Farhad Pirbal > Quotes > Quote > Mohsen liked it
“«غروب ها»
به یادم باش
در غروب گاراژها
در آن هنگام که خورشید
پیراهنی نیمه تاریک به تن خیابانها میکند
دوست دارم در آن دم
شاهد رخسار خسته و بیچارهی سربازانی باشم
که غم و غبار بر سرشان نشسته
و آشفته و دردمند
از سنگرهای دور جنگ
باز میگردند
به یادم باش
در غروب خیابانها
در آن هنگام که خورشید پیراهن عزا
بر تن چهارراه ها میکند
دوست دارم در آن دم
همراه با خانه به دوش تنهایی
خودم را به هیاهوی پر کیف و حال باری بسپارم
به یادم باش
در غروب پارکها
در آن هنگام که خورشید
پیراهنی از بنفشه
به تن درختان میکند
دوست دارم در آن دم
- همچون ابری خسته از سفر-
دست در گردن تنهایی بیندازم
و با نعرهای زبونانه
:بگریم و بگویم
آه"
"معشوقهی من”
―
به یادم باش
در غروب گاراژها
در آن هنگام که خورشید
پیراهنی نیمه تاریک به تن خیابانها میکند
دوست دارم در آن دم
شاهد رخسار خسته و بیچارهی سربازانی باشم
که غم و غبار بر سرشان نشسته
و آشفته و دردمند
از سنگرهای دور جنگ
باز میگردند
به یادم باش
در غروب خیابانها
در آن هنگام که خورشید پیراهن عزا
بر تن چهارراه ها میکند
دوست دارم در آن دم
همراه با خانه به دوش تنهایی
خودم را به هیاهوی پر کیف و حال باری بسپارم
به یادم باش
در غروب پارکها
در آن هنگام که خورشید
پیراهنی از بنفشه
به تن درختان میکند
دوست دارم در آن دم
- همچون ابری خسته از سفر-
دست در گردن تنهایی بیندازم
و با نعرهای زبونانه
:بگریم و بگویم
آه"
"معشوقهی من”
―
No comments have been added yet.
