داستان كوتاه discussion

32 views
گفتگو و بحث > زبان فارسی، بحران درون و برون

Comments Showing 1-26 of 26 (26 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

Nader - نادر نویسنده مهاجر و زبان مادری

هنرمندان نیز مانند همه تبعیدیان امید داشتند به میهن‌شان بازگردند. این امید اما به درازا کشید و تبعیدیان به ناچار هر یک راه خود را برگزیدند. گذشت زمان اما تغییرات دیگری در آفریده‌های هنرمندان ایجاد کرد۰
با دور شدن نویسندگان از زادگاه، این پرسش مطرح می‌شود که آیا این دوری در زبان شاعران و نویسندگان تبعیدی تاثیرگذار است؟ احمد شاملو شاعر برجسته ی ما در آن سال‌های نخستین گفته بود:«زبان محاوره‌ای مهاجران "فارسیگلیسی" است.» یعنی مخلوطی از فارسی و انگلیسی۰

واقعیت اما این است که مشکل نویسنده تبعیدی دوگانه است. دور افتادن نویسنده از جامعه طبعا او را از زبان مادری نیز دور می‌سازد. با زبان بیگانه نیز اخت چندانی ندارد و اغلب در مواردی که می‌خواهد احساسات خود را بیان کند از زبان مادری کمک می‌گیرد. محمد علی بهبودی، بازیگر و کارگردان تئاتر در آلمان که زبان آلمانی دست‌افزار کار اوست، می‌گوید: «هنوز هم پس از گذشت این همه سال من با زبان آلمانی مشکل دارم. وقتی می‌گویم "مادر" حسم با زمانی که می‌گویم "موتِر" تفاوت دارد.»۰

ملیحه تیره‌گل در کتاب "ادبیات فارسی در تبعید" از "آلیس کپلان" نویسنده آمریکائی نقل می‌کند: «زبان اصلا خود خانه است. زیرا در زبان مادری، تپش قلب مادرمان را حس می‌کنیم و در زبان‌های دیگر درد را.»۰

بهمن فرسی، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر مقیم بریتانیا در نمایشنامه "از قضای روزگار" به همین مساله زبان اشاره دارد: «ستاره به پدرش پیشنهاد می‌کند که به سفر برود. پدر می‌گوید: اولا که پولش نیست پدر جان. سفر خرج داره. ثانیا کجا برم؟! اونم با لکنت و بی‌زبونی! این مادر تو با این دیار فرنگ اومدنش ما رو مبتلای لال بازی ابدی کرد. این "یس" و "نو" که اختلاط و ارتباط ایجاد نمی‌کند.»۰

زبان و هویت

عبدالفتاح کیلیتو، نویسنده و منتقد مراکشی فرد دوزبانه را به مسافر گمشده تشبیه می‌کند و می‌گوید: «زبان و هویت یکدیگر را خلق می‌کنند و سخن گفتن به یک زبان متفاوت انسان را از خود تهی می‌کند. اصالت هویت فقط در افراد یک زبانه وجود دارد.»۰

با طولانی شدن زمان مهاجرت اما این تصور پیش می‌آید که شاعر یا نویسنده تبعیدی هر چه با زبان بیگانه آشناتر و به چم و خم‌های آن واردتر می‌گردد، از زبان مادری فاصله می‌گیرد و رفته رفته آن را فراموش می‌کند یا تسلط خود را بر زبان پایه از دست می‌دهد۰

مهشید امیر شاهی سال‌های درازی است که در فرانسه اقامت دارد. منتقدین ادبی زبان فارسی او را از بهترین و شیرین ترین نثرهای فارسی در میان نویسندگان ایرانی می‌دانند. امیرشاهی مشکل را در خود نویسنده می‌داند و می‌گوید:«حکم عمومی در این مورد نمی‌توان داد. بستگی دارد به این که نویسنده در گذشته تا چه اندازه با مسائل جامعه‌اش آشنا بوده و تا چه اندازه در دوران دوری از وطن مسائل زادگاهش را تعقیب کرده است. الزاما دوری از وطن به معنای جدا بودن از جامعه نیست. بستگی به سواد نویسنده راجع به زبان مادری دارد.»۰

