داستان كوتاه discussion
گفتگو و بحث
>
کلاسیک-رئال- مدرن و پست مدرن
date
newest »

خواهش می کنم
:)
محمد بعد از اینکه این متن رو خوندم ، به این نتیجه رسیدم که داستان شماره 1 در قسمت تحلیل می تونه به عنوان یه داستان مدرن شناخته بشه
اصلا تفاوت سبک سورئال و مدرن چیه؟
:)
محمد بعد از اینکه این متن رو خوندم ، به این نتیجه رسیدم که داستان شماره 1 در قسمت تحلیل می تونه به عنوان یه داستان مدرن شناخته بشه
اصلا تفاوت سبک سورئال و مدرن چیه؟
مرسی مریم جون، بسیار مفید و بدرد بخور. فقط یک سوال چرا رئال باید برای طبقه متوسط و فقیر هست (نکته ۸) یعنی نمیشه یک داستان واقعی در مرد طبقه پولدار نوشت؟ بعد اینکه بوی کباب را میشنویم یا استشمام میکنیم یا میفهمیم؟؟
در ضمن نظر شما را در مورد اینکه داستان شماره ۱ بر اساس سبک مدرن بوده میپذیرم. و در آخر بگذریم از اینکه هر مطلبی را من باید چندین بار بخونم تازه بازم خیلی از کلمات را نفهمم مثل تعلیق، انتزاع، و.... انگار نه انگار که این زبان مادری من هست و یک روزی در عهد دایناسورها من بیشترین کلمات ادبی را بلد بودم، باعث تاسف:((
بههرحال مرسی از انتشار دانش
در ضمن نظر شما را در مورد اینکه داستان شماره ۱ بر اساس سبک مدرن بوده میپذیرم. و در آخر بگذریم از اینکه هر مطلبی را من باید چندین بار بخونم تازه بازم خیلی از کلمات را نفهمم مثل تعلیق، انتزاع، و.... انگار نه انگار که این زبان مادری من هست و یک روزی در عهد دایناسورها من بیشترین کلمات ادبی را بلد بودم، باعث تاسف:((
بههرحال مرسی از انتشار دانش

تا حالا هیچکی تو تاریخ جامعه رو اینقدر با بی انصافی تقسیم بندی نکرده بود که تو کردی!!!!
طبقه خوب؟
طبقه بد؟
اما من هم با این بند مخالفم . من رءالهای زیادی خوندم که مربوط به طبقه مرفه هست. و خیلیها رو خوندم که اصلا در باره طبقه خاصی نیست. و خواننده اصلا متوجه فقیر یا غنی بودن شخصیتها نمیشه.


اشکان چرا نقد؟
صحبتی از نقد نشده که ، این متن در مورد سبک های نوشتن بود
من واقعا منظورت رو متوجه نشدم
صحبتی از نقد نشده که ، این متن در مورد سبک های نوشتن بود
من واقعا منظورت رو متوجه نشدم
دوستای خوبم منم با اون بند مرفه و فقیر در رئال مخالفم
شایط منظور این بوده که از دردهای جامعه بنویسیم
شایط منظور این بوده که از دردهای جامعه بنویسیم

نقد تنها تحلیل و گوش زد کردن کوتاهی ها و بزرگنمایی خوبی های یک پدیده هنری نیست. این دیگر دیدگاه من نیست و آموزه ای آکادمیک است

