقدر همه چیو به من یادآوری نکن!!! اینقدر حرف نزن!!! خواهش میکنم !! التماس میکنم همه تون دیگه حرف نزنین!!«
.
من نباید برای یه کاراکتر فرعی اینطوری خون دل بخورم:)
— Sep 15, 2021 08:40AM
Add a comment
او گوشهایش را گرفته و آنقدر غرید تا صدایش گرفت:» اینقدر همه چیو به من یادآوری نکن!!! اینقدر حرف نزن!!! خواهش میکنم !! التماس میکنم همه تون دیگه حرف نزنین!!«
.
من نباید برای یه کاراکتر فرعی اینطوری خون دل بخورم:)
MiR
is on page 960 of 970
ص۱۰۸۷:
شیه لیان دیگر نمیتوانست تماشا کند و صورت خودش را در آغوش هواچنگ
فرو برد:» این...این این این این خیلی غم انگیزه که بشه دیدش!«
— Sep 15, 2021 07:44AM
Add a comment
شیه لیان دیگر نمیتوانست تماشا کند و صورت خودش را در آغوش هواچنگ
فرو برد:» این...این این این این خیلی غم انگیزه که بشه دیدش!«
MiR
is on page 960 of 970
ص۹۹۰:
آن صورت همچون اولین باری که با هم مالقات کردند جذاب و روحیه بخش بود، چشمانش روشن و سرزنده بودند. او با سستی، شمشیر هاللی نقره ای و باریکش را به غالف برگرداند.سپس با صدای عمیقی گفت:» اعلی حضرت، من برگشتم
.
.
پرام حاجی ، چه قدرتی داره شاه شیاطین
— Sep 15, 2021 04:42AM
Add a comment
آن صورت همچون اولین باری که با هم مالقات کردند جذاب و روحیه بخش بود، چشمانش روشن و سرزنده بودند. او با سستی، شمشیر هاللی نقره ای و باریکش را به غالف برگرداند.سپس با صدای عمیقی گفت:» اعلی حضرت، من برگشتم
.
.
پرام حاجی ، چه قدرتی داره شاه شیاطین
MiR
is on page 831 of 970
شیه لیان با دست چپ هواچنگ را محکمتر گرفته و با دست راست موهایش را
نوازش میکرد:» البته!!! این عروسک خودمه!! تازه یه ذره اخالقش هم بده!! هیچ
کس جز من حق نداره بهش دست بزنه وگرنه بدجوری عصبانی میشه!
— Sep 14, 2021 12:44PM
Add a comment
نوازش میکرد:» البته!!! این عروسک خودمه!! تازه یه ذره اخالقش هم بده!! هیچ
کس جز من حق نداره بهش دست بزنه وگرنه بدجوری عصبانی میشه!
MiR
is on page 801 of 970
هواچنگ به نرمی جواب داد:» من شاید نتونم تصمیم بگیرم کدوم راه آسونه یا
سخت ... ولی تو راهی قدم برمیدارم که تماما به من مربوطه!«
— Sep 14, 2021 12:06PM
Add a comment
سخت ... ولی تو راهی قدم برمیدارم که تماما به من مربوطه!«
MiR
is on page 714 of 970
» میشه همه تون حرفایی که زدم رو فراموش کنین؟ راستش رو بخواین من یه آشغال جمع کن معمولیم!«
.
فقط شیه میتونه بگه من هیچ خدایی رو نمیپرسم چون خودم خدام😹😹😹😹بعدشم اینطوری کنه
— Sep 14, 2021 10:35AM
Add a comment
.
فقط شیه میتونه بگه من هیچ خدایی رو نمیپرسم چون خودم خدام😹😹😹😹بعدشم اینطوری کنه
MiR
is on page 713 of 970
شیه لیان به تندی اعالم کرد:» من بیشتر از هشتصد سالمه و از همه شما با همدیگه بزرگترم... من از روی پلهای بیشتری رد شدم که شماها جاده های معمولیشو قدم زدین ... سراسر این سرزمین رو معبدها و عبادتگاه های من گرفته بودن ...پیروان و پرستش کننده های من تو کل چهار دریا پراکنده بودن ... اگر هم شماها اسم منو نمیدونین دلیلش اینه که نادونین و هیچی از این دنیا حالیتون نیست!من....هیچ خدایی رو نمی پرستم ...من خودم...خدام
.
عاشقتم
— Sep 14, 2021 10:32AM
Add a comment
.
عاشقتم
MiR
is on page 595 of 970
ناگهان هواچنگ او را تنگ در آغوش گرفت. در صدای شاه اشباح اعظم لرزشی
احساس میشد:» دروغ گفتم، اصال ترکم نکن!«
.
