داستان كوتاه discussion

15 views
داستان كوتاه > حذف شده

Comments Showing 1-10 of 10 (10 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

طیبه تیموری | 659 comments خاطره
كليد رمز اين داستانه. هرچند نوع روايت اين داستان كه به زعم من سه قسمت داره چندان شباهتي به هم ندارند، اما تكنيك هاي خوبي در نگارشش وجود داره
تكنيك تگ گويي قسمت اول، روايي قيمت دوم و بهره برداري كاملاً بجا از دوقسمت اول و گنجاندن خطوط آخر

اما از نظر مفهومي من احساس مي كنم اين داستان ظرفيت كشف هاي بسياري رو داره
بيشتر مي خوانمت
و بيشتر مي نويسم


message 2: by [deleted user] (new)

خوندمش ارتمیس جان همون اول که گذاشتیش اما فکرم داره کار می‌کنه میگه اوهوم!!!


message 3: by [deleted user] (last edited Mar 05, 2012 11:54PM) (new)

چیزی که از این داستان فهمیدم یک آقای نویسنده است که از همکار جدید فراموش کار و بی دست و پاش و همینطور رئیسش(که معلومه حسابی از دوتاشون شاکیه) به عنوان یه سوژه برای نوشتن داستانش استفاده کرده،
نمی دونم برداشتم درست بوده یا نه

شاید بشه گفت این نوشته بیشتر شبیه یه مینیمال هست تا یه داستان
آرتمیس جان احتمالا خودت هم اینو می دونی
اینجا ما یه طرح خوب به عنوان یه تنه داریم
اما شاخ و برگهایی که به این تنه ، زیبایی می بخشه کجاست؟


message 4: by [deleted user] (new)

برداشت من از این داستان کاملا با برداشت مریم جون متفاوت هست. من تصور کردم آقای نویسنده همون آقای رئیس آسایشگاه هست که با خاطره یا همون دختر را که از کما بیرون آمده بردند اونجا و اون عاشقش شده و باهاش عروسی‌ کرده. حالا داره خاطراتش را می‌نویسه و از زنش که همون خاطره هست در تایپ داستان کمک میگیره چون به نظر میاد تایپیست خوبی‌ بوده. فقط آخرش کمی‌ گیجم کرد که منتظرم یکی توضیح بعده.

مرسی‌ ارتمیس جان


message 5: by mohammad (new)

mohammad (irani_1313) | 1523 comments من تقریبا چهار بار داستان رو خوندم و از طرح داستان چیزی دستگیرم نشد
پاک گیج شدم
باز میخونم اگه فهمیدم میگم.


message 6: by [deleted user] (new)

محمد جان این چهار بر خوندن تو منو یاد اولین کلاس ادبیات انگلیسی‌ که توی دانشگاه داشتم انداخت، همیشه مجبور بودم داستان‌ها را چند بار بخونم چون خوب نمی‌فهمیدم و همیشه ناراحت بودم که نمیفهمم چون این زبان من نیست تا اینکه ‌یک روز که با چند نفر توی کلاس حرف میزدم دیدم اونا هم باید چند بار میخوانند داستان را تا بتوانند بفهمند، بعد من خیالم راحت شد که این ربطی‌ به هوش و فهم بنده نداشته.

حالا اینجا هم بعضی‌ وقتا باید داستانها را چند بار بخونم و وقتی‌ دیدم شما هم چند بار خوندید اه راحتی‌ از سینه برامد که پس فقط من نیستم!

مرسی‌ از صداقتت که خیال منو راحت کرد.


message 7: by mohammad (new)

mohammad (irani_1313) | 1523 comments توضیحات محسن تا حدودی برای من داستان رو روشن کرد . مرسی محسن . اما خوب میشه کامپیوتر بدون رمز عبور باشه؟


message 8: by Mehdi (new)

Mehdi | 1794 comments Mod
ضعف روایت و فضا داره این کار.


message 9: by [deleted user] (new)

آرتمیس وقتی می گه کلید این داستان ، توی داستان مرگ یک پروتاگونیست هست، منظورت اینه که ، توی داستان خاطره ، نویسنده چون خاطره رو این طوری توصیف کرده ،یعنی کسی که حافظه اش رو از دست داده، پس خاطره به عنوان یک پروتاگونیست ، و به دست نویسنده، اوضاع و احوالش این جوریه؟
درست می گم؟
ولی حتی اگر این برداشت درست باشه ، باز هم جاهایی از این داستان برام گنگه


message 10: by Art Miss (last edited Mar 11, 2012 04:57AM) (new)

Art Miss (Artmiss) دوستان مهربان
حق را به همه شما میدهم
همه راست می گویید
با برداشت های متفاوتی که از این سه صحنه عنوان کردید تا حدودی خود را در هدفی که تعقیب می کردم موفق حس کردم و نقاط ضعف بسیاری هم شناختم
با تمامی ضعف روایت و فضا سازی (بقول دوست عزیز مهدی) باعث شد تا هر یک از شما برای رسیدن به حرف رمز, داستان را به اجزا و عتاصر متشکله اش بشکند و دوباره بهم پیوند بزند برای عبور از نقطه گیج و گنگ۰
رمز ورودی که شاید نمی توانیم با تحلیل منطقی به آن دست یابیم
خاطره ایست که به قول ونوس بایستی در جایی از روایت و در ذهن نویسنده فراموش, گم شده باشد۰
از شما همگی سپاسگزارم برای خوانش و توجهات


back to top