قسمت بحث و گفتگو ، واسه ی بحث کردن و گفتگو کردن باز شده
نیازی به اجازه ی من نیست محسن
اشکان متوجه شدم، من آموزش آکادمیک در زمینه ی ادبیات ندیدم، برای همین برای فهمیدن هر کدوم از کامنت هات مرتبا ازت سوال می کنم
و ممنونم که صبورانه به سوالات من و بقیه جواب می دی
تو می گی ما خودمان سبک نگارش داریم و بنابراین باید سیک نقد کردنمون هم مال خودمون باشه
نه متأثر از غرب
اما آیا ما تا به امروز همه جور سبک نگارشی داشتیم؟
مثلا همین سبک مدرن و پست مدرن
یا سبک سورئال
اگر نداشتیم پس چه طوری باید این چور داستان ها رو نقد کنیم،راهی که می مونه استفاده از اصول غربیه
یه راه دیگه هم هست
یکی مثل ملک الشعرای بهار پیدا بشه در نثر
یا اینکه خودمون چندتا سبک اختراع کنیم
نیازی به اجازه ی من نیست محسن
اشکان متوجه شدم، من آموزش آکادمیک در زمینه ی ادبیات ندیدم، برای همین برای فهمیدن هر کدوم از کامنت هات مرتبا ازت سوال می کنم
و ممنونم که صبورانه به سوالات من و بقیه جواب می دی
تو می گی ما خودمان سبک نگارش داریم و بنابراین باید سیک نقد کردنمون هم مال خودمون باشه
نه متأثر از غرب
اما آیا ما تا به امروز همه جور سبک نگارشی داشتیم؟
مثلا همین سبک مدرن و پست مدرن
یا سبک سورئال
اگر نداشتیم پس چه طوری باید این چور داستان ها رو نقد کنیم،راهی که می مونه استفاده از اصول غربیه
یه راه دیگه هم هست
یکی مثل ملک الشعرای بهار پیدا بشه در نثر
یا اینکه خودمون چندتا سبک اختراع کنیم

بسیاری از کسیانی که در این گروه هستند به صورت آکادمیک اموزش ادبیات ندیده اند ازجمله خود من پس زیاد خودت را درگیر آن نکن. من آنچه می دانم را می گویم و انچه می ماند (نادانسته های من که خیلی هم زیاد است) را باید به دنبالش در جاهای دیگر بگردی
;)
ما همه جور سبک نگارشی نداشته ایم و شاید خیلی از آنچه را که در غرب شاهد آن هستیم را نداشته باشیم وشاید داشته باشیم. نکته هم همین جاست که ما اصلا نمی دانیم چه داریم. یک مثال ساده می زنم داستان رستم و سهراب شعر است یا داستان؟
در نقد غربی این مسئله حل شده است ولی آن نقد برای ما ناکارامد است. شاهدش هم همین مثال. باز هم می گویم ما نمی دانیم چه داریم
راه درازی داریم تا به اونجایی که مد نظر تو هست برسیم
به نظر من ،نژاد آریایی با توجه به پیشینه ی غنی و طولانی که داره ، اکثرا در ابداع و اختراع یا به قول تو پدید آوردن چیز ها ی نو ، سردمدار بوده
و من فکر می کنم دلیلش این بوده که اون موقع ، متمدن ترین و پیشرفته ترین ، به حساب می آمده
اما الان جهان غرب ، جهان متمدن هست، اونها زمینه رو برای هر پیشرفت ، ابداع و نوآوری باز نگه داشتند و حتی برای این کار هزینه کردن
پس توی خیلی از چیزها از ما جلو ترن
چه اشکالی داره که ما از دست اوردهای اونها استفاده کنیم؟
به نظر من این باعث می شه افکارمون به سمت شکوفایی و زایش بره
مثلا همین هدایت، حتما قبول داری که نوشته هاش بی تاثر از دنیای غرب نبوده
البته از طرفی هم نباید فقط بشینیم و حسرت روزای اوج و شکوه ایران رو بخوریم ، خودمون هم باید دست به کار بشیم ولی من فکر می کنم ، نه با این تعصب مطلقی که تو نشون می دی
به هر حال ،منم به هیچ وجه بدم نمی یاد که ما از خودمون سبک نقد و نگارش داشته باشیم در داستان نویسی
امیدوارم اون روز برسه
به نظر من ،نژاد آریایی با توجه به پیشینه ی غنی و طولانی که داره ، اکثرا در ابداع و اختراع یا به قول تو پدید آوردن چیز ها ی نو ، سردمدار بوده
و من فکر می کنم دلیلش این بوده که اون موقع ، متمدن ترین و پیشرفته ترین ، به حساب می آمده
اما الان جهان غرب ، جهان متمدن هست، اونها زمینه رو برای هر پیشرفت ، ابداع و نوآوری باز نگه داشتند و حتی برای این کار هزینه کردن
پس توی خیلی از چیزها از ما جلو ترن
چه اشکالی داره که ما از دست اوردهای اونها استفاده کنیم؟
به نظر من این باعث می شه افکارمون به سمت شکوفایی و زایش بره
مثلا همین هدایت، حتما قبول داری که نوشته هاش بی تاثر از دنیای غرب نبوده
البته از طرفی هم نباید فقط بشینیم و حسرت روزای اوج و شکوه ایران رو بخوریم ، خودمون هم باید دست به کار بشیم ولی من فکر می کنم ، نه با این تعصب مطلقی که تو نشون می دی
به هر حال ،منم به هیچ وجه بدم نمی یاد که ما از خودمون سبک نقد و نگارش داشته باشیم در داستان نویسی
امیدوارم اون روز برسه