به اعتقاد وی، «زبان مادری را اگر کسی خوب بداند در همه جا، دور از وطن، داخل وطن و در هر فاصله‌ای از وطن، می‌تواند با آن زبان زندگی کند. شلختگی زبانی در میان نویسندگان درون ایران نیز وجود دارد که در حال حاضر بیشتر هم به‌چشم می‌خورد.»
گلی ترقی، قصه‌نویس مقیم ایران و فرانسه نیز، نه تنها دور بودن را مانعی برای نویسندگان تبعیدی نمی‌داند، بلکه بر عکس معتقد است: «از آن جا که مهاجرین به دور افتادن از زبان فارسی آگاهی دارند، می‌کوشند تا رابطه با این زبان را تا حد امکان حفظ کنند. همین آگاهی سبب به‌وجود آمدن نثرهای خوب و روان بعضی از آن‌ها شده است. در حال حاضر بدترین و آشفته ترین نثر داستان‌نویسی متعلق به نویسندگان درون مرزی است.»۰

زبان فارسی، بحران درون و برون

رفیق شامی، نویسنده تبعیدی اهل سوریه نیز نطری مشابه گلی ترقی دارد. او می‌گوید: «من با فرار خود زبانم را نجات دادم.»۰

اسد سیف، نویسنده و پژوهشگر مقیم آلمان که خود در زمینه ادبیات مهاجرت تحقیقات بسیار کرده و به آمار و ارقام جالبی نیز دست یافته است، به مساله حساسیت نویسنده نسبت به زبان اشاره می‌کند و فضا ومحیط بیگانه را در زبان نویسنده بی‌تاثیر می‌داند: «نویسنده داخل کشور در شرایط زندگی در خفقان، با جامعه همانقدر غریبه است که نویسنده خارج از کشور. تفاوت اما در این است که نویسنده خارج از کشور با مردم و در میان مردم زندگی نمی‌کند. اصطلاحات و واژه‌های جدید را نمی‌شناسد و از آن‌ها دور است. اما این بدان معنا نیست که نویسنده خارج از کشور ادبیات کشور خود را دنبال نمی‌کند. زبان ادبی را با خود دارد و می‌تواند آن را تقویت هم بکند.»۰

او می‌افزاید: «نویسنده‌هایی هستند که حساسیت ویژه‌ای به زبان دارند و پس از مهاجرت نیز این حساسیت را به دنبال خود آورده‌اند. "مهشید امیر شاهی" از جمله همین نویسندگان است. او با حساسیت می‌نویسد و زبانش نسبت به نویسندگان داخل کشور شسته رفته‌تر نیز هست. در مقابل "شهرنوش پارسی پور" را نیز داریم که تقریبا هم نسل مهشید امیر شاهی است، اما حساسیتی نسبت به زبان ندارد. او همانگونه می‌نویسد که در ایران می‌نوشت. در حال حاضر زبان فارسی در داخل کشور هم دچار بحران شده است. کمتر نویسنده‌ای یافت می‌شود که از شیوه ی خاصی پیروی کند. هر کس به هر شکلی که دوست دارد می‌نویسد. بحرانی که در خارج از کشور بحرانی‌تر هم شده است و الزاما علتش دور بودن از زادگاه نیست.»۰

دور بودن نویسندگان از فضای مانوس به‌ناچار آنان را از اصطلاحات روزمره و واژگان تازه دور نگاه می‌دارد. در سال‌های اخیر اما بعضی از این واژگان جدید را حتی در نمایشنامه‌ها نیز که ساختارشان اغلب ادبی‌تر و زبانشان پالوده‌تر است می‌توان دید. عبارت "گیر دادی" یا "گیر میدی" حالا علاوه بر زبان محاوره در نمایشنامه‌ها نیز شنیده می‌شود۰

اما بسیاری از اصطلاحات روزمره که معمولا میان جوانان و نوجوانان رد و بدل می‌شود هنوز در ادبیات برونمرزی رخنه نکرده است. عدم کاربرد این عبارات یا واژگان اما الزاما سبب نارسائی یا کاستی در ادبیات برونمرزی نشده است. چه بسا کاربرد چنین واژگانی سبب تضعیف زبان فارسی نیز بشود. نبود یک فرهنگستان زبان و در دست نبودن الگوی ویژه زبان، به گفته اسد سیف همان بحران زبانی در داخل کشور را در برونمرز نیز ایجاد کرده است۰



الهه خوشنام


message 2: by Nader - نادر (last edited May 11, 2012 04:36AM) (new)

