داستان كوتاه discussion
نوشته هاي ديگران
>
گفتگو با سنگ / ویسلاوا شیمبورسکا
date
newest »
newest »
ونوس عزیزمبی نهایت خوشحالم از اینکه تو را دوباره اینجا روی صحنه حاضر میبینم۰ شعر زیباییست از بانویی ارزشمند برای جامعه ادبی که متأسفانه او را در آغاز ماه فوریه همین سال از دست دادیم۰
یادبود بسیار بجایی بود از او که داوران کمیته ادبی جایزه نوبل در توصیف خود او را موتزارت شعر و کسی که ظرافت های زبانی را با شور و هیجانهای بتهوونی می آمیزد, معرفی کردند۰
باز هم ممنونم
پ۰ن: راستی ترجمه از که بود؟
دوباره خواندمشبرایم جالب است که در تمامی اثر فقط چهار سطر به فعل جمع درآمده
حتی اگر تکه تکه شویم
باز کاملا بسته خواهیم ماند
حتی اگر به شکل ماسه درآییم
هیچکس را به خود راه نمی دهیم
:)
من نمی دونم چرا هر شعرِ ترجمه ای که می خونم احساس می کنم به درد نمی خوره و در زبانِ اصلی اون شعر خیلی به تر هست. البته این حس در موردِ خیلی از داستان ها هم دست می ده به من.
من نگفتم « به درد نمی خوره »، من گفتم «احساس می کنم به درد نمی خوره» که بیانِ نوعی احساس هست، نه یک واقعیّت. به کل اعتقاد دارم که تألیف خیلی به تر از ترجمه ست، چرا که حسِّ اثر رو بیش تر می تونه منتقل کنه و به نظر ام این خیلی مهم تر از انتخابِ واژه های درست ئه. برای مثال تألیفِ شاملو از شازده کوچولو خیلی نزدیک تر به فضایی هست که به ترین داستانِ قرنِ بیست ام رو برای من ترسیم می کنه.
رعایت ادب و داشتن فرهنگ در درک دنیای اطراف مزیتیست که شما از آن بی بهره هستید ظاهراً. اگر مشکلی با کسی دارید میتوانید خصوصی صحبت کنید. من حتا به خودم زحمت ندادم که نوشته شما را بخوانم و امیدوارم هرچه سریعتر به وسیله مدیران این گروه پاک شود. لطفا ادعای ایرانی بودن نکنید که من از هر چه ایرانی بودنم هست بیزار میشوم.
ایرانی گرامی ما در اینجا یکدیگر را نقد نمی کنیم، نوشته ها را نقد می کنیم. شما زمانی که در جایی حضور پیدا می کنید باید به قوانین آن مکان احترام بگذارید. اگر مرامنامه این گروه را نخوانده اید یادآوری می کنم که در بند دوم از مرامنامه گروه توهین به اعضا را منع کرده است کاری که شما انجام داده اید. ضمن آنکه چیزی که هویدا است این که دیگران گفتار شما را تاب آوردند ولی شما حضور دیگران را تاب نمی آورید. من و مانند من اگر به دنبال چهره افراد می گشتیم اینجا نبودیم و از فرهنگ سخن نمی گفتیم. ای کاش دست کم از ادب سخن نمی گفتی آن هم با این ادبیات




بعضی وقتها آرزو میکردم که کاش دل هم از سنگ ساخته شده بود. سنگ کسی را به درونش راه نمیده که مرتبه شکسته شدن خودش را به صفر برسونه که عاقله و میدونه که دل شکستن چه دردی داره.
ممنون از شعر زیبا