به نظر من ،نژاد آریایی با توجه به پیشینه ی غنی و طولانی که داره ، اکثرا در ابداع و اختراع یا به قول تو پدید آوردن چیز ها ی نو ، سردمدار بوده
و ..."
نخست آنکه شهرنشینی یا همان تمدن تعریفی مشخص دارد. به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی نمی شود گفت که امروزه کشورهای توسعه یافته از ما متمدن تر هستند. جدا از آنکه از نظر ادبی این ترکیب نادرست است از نظر تعاریف هم نادرست است.
شهرنشینی با توسعه روستاها و تقسیم کار پدید می آید و به گواهی کاوش های اخیر انجام شده در جیرفت کرمان به سرپرستی دکتر مجیدزاده ما دست کم پنج هزار سال پیش یعنی هم پایه تمدن سومر در ایران تمدن داشته ایم.
آنها پیشرفته تر هستند. من در زمینه هایی که دیگر جاها از ایران پیشرفته تر هستند بحثی نمی کنم ولی در زمینه ادبیات ایران از بهترین هاست. آنانی که می گویند شعر واردات ادبیات عربی ست نه زبان پهلوانی (فارسی میانه) می دانند و نه اوستایی. کهنگی ادبیات در ایران به اندازه تاریخ است.
ما دانش نقد نداریم و من این را می دانم و برخلاف بزرگانی که می اندیشیدند که ما نخست باید نقد ادبی غربی را برگزینیم تا به نقدی درخور خود برسیم باور دارم که ما باید روش نقد را از آنان بیاموزیم و این مشکل از آن تئوریسین های پیشین بوده است و من امیدوارم که نسل جدید که ما هستیم به گونه ای دیگر رفتار کنیم

اشکان خیلی سنگ نقد بومی را سینه می زنی؟
اصلن چنین نقدی موجود هست؟
اگر هست کجاست و چگونه می توان به آن دست یافت؟"
به صورت آکادمیک خیر! متاسفانه نیست. اگر بود که من تا این اندازه خودم را به در و دیوار نمی زدم برادر
;)