Nader - نادر در تلاشی دائمی برای نوشتن به زبان فارسی و هم آموزش فرزندان در مهاجرت و دور از وطن همیشه و همیشه دچار چنین بحرانی بوده و هستم۰


message 3: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments به یاد بزرگ علوی افتادم که او نیز چنین باوری داشت و من با همه آنها هم نظرم. زمانی که از ریشه ها دور می شویم خشک می شویم. خیلی دشوار است کار هنری شایسته ای ساختن که از ریشه آمده باشد. ‏


message 4: by Nader - نادر (last edited May 11, 2012 07:12AM) (new)

Nader - نادر الهه خوشنام در جایی دیگر از مقال خویش آورده است:ـ

سینوهه را نخستین تبعیدی جهان در دو هزار سال پیش از میلاد، عنوان کرده‌اند. در همان زمان او گفته بود: «اقدام به تبعید بر قلب و ذهن من نوشته شده بود. من خودم را از خاکی که رویش ایستاده بودم به زور کندم.»
دو هزار و یازده سال پس از میلاد، آنچنان بر تعداد کسانی که خود را به زور از خاک میهن‌شان کنده و آواره ی سرزمین‌های دیگر شده‌اند، افزوده شده که رقم از صد میلیون گذشته است. در ایران نیز، تبعید سابقه ای بس دراز دارد. هجوم اعراب به سرزمین ما و حمله مغول سبب شد که بسیاری از مردم به سرزمین‌های دیگر بگریزند.
روی کار آمدن سلسله صفویه اما منجر به بزرگ ترین موج تبعیدیان سیاسی در تاریخ ایران شد. شاعران و نویسندگان گریزان اغلب به هند می‌رفتند.
شاعر ایرانی می‌سراید: روم به هند دلم زین جهان بسی تنگ است/ علاج درد دلم موی صندلی رنگ است/
دوست شاعر تبعیدی او در هند اما در پاسخ می گوید: میا به هند برو با خدای خویش بساز/ به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است۰
۰۰۰
۰۰۰
در دیداری که با روانشاد "هوشنگ گلشیری" در دهه دوم انقلاب داشتیم، او داستان‌های مهاجرت را تنها "چس ناله"‌هائی از سوی مهاجرین نامید. گلشیری در بازگشت به ایران در مقاله‌ای با عنوان "ادبیات مهاجرت راه به جائی نمی‌برد"، خط بطلان بر همه کوشش‌های ادیبانه در این سوی آب‌ها کشید. کوتاه مدتی اما پس از این مقاله، او خود اقدام به درج داستان‌های مهاجرت در مجله کارنامه کرد.
سی و سه سال از انقلاب می‌گذرد و روز به‌روز بر تعداد نویسندگان و شاعران و دست اندرکاران هنری افزوده می‌شود. برخی از آمارگران حتی تعداد کتاب‌هائی را که در این‌سو منتشر می‌شود بیش از داخل ایران می‌دانند. ادبیاتی ویژه، که نیاز به یک بررسی ویژه نیز دارد


message 5: by Nader - نادر (last edited May 11, 2012 08:09AM) (new)

Nader - نادر سبک هندی نمونه‌ای از سرایش شعر در ادبیات فارسی است که از قرن نهم هجری به بعد به وجود آمد. به علت استقبال دربار ادب پرور هند از شاعران پارسی گوی، و همچنین به علت عدم توجه پادشاهان صفوی به اشعار متداول مدحی، گروهی از گویندگان به هندوستان رفتند و در آنجا به کار شعر و شاعری پرداختند. اینان به‌واسطهٔ دوری از مرکز زبان و تمایل به اظهار قدرت در بیان مفاهیم و نکات دقیق و حس نوجویی و تفنن دوستی و به سبب تاثیر زبان و فرهنگ هندی و دیگر عوامل محیط، سبکی به وجود آوردند که سبک هندی نامیده می‌شود. برخی ار ادبا این سبک را سبک اصفهانی نیز نامیده‌اند. این سبک تقریبا از قرن نهم تا سیزدهم هجری ادامه داشت و از ویژگی‌های آن، تعبیرات و تشبیهات و کنایات ظریف و دقیق و باریک و ترکیبات و معانی پیچیده و دشوار را می‌توان نام برد

عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد
خمیر مایهٔ دکان شیشه‌گر سنگ است

طاهر قزوینی

برگرفته از فرهنگنامه ویکی پدیا فارسی


message 6: by Nader - نادر (last edited May 11, 2012 07:37AM) (new)

