داستان كوتاه discussion

14 views
نوشته هاي كوتاه > وقتی تو هفت آسمون یه ستاره هم نداری

Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by [deleted user] (last edited Mar 30, 2012 05:12AM) (new)

آرتمیس جان بغض گلوم رو گرفته، چه زیبا و پر احساس نوشتی،امیدوارم این نوشته و موضوعش فقظ روی کاغذ واقعیت
داشته باشه

جمله ی ابهام آمیزی که این نوشته باهاش شروع می شه، تا آخر داستان ، به نرمی و با فضاسازی خیلی خوب ، برای خواننده رمز گشایی می شه

از المان حشره ی شبتاب، در پیشبرد مفهوم و نقش بندی مفهوم در ذهن خواننده، خیلی خوب استفاده شده

اسم داستان کاملا با نوشته همخوانی داره ولی به نظر من به اندازه ی کافی جذاب نیست،تو همیشه اسم های خوبی انتخاب می کنی آرتمیس جان، رو این یکی هم شاید بهتره تجدید نظر کنی

ترکیب دو تا زمان ، در پاراگرافی که مرگ رو به نمایش گذاشتی و در واقع نقطه ی اوج این نوشته بود، خیلی خوب انجام شده و خواننده رو میخکوب می کنه

خوشحالم بالاخره نوشته ای ازت خوندم که تونستم راحت بفهممش
واقعا عالی بود ،ممنون


message 2: by [deleted user] (new)

به نظر من این نوشته می تونه توی تاپیک داستان کوتاه جا بگیره، اگر مدیرها موافقن که به اونجا انتقال پیدا کنه


message 3: by [deleted user] (new)

غمگین ولی‌ زیبا!

ولی‌ این اون عشق ابدیست چون وقتی‌ که در اوجش بوده قطع شده، تموم شده قبل از اینکه تبدیل به عادت بشه، قبل از اینکه تکرار بشه و قبل از اینکه فراموش بشه توی مسیر زندگی اجباری.

مرسی‌ ارتمیس جان برای این همه احساس


message 4: by [deleted user] (new)

واقعا درست می گی رویا جان
یه عشق واقعی بود، یه عشق آسمونی


Nader - نادر برش های زمانی به موقع و مناسب و استفاده بجا از ستاره, شب تاب و آسمان هفتم

اما تفاوت میان حس ششم و هفتم بیشتر به ذهنم رسید تا آسمان۰

موفق باشی


back to top