اشکان خیلی سنگ نقد بومی را سینه می زنی؟
اصلن چنین نقدی موجود هست؟
اگر هست کجاست و چگونه می توان به آن دست یافت؟"
به صورت آکادمیک خیر! متاسفانه ن..."
این کار یک یا دو نفر نیست ولی همانگونه که دهخدا واژه نامه اش را آغاز منتقدان هم باید از نقطه ای آغاز کنند. درباره سبکشناسی شاهنامه بارها و بارها نوشته شده است ولی من چیزی نیافته ام که کسی نشسته باشد و شاهنامه را بر اساس ساختار داستانی نقد کند. ببیند که این کهن داستان ایرانی (آریایی) چگونه با عناصر داستان بازی می کند. باید جسارتش را داشت و آغاز کرد
من با نظر اشکان کاملا موافقم، ادبیات ایرانی از نظر قدمت در جهان اول بسر میبرد در مقایسه با ادبیات کشورهای به ظاهر متمدن. اما اینکه ما فاقد دانش نقد هستیم برمیگردد به نداشتن جسارت که آنهم برمیگردد به نداشتن اعتماد به نفس کافی که متأسفانه یکی از مشکلات فرهنگیست. در جامعه غربی به هر آدمی به اندازه کافی محیط ابراز وجود داده میشود تا عقیدهاش را به کرسی بگذارد حتا اگر به نظر خیلی قریب میاد و حتا اگر این آدم اولین آدم دنیاست که در این زمینه صحبت میکند. عقیده اولیه باعث به فکر انداختن دیگران شده و در بیشتر موارد پیروانی پیدا خواهد کرد که بعد هم تبدیل خواهد شد به یک روش. ظاهراً این کار در ایران به وسیله نسل قدیمی به اجرا گذشته نشده اما هیچ دلیلی وجود ندارد که نسل جدید به فکر به راه انداختنش نباشند. گرچه راهی طولانی و پر کار به نظر میرسد اما غیر ممکن نیست.
البته امیدوارم جسارت بنده را در وارد شدن به حیطه علمی و بحث فرهنگی خودتون ندیده بگیرید:)
البته امیدوارم جسارت بنده را در وارد شدن به حیطه علمی و بحث فرهنگی خودتون ندیده بگیرید:)

البته همانطور که او می گوید من نیز هیچ دانش آکادمیک در زمینه ادبیات ندارم۰ با وجود این از سر علاقه و با نگاهی اجمالی به آنچه او در پی طراحی آن است به چند نکته برخوردم که در زیر می آورم۰
او میگوید هر تحلیلی نیاز به زمینهای دارد از اصول و فرضیات که ساختار نقد هنری بر آن بنا می گردد۰ اصول و فرضیاتی که به جهان بینی یا نگرش فلسفی نقاد بازمی گردد و پیشنهاد میکند که برای دست یافتن به چنین اصول و فرضیات جهت نقادی آثار ادبی نخست می بایستی این نگرش فلسفی (جهان بینی) را بیابیم و یا طرحی نو برای آن دراندازیم۰ تا اینجای پیشنهاد اشکان برایم قابل درک است۰ اما بعد از این بحث از جامعیت خود خارج شده و نکاتی در آن مطرح میشود که تا اندازهای گیجم می کند۰ اشاره به تمدن آریایی و سردمداری در ابداعات و اختراعات شده و رابطه تمدن سومر و جیرفت که وقتی به حافظه خود برمیگردم با توجه به تاریخ نگارش بویژه ادبیات داستانی از میان رودان و تمدن سومر که هزاران متن آن در دوره آشوری بایگانی شده و اینک در دست ماست و آتش زدن کتابخانههای ایرانی در دوران متفاوت از مغول ها و مقدونی ها تا اعراب و اروپایی و نابودی گنجینه های نوشتاری و تأثیری که این یورش ها و انهدام ها بر ادبیات ایران نهاده و آنرا بیشتر به شکلی که ری بردبری در فارنهایت ۴۵۱ مطرح نموده در بسیاری دوره ها به شکل داستان پردازی سینه به سینه را در میان ایرانیان رایج میکند تا فردوسی ها مولوی ها و سعدی آنرا جمع آوری و به قالب شعر درآورند همان که در دیگر نقاط دنیا و دوره های زمانی توسط نویسندگان هندی, چینی, یونانی و رومی از عصر کهن تا دانته ها, شکسپیرها, گوته ها در دوران متاخر از همان اصل بازگردانیدن روایت به گونه نظم بهره برده اند۰ و ماجرای زایش و بلوغ و رشد زبان پارسی در منطقه ای جغرافیایی که همیشه از همان آغاز بعنوان مرز اصلی میان فرهنگهای شرقی و غربی مورد تجاوز دو طرف که هیچ همه طرف قرار گرفته و این گنجینه کهن گاه به تاراج رفته و گاه به آمیزش با دیگران تن در داده ۰ آنوقت به نسلی میاندیشم در این دوره زمانه با ایدهآلهای طلایی و پرشکوهی همچون اشکان عزیز و طرحی این چنین که در می اندازد۰
خوشبینی یا بدبینی من نقشی در گیج شدنم در این میانه ندارد۰ اما باور دارم که در نقادی بومی میتوان از اصول مورد تأیید جهانیان استفاده نمود تا نخست به روشهای سبک شناسی دست یافت۰ با شناخت سبک ها بهتر میتوان به نقد آثار پرداخت۰