Nader - نادر این پرسش برایم پیش می آید که از دل نوشته های نویسندگان تبعیدی چه سبک هایی در فردای نزدیک بیرون می آیند؟


message 7: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments ونوس تعریفت از افق های زبانی چیست؟


message 8: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments بله من متوجه شدم. دلیل آنکه پرسیدم آن بود که افق های زبانی در گفتار تو واژه ای کلیدی بود بی آنکه مظورت را از آن دریابم
چون پژوهش و باورهای من در این مورد به آغاز شهرنشینی بازمی گردد دست کم مربوط به چهار تا پنج هزار سال پیش درست می بینم که سکوت کنم و بیشتر گوش کنم. ممنونم از اینکه پاسخ مرا دادی


Nader - نادر در ادامه و تایید گفته های ونوس عزیز که تصور می کنم می تواند مورد تایید اشکان عزیز هم باشد باید بعنوان یک تجربه اضافه نمایم که هر قدر در زبان جدید یعنی زبان غیرمادری عمیق تر و ژرف تر می شوی و دانسته هایت افزون این سردرگمی و چند هویتی بیشتر خودنمایی میکند۰
مثال ناقصی بزنم مثل آنکه زبان فرضن آلمانی زبان مادری او باشد و فارسی بداند۰ اما چه فارسی را بداند؟ این مهم است۰ آنوقت اگر زمانی فارسی را آنقدر بداند (جذب فرهنگی) که بتواند مفاهیم بعنوان مثال اشعار حافظ را بداند و درک نماید آنگاه او نیز میان گوته و حافظ کشش هایی مشترک می یابد که او را از هویت خود جدا و جایی میان دو هویت قرار می دهد۰ و این علی رغم افق های بازتری که برای او می گشاید بر سرگردانی او هم می افزاید۰


message 10: by Nader - نادر (new)

Nader - نادر Venus wrote: "به طور دقیق نمیدانم،شاید این افقهای زبانی تاثیری هست که از خواندن نوشته های داریوش شایگان گرفتم اگر الان اشتباه نکنم.
به هرحال اگر در این زمینه میخواهی بیشتر بدانی به احتمال کتاب داریوش شایگان با ن..."


کاملا بدان باور دارم۰ در نوشته های شایگان می توان این مورد را بخوبی تعقیب کرد۰


message 11: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments Venus wrote: "به طور دقیق نمیدانم،شاید این افقهای زبانی تاثیری هست که از خواندن نوشته های داریوش شایگان گرفتم اگر الان اشتباه نکنم.
به هرحال اگر در این زمینه میخواهی بیشتر بدانی به احتمال کتاب داریوش شایگان با ن..."


کتاب هایی را که از شایگان خوانده ام بیشتر پژوهشی بوده است بنابراین دیدی درباره این سرگشتگی از او ندارم اما با تو هم نظر هستم هرچند که میان آنچه تو گفتی و آنچه نادر می گوید تفاوتی می بینم


message 12: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments Nader - نادر wrote: "در ادامه و تایید گفته های ونوس عزیز که تصور می کنم می تواند مورد تایید اشکان عزیز هم باشد باید بعنوان یک تجربه اضافه نمایم که هر قدر در زبان جدید یعنی زبان غیرمادری عمیق تر و ژرف تر می شوی و دانسته..."

بله من هم نظر هستم. بحث جذابی است


message 13: by Nader - نادر (last edited May 11, 2012 02:13PM) (new)

Nader - نادر از سویی هم میتوانم اگر با خود صادق بوده باشم بگویم همین سرگردانی و چند هویتی (بحران هویت - چند قومیتی یا به
تعبیری جهانی) بودن یا شدن است که به آن دسته و گروه از نویسندگانی که دچار این بحران بوده یا هستند همچون هدایت بزرگ علوی و و بیشتر کشش بیشتری پیدا کنم۰


message 14: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments چرا سرگردانی؟ چون نمی دانی به کجا تعلق داری؟


message 15: by Nader - نادر (new)

