Sherko Bekas > Quotes > Quote > Mohsenam liked it

Sherko Bekas
“شکایت نامه ای به خدا

پس از خفه کردنِ حلبچه
شکایتی بلند...
برای خدا نوشتم

قبل از هر کس برای درختی خواندمش
درخت گریست
زیر درخت کبوترِ نامه بری گفت:
شکایتت را که به خدا می‌رساند؟
اگر می‌خواهی من ببرم
من به عرش خدا نمی‌رسم

دیر وقت شد
فرشته ی سیاه پوش شعرم
گفت: اصلا ناراحت نباش
من می‌برمش، تا بالاها
تا اوج
اما قول نمی‌دهم
خدا خودش نامه را از دستم بگیرد
و خودت می دانی که خدای بزرگ کِی آن را می بیند

گفتم ممنونم. تو پرواز کن.
فرشته الهام پرواز کرد و
شکایت‌نامه را با خود برد
فردایش که بازگشت
منشی درجه 4 دفتر خدا
کسی به اسم عبید! در زیر همان شکایت
به عربی برایم نوشته بود:

احمق!!!!
ترجمه اش کن به عربی، اینجا کسی کُردی نمی‌داند و
به دست خدا نمی‌رساند...”
Sherko Bekas

No comments have been added yet.