ونوس گرامی، در زمینه تمدن با شما از بن مخالف هستم. واژه عربی مدن به معنای شهر و تمدن دقیقا به معنای شهرنشینی است. این مفهوم یک مفهوم باستان شناسی است که برخی از تئوریسین ها به ویژه امریکا به باور من از سر بی مهری مفاهیم را جعل می کنند.

البته همانطور که او می گوید من نیز هیچ دانش آکادمیک در زمینه ادبیات ندارم۰ با وجود این از سر علاقه و با نگاهی اجمالی ب..."
دلیل این سردرگمی همان است که گفتی. با خواندن گزارشی از غاز شنیدار (گمان می کنم نوشته استاد ارجمند دکتر بهنام) آنچنان شگفت زده شده بودم که تمامی کاخ فلسفه شهرنیشینی در من فروریخت و آن این بود که در آن غار گردن آوزیزی زینتی یافته شده است که دکتر بربریان در کتاب جستاری در دانش کیان و زمین در ایران ویج نیز به این مورد پرداخته است.
این نشان از کهنگی هنر دارد و همچنین نشان می دهد که پیدایش آن زاده شهرنشینی نیست. شما این را کناری بگذارید (کهنگی هنر در ایران زمین) و سپس بیایید ناپیداهای تاریخ ایران را بنگریم که بیش از پیدایش است. بنابراین نمی شود زمانی که تاریخ این سرزمین هنوز به زیر خاک فراموشی پنهان است چگونه می شود برای یافتن گذشته هنر برای استخراج اصول و فرضیات نقد پویش کرد؟
این سردرگمی ریشه در همین ناپیدا دارد که جای آنکه اصول بیشتر شود، شوربختانه فرضیات را زیاد می کند. باری که باید از نقطه ای باید آغاز کرد و این آغاز می تواند اکنون باشد