Nader - نادر نه اینکه به کجا تعلق داری بالعکس شاید که به همه جا تعلق داری و این مثل ابعاد رو در رو در یک آینه بسط می یابد و تو جایی در میان آیینه های رو در رو آنجا که نمی توانی راه خروج را بیابی گرفتار می شوی۰ سرگردان۰
نمی دانم درست توصیف کرده ام یا نه۰


message 16: by Ashkan (last edited May 11, 2012 02:22PM) (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments به باور من کمی سیاه نگاه می کنی! چرا تار و کدر؟ پیچیده هست اما غیر قابل درک نیست. ‏فراموش نکنیم در همین تهران محله ای است بنام فیشرآباد. فیشر نام باغبان اتریشی درباری در دروه قاجاریه است. زمانی که به اندازه کافی کسی از هر سرزمینی بداند، بخشی از آن خواهد شد


message 17: by Nader - نادر (new)

Nader - نادر محسن صادقیان wrote: "قبل از این که کامنت ونوس را ببینم به یادش افتادم زیرا که درد و دل هایش را قبلن شنیده بودم
درد دل این که از زبانش دور افتاده و هر بار که تصمیم به نوشتن می کند کلی به سختی مافتد

اما در مورد این مقال..."


محسن عزیز

امیدوارم در ادامه مطالب و موضوعات در همین مورد یعنی زبان بعنوان هویت و تبعید (خواسته یا ناخواسته) به پاسخ هایی بررسی ۰ اینها همه نظرهای تجربی است۰


message 18: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments ونوس با تو هم نظر نیستم این را به دلیل تجربه های خودم می گویم. به دلیل علاقه به فرهنگهای گوناگون بسیار سفر کرده ام و فرهنگهایی را دیده ام که فرسنگها از فرهنگ من و باورهای من فاصله دارد. نمونه اش اعراب خوزستان که از میان آنان دوستان بسیار نزدیکی دارم هرچند که از دید فرهنگی بسیار با هم فاصله داریم. انگار در دو دنیای جداگانه زندگی می کنیم ولی زمانی که از فرهنگی شناخت پیدا کنی و به خط قرمزهای آن احترام بگذاری همه چیز درست می شود. ‏
مردم به ویژه در محیط های قبیله ای با غریبه ها به دشواری ارتباط برقرار می کنند ولی زمانی که در آن ها این اطمینان را ایجاد می کنی که تو فرهنگ آنها را فهمیده ای و به آن احترام می گذاری هرچند نپذیری می توانی بخشی از آن جامعه شوی. من در آبادان داش داشه می پوشم و چفیه و آگال به سر می کنم. آنان به من احترام می گذارند و نه مانند یک مهمان که مانند کسی از میان خودشان مرا می دانند. ‏
این را در میان ترکمن ها، کردها، بلوچ ها و قشقایی ها هم تجربه کرده ام. زمانی که مهربانی (و نه ترحم!) به مردم عرضه کنی، همان را به تو می دهند. شعار نمی دهم. آن را تجربه کرده ام. اگر دوست داشتی آن را تجربه کن! دشواری دارد ولی ممکن است. ‏بسیاری با دست غذا می خورند! من این کار را نمی پسندم ولی زمانی که سر سفره آنان قاشق و چنگال نیست من هرگز از صاحبخانه طلب نمی کنم با دست غذا می خورم! ‏
این کار را یکبار انجام دادم و جای آنکه به فارسی با من سخن بگویند، به زبان مادریشان با من سخن گفتند و این یعنی مرا پذیرفته اند. این را که می گویم درسی است که از جرج ارول گرفتم. ‏نمی دانی چه حس زیبایی است. ‏من چه می دانم!؟ شاید هم تجربه اش کرده باشی. نمی خواهم مثل معلم ها حرف بزنم یا این که فکر کنی دارم نصیحت می کنم. فقط یک تجربه شخصی است


message 19: by [deleted user] (new)

من با شما کاملا موافقم ونوس جان که چند زبانی بودن گرچه کار آیی بسیاری دارد اما انسان را دچار سرگردانی می‌کند. و چه درست میگه نادر عزیز که هرچه بیشتر زبان بیگانه را بدانی بیشتر دچار چند هویتی میشوی. من میبینم کسانی‌ را که حتا بعد از سالها زندگی در کشوری دیگر زبان آنجا را به خوبی‌ نمی‌دانند ولی‌ سرگردان هم نیستند. اصلان وارد فرهنگ بیگانه نمیشوند، تمام عمر در آنجا زندگی میکنند و هنوز مردما آن سرزمین را با کلمه "اینها" خطاب میکنند. اما کسانی‌ مثل من که سعی‌ کردند زبان را خوب بیاموزند تا وارد اجتماع و فرهنگ اون کشور بشوند گرچه موفق در برقرار کردن ارتباط ولی‌ غمگین از متعلق نبودن به هیچ کجا.