.
آه آه آه بیا قرش بده سکسی
— Sep 14, 2021 08:25AM
Add a comment
احساس میشد:» دروغ گفتم، اصال ترکم نکن!«
.
.
آه آه آه بیا قرش بده سکسی
MiR
is on page 588 of 970
او قلم را پایین نهاد جوهر ها را فوت کرد و لبخند زنان گفت:» وقتی یه چیزی
رو دوست دارم دیگه قلبم سراغ چیز دیگه ای نمیره ... من همیشه واسش ارزش
قائلم! هزار بار، یه میلیون بار، مهم نیست چند سال بگذره این میل هیچ وقت
عوض نمیشه ... این شعرم واسم همینطوره!«
— Sep 14, 2021 08:22AM
Add a comment
رو دوست دارم دیگه قلبم سراغ چیز دیگه ای نمیره ... من همیشه واسش ارزش
قائلم! هزار بار، یه میلیون بار، مهم نیست چند سال بگذره این میل هیچ وقت
عوض نمیشه ... این شعرم واسم همینطوره!«
MiR
is on page 465 of 970
شیه لیان گفت:» راست میگم، چه آشپزی باشه چه نجاری، هیچ وقت کسی بهتر
از تو رو ندیدم!! اون شخص خاص و مهربون و اشراف زاده خیلی خوش شانسه!«
وقتی این را گفت خودش را سرگرم خوردن گوشت خرگوش نشان داد ولی
هواچنگ ساکت ماند بعد با صدایی لطیف گفت:» همش از خوش شانسی منه
که با اون آشنا شدم!«
.
.
گاد این کاپل باعث میشه قلبم اکلیلی شه
— Sep 14, 2021 05:28AM
Add a comment
از تو رو ندیدم!! اون شخص خاص و مهربون و اشراف زاده خیلی خوش شانسه!«
وقتی این را گفت خودش را سرگرم خوردن گوشت خرگوش نشان داد ولی
هواچنگ ساکت ماند بعد با صدایی لطیف گفت:» همش از خوش شانسی منه
که با اون آشنا شدم!«
.
.
گاد این کاپل باعث میشه قلبم اکلیلی شه
MiR
is on page 455 of 970
دستانش را بهم چسباند و پیش از
آنکه خم شود در سکوت چشمانش را بست و دعا کرد و بعد لبانش را محکم به
لبهای هواچنگ چسباند.
همزمان هواچنگ نیز چشمانش را باز کرد.
.
.
🤰🤰🤰🤰
— Sep 14, 2021 05:21AM
Add a comment
آنکه خم شود در سکوت چشمانش را بست و دعا کرد و بعد لبانش را محکم به
لبهای هواچنگ چسباند.
همزمان هواچنگ نیز چشمانش را باز کرد.
.
.
🤰🤰🤰🤰
MiR
is on page 361 of 970
اوم، البته که خیلی خوشگل و
باشخصیته! یه آدم نجیب و اشراف زده اس که من از بچگی دوستش داشتم....
سالها روش کراش داشتم ...قبل اینکه بتونم اونو مال خودم بکنم مدت زیادی
همینطوری دنبالش بودم!«
.
.
🥵🥵فاک یو
— Sep 14, 2021 03:59AM
Add a comment
باشخصیته! یه آدم نجیب و اشراف زده اس که من از بچگی دوستش داشتم....
سالها روش کراش داشتم ...قبل اینکه بتونم اونو مال خودم بکنم مدت زیادی
همینطوری دنبالش بودم!«
.
.
🥵🥵فاک یو
MiR
is on page 279 of 970
اینکه تماشا کنی کسی که برات عزیزه، له
میشه ، مسخره میشه و تو نمیتونی براش کاری بکنی! این رنج آور ترین چیز
دنیاست!«
— Sep 14, 2021 02:56AM
Add a comment
میشه ، مسخره میشه و تو نمیتونی براش کاری بکنی! این رنج آور ترین چیز
دنیاست!«
MiR
is on page 100 of 970
بووووسیددددددد
بوووسیددددشششششش عرررررررررررررر
فرست کیس گرفتتتت عررررررررررررررررررررررر
اونم کجاااا؟داخل دریاااااااااااااا
این نویسنده کلا فرست کیس ها رو تو موقعیت به شدت کولی قرار میده🌊
— Sep 13, 2021 05:57PM
Add a comment
بوووسیددددشششششش عرررررررررررررر
فرست کیس گرفتتتت عررررررررررررررررررررررر
اونم کجاااا؟داخل دریاااااااااااااا
این نویسنده کلا فرست کیس ها رو تو موقعیت به شدت کولی قرار میده🌊