اشکان جان خیلی خوبه که برای خودت خط مشیی داری و اینکه واضحه بحثی که در مورد نقد میکنی به خاطر دغدغه هاییه که داری و دلسوزی که برای ادبیات ایران داری. و اون چیزی رو که باید باشه و نیست رو به وضوح میبینی.
اما اینکه نظر ندادن و نقد نکردن داستانهای گروه رو به این دلیل ترک کردی که هنوز فرضیه و اصول ایرانی به صورت کامل دستت نیومده ، اصلا قابل توجیه نیست . من موافقم که باید اصولی باشه که منتقد داستان رو با اون اصول شاقول کنه. اما نظر دادن های بی ریا در مورد داستانها خیلی میتونه موثر باشه فارغ از اصول و اینکه نویسنده ایرانیه یا عربستانی. وانگهی اینجا یه گروه تخصصی نیست و اینکه من وقتی داستانی رو تو این گروه اراءه میدم نباید توقع داشته باشم که داستانم توسط نقادی نقد بشه که کاملا و به صورت تءوری با اصول و فرضیه هایی سبک داستانی که نوشتم آشناست . اما بعضا پیش میاد و خیلی باعث خوشحالی و یادگیری میشه. ومن خودم وقتی میبینم اشکانی اومده و چندین خط در مورد داستانی که نوشتم نظر میده. ضعف هاش رو میگه . میگه از کجاش لذت بردم. واقعا خوشحال میشم و واقعا سر ذوق میام. واین تقریبا هیچ ربطی نداره به اینکه نقدت علمی باشه یا نه. فقط احساس بی ریایی رو بفهمم از نوشتت کافیه برام. چون دلیلش اینه که اینجا یه گروه دوستانس نه تخصصی. هرچند خودم از بحثهای تخصصی استقبال میکنم. من قبلا هم گفتم من با ادبیاتی که مرز نمیشناسه موافقم . اینکه من محمد ایرانی چه دخالتی تو این موضوع داشتم که قدیمی ترین شهرها تو سرزمینی بوده که من اتفاقا توش بدنیا اومدم و چرا باید به فردوسی و مولوی افتخار کنم. من چه دخالتی توش دارم. من اون موقع که شنیدم یکی گفته بود مولوی ترکه واز افتخارات ترکه اس، آتیش گرفتم . اما الان هیچ توفیری برام نداره من الان حتی به راحتی میتونم به هرمان هسه هم افتخار کنم. چرا مردم نیویورک یه عرب رو که جبران خلیل باشه انقدر تجلیل کردند. اگه بشه از داستانهای کافکا فهمید که آلمانی لهستانیه اون وقت میشه گفت ادبیات امروز مرز داره.
من واقعا متوجه هستم که اونطوری نقدی که تو میگی واقعا لازمه برای بررسی آثار کهن ایرانی اما این مسءله چیزی نیست که من به شخصه بیام برای خودم مسءولیتی رو متصور بشم و دیگه همه چیزهایی رو که به نوعی از داستانویسی میدونم بزارم زمین و در مورد داستانها نظر ندم. داستانهایی که داره به سبک غربی نوشته میشه رو نمیشه که از روی اصولی که خودمون هنوز دقیقا نمیدونم چی هست و زور بزنیم که فقط مال خودمون باشه نقد کرد. کدوم یک از داستانهای این گروه رو نمیشه با اصول داستان نویسی نوین نقد کرد.
هروقت بخوایم منطق الطیر عطار رو نقد کنیم اون موقع میایم می گیم که اصول غربی در مورد شعر و داستان، عاجزه از نقد همچین کتابی. ما برای تحلیل ادبیات کهنمون کمبود اصول و فراءض داری که نیاز به یک گروه متخصص دلسوز داره و نمیشه این رو رد کرد. و حتی باید شاخه هایی از ادبیات به صورت آکادمیک به این مسءله اختصاص داده بشه.