خوب هست که من نویسنده نیستم که برای چشم دیگران بنویسم که سرگردانی من در نوشتن بیشتر از هر وقتی‌ بروز می‌کند با این دو زبان. من کا الان چند ماهی‌ هست که سعی‌ دارم فارسی بنویسم ولی‌ هنوز وقتی‌ خیلی‌ دلگیرم باید به انگلیسی‌ بنویسم. چه عجیب که باید ابراز احساسم به زبان مادری باشد ولی‌ بر عکس به زبانیست بیگانه. در ذهنم با دیگران به انگلیسی‌ صحبت می‌کنم و در دفترم انگلیسی‌ مینویسم. گاهی وقتی‌ فارسی مینویسم کلمه خود را پیدا نمیکنم.

اما بیشتر از حرف زدن احساسی‌ هست که در من به وجود آماده. احساس متعلق نبودن به هیچ جا و همه جا، به هیچ کس و به همه کسی‌. به ‌یک باره همه جا و همه کسی‌ بیگانه هست برایم. راست میگویند که هرچه بیشتر می‌دانی بر غمت افزوده میشود.

مرسی‌ نادر جان از مطلب زیبا


message 20: by [deleted user] (new)

حرف شما را می‌پذیرم فقط در آن قسمت که اگر به فرهنگ دیگری اشنا بشوی به شما احترام میگذارند. اما بحث بر سر احترام گذاشتن دیگران نیست که بر سر سرگردان بودن خودت می‌باشد. من هم از روی تجربه شخصی‌ خودم بعد از سالها زندگی در کشوری بیگانه میگویم که وقتی‌ با فرهنگ آنها اشنا میشوی و وارد اجتماع میشوی به تو به چشم خودی مینگرند و دوستت دارند. اما این ذره‌ی از احساس من که خود را هرگز متعلق به آن محل ندیدم کم نکرد. در طول سالها زندگی‌ کردم، مدرسه رفتم، کار کردم، دوست یافتم اما احساس نکردم که اینجا خاک من هست و تنها نتیجه یخ زدگی قلبم شد. یاد این شعر میفتم که دستم برام نوشت اونجا:

"این خانه قشنگ است ولی‌ خانه من نیست
این خاک چه زیباست ولی‌ خاک وطن نیست
آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست"

تجربه شما در دیدار از فرهنگها با زندگی در بین فرهنگها برای سالها متفاوت می‌باشد، باور کن مرا که میگویم از تجربه به دست آماده.


message 21: by mohammad (new)

mohammad (irani_1313) | 1523 comments تجربه مطالعه و علمی در این خصوص ندارم . اما از تجربه علم و مطالعه شما استفاده بردم.
مرسی.


message 22: by Nader - نادر (last edited May 12, 2012 05:13PM) (new)

Nader - نادر کارگاه رؤیاهایم را
در حیاطْ خلوِت زبان ژرمن ساخته‌ام
همچون مهاجری غوطه ور
بنفشه عطری ها را گوش می‌دهم
که باد با خود می‌آورد
میان برگ‌های
درخت رؤیای من
و
واژه‌ها در قفس «دوری» افتاده اند۰

هیچ‌کس خویش را در قفس نمی اندازد
داوطلبانه

برگردان شعری از دکتر محمدرضا مجدری روانشناس ایرانی ساکن آلمان به زبان آلمانی که در رابطه با این بحث بیشتر بر محتوای آن تکیه داشته ام۰


message 23: by [deleted user] (new)

من کاملا حس می‌کنم خلأ‌یی‌ را که ونوس از آن صحبت می‌کند. و باز هم تأیید می‌کنم صحبت نادر را که میگوید هرچه بیشتر زبان و فرهنگ جدید را آموختی بیشتر دچار سرگردانی میشوی. رفتن به عمق و افزودن به دانسته‌ها در محیط جدید گرچه راه گشایی ‌ست به دنیایی تازه اما اضافه می‌کند به حیرانی در شناخت هویت واقعی ‌یک فرد. از ‌یک طرف یاد میگیریم که به هم بیامیزیم و یکی شویم با مردمان بومی که به دست آوریم اعتماد و احترام متقابل را، که کوتاه کنیم فاصله فرهنگی‌ و فکری را و از طرفی‌ در مییابیم خودی را که ریشه ندارد در آن خاک. و این موضوع خود را در نگارش و بسیاری از جنبه‌های دیگر هنری بیشتر به نمایش می‌گذرد.

و البته همانطور که ونوس میگوید این لزوماً دلیل بر سیاه دیدن یا احساس عذاب نیست که آدمی‌ موجودیست عجیب با انعطاف پذیری بسیار. دانستن بیش از ‌یک زبان و زندگی در میان فرهنگ‌های مختلف امروز جزو ‌یک مزیت محسوب میشود برای باز کردن افق‌های دید به روی زندگی. اما در أین حال که بدست آوردن هیچ چیزی بی‌ بها نیست، برای وارد شدن به دنیایی دیگر هم آنچه که از دست میدهیم باری گران هست که در ایم مورد خاص میشود سرگردانی روحی و احساس بی‌ هویتی.

گرچه در مورد ونوس موضوع کمی‌ متفاوت هست که او ناخواسته در این دو فرهنگ به دنیا آمده اما شاید گاهی از اوقات قابل توجیه تر باشد که لااقل او ‌یک عذری دارد خارج از کنترل خود ولی‌ برای کسانی‌ مثل من که به هر دلیلی‌ ترک دیار کرده‌اند حالا دو هویتی شدن میشود ‌یک معضل. تلاش در یاد گیری فرهنگ و زبان جدید برای یکی شدن با مردمان آن سرزمین از ‌یک سوی و سعی‌ ممتد در فراموش نکردن زبان مادری باری را بر دوشمان می‌گذرد که گاهی کشیدنش زحمتی میشود طاقت فرسا.

زبان مادری قرار بود که آن پتوی نرمی باشد که در ‌یک روز زمستانی بر رویم می‌کشیدم تا گرم شوم اما حالا پتویم را گم کردم و احساس سرما می‌کنم.


message 24: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments منظور من از سفر، آن نیست که مدت کوتاهی در جایی بوده ام و یا نبوده ام. شاید من درست ننوشته ام. ‏من همیشه سرزمینی که در آن زاده شده ام و به بالندگی رسیده ام را خانه می دانم. هرچند اگر تا پایان زندگی دیگر در آن نباشم اما آنجا سرزمین من است و من در سفر! ‏
باری نمی دانم چه باید بگویم! تلاش کردم تا با به اشتراک گذاشتن تجربه هایی مثبت به دوستانی که از چندگانگی فرهنگی سردرگم هستند روحیه ای دوباره دهم هرچند که فکر می کنم آنچنان هم موفق نبوده اند. ‏
امیدوارم این سردرگمی ها آزردگی خاطر کمتری در پی داشته باشد
ونوس آنچنان که از نوشته هایت برمی آید تو خود نماینده یک خرد فرهنگ هستی که برایم بسیار ارزشمند است زیرا که حد فاصل دو فرهنگ بودن توانایی بسیاری به هر کسی می دهد. امیدوارم از این توانایی بهره برداری خوبی داشته باشی


message 25: by [deleted user] (new)

رعایت ادب و داشتن فرهنگ در درک دنیای اطراف مزیتیست که شما از آن بی‌ بهره هستید ظاهراً. اگر مشکلی‌ با کسی‌ دارید میتوانید خصوصی صحبت کنید. من حتا به خودم زحمت ندادم که نوشته شما را بخوانم و امیدوارم هرچه سریعتر به وسیله مدیران این گروه پاک شود. لطفا ادعای ایرانی‌ بودن نکنید که من از هر چه ایرانی‌ بودنم هست بیزار میشوم.


message 26: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments ایرانی گرامی ما در اینجا یکدیگر را نقد نمی کنیم، نوشته ها را نقد می کنیم. شما زمانی که در جایی حضور پیدا می کنید باید به قوانین آن مکان احترام بگذارید. اگر مرامنامه این گروه را نخوانده اید یادآوری می کنم که در بند دوم از مرامنامه گروه توهین به اعضا را منع کرده است کاری که شما انجام داده اید. ضمن آنکه چیزی که هویدا است این که دیگران گفتار شما را تاب آوردند ولی شما حضور دیگران را تاب نمی آورید. من و مانند من اگر به دنبال چهره افراد می گشتیم اینجا نبودیم و از فرهنگ سخن نمی گفتیم. ‏ای کاش دست کم از ادب سخن نمی گفتی آن هم با این ادبیات


back to top