شاید هم دایی جان ناپلئون شده باشم! ولی با توجه به نشست هایی که توانستم در خارج از ایران درباره تاریخ و تمدن در آن شرکت کنم به این نتیجه رسیده ام و با توجه به روندی که می بینم آنانی که نمی توانند به پایه ای این چنین کهن در شهرنشینی برسند این ریشه ها را به هر شکلی که می توانند ناپیدا می کنند و به هر ابزاری. چرا هیچ عراقی نمی گوید که خواستگاه ما سومر و اکد و بابل است؟ و دیگر نام ایران است. بزرگی این نام مجموعه ای از فرهنگی بسیار بزرگ است. در فارسی میانه (پهلوی یا پهلوانی) ائر به معنای آریایی است و الف و نون نشانی از مکان است مانند گیلان به معنای سرزمین گیل ها. در منابع باستانی ایران را ایران ویج به معنای سرزمین آریاییان خوانده اند. جدا از مهاجران آریایی که از اسپانیا تا میانه اروپا را گرفته اند و فرهنگشان بسیار تغییر کرده است، از هند و افغانستان تا سوریه، از گرجستان تا خوزستان در ایران، همه بخشی از این فرهنگ بزرگ هستند. فرهنگی که بخش بزرگی از فرهنگ اروپایی در آن ریشه دارد. اگر تمامی این آریاییان تنها در زمینه فرهنگی در کنار یکدیگر بایستند چه خواهد شد؟
آنچه گفتم هدف من نیست و من به هیچ وجه به دنبال این نیستم که تلاشی هم در این زمینه انجام دهم ولی تمامی آنچه گفتم را در کنار یکدیگر بگذارید. این بیشتر شبیه یک تهدید می شود و یک پتانسیل بزرگ برای بازیابی نیرویی از دست رفته. این دست نشست ها که آغاز شهرنشینی را مخدوش می کند تنها جنبه فرهنگی ندارد. جنبه های سیاسی بسیاری در پشت آن نیز هست. همین که شما نام پشتیبانان این نشست ها را می خوانید خود اثباتی است بر این ادعا.
شاید دایی جان! شده باشم ولی آنچه نوشتم چکیده ای بود از نزدیک به دوسال گردآوری بی امان اطلاعات از این دست نشست ها و زیر نظر گرفتن تئوری های نو درباره شهرنشینی و پیشرفت که بیشتر در امریکا ارائه می شود
خیلی چیزها از آغاز باستان شناسی تا به امروز دگرگون شده اند. هرگز از کسی نخواسته ام که رای مرا بپذیرد ولی خیلی دوست دارم که به این هشدار که به باور من بسیار هم جدی ست بیاندیشید و درباره آن پژوهش کنید. زمان زیادی نمی خواهد

اشکان جان خیلی خوبه که برای خودت خط مشیی داری و اینکه واضحه بحثی که در مورد نقد میک..."
من پیشتر با محسن بحثی مفصلی را درباره جهانی شدن انجام داده ایم. عنوان آن را به یاد ندارم اگر دوستان به خاطر دارند از آنان سپاسگزار می شوم اگر پیوند آن را در اینجا بیاورند. نیازی ندارد درباره آن مثال من تا ادبیات کلاسیک به عقب برگردی. داستان عقاب نوشته استاد ارجمند، دکتر خانلری نمونه از همین ناتوانی است. به چند سده پیش هم باز نمی گردد به چند دهه پیش باز می گردد. باور کن من از سر ناسیونالیستی نیست که این دیدگاه را پیدا کرده ام. من تک تک راه هایی را که می شد نقد غربی را در هنر بومی ایران بسط داد را رفته ام. جواب نمی دهد من تمامی راه هایی را که می شد پیموده ام. آن نقد برای این هنر مهندسی نشده است با بهترین و گران قیمت ترین اتومبیل ها هم نمی شود پرواز کرد و یا به سفر دریایی رفت
داستان کلاسیک:
شاید شاخصه ی بارزی را که می توان برای داستان های کلاسیک نام برد این است که در داستان کلاسیک وحدت زمان و وحدت مکان وجود دارد. بیشتر نویسنده های داستان های کلاسیک از راوی اول شخص مفرد و سوم شخص مفرد و یا دانای کل استفاده می کردند. زمان در بیشتر داستان های کلاسیک به صورت خطی بود به این معنا که زمان از زمان گذشته رو به آینده در حال حرکت بود. معمولا در داستان های کلاسیک بیشتر به عینی نویسی توجه شده است تا ذهنی نویسی و کمتر وارد ذهنیت شخصیت های داستان ها می شود.
رئالیسم:
تعریفی که می توان از رئالیسم کرد همان واقع گرایی می باشد به این مفهوم که یک نویسنده واقع گرا به بیان واقعیات جامعه ی خویش دست می زند. تابلوهای نقاشی که از اشیاء و یا هرچیز واقعی گرفته می شود و یا اینکه عکسهایی که که از اطراف گرفته می شود خود می تواند نمونه ی بارز یک واقع گرایی باشد.اواخر قرن 18 تا اوایل قرن 19 دیدگاهی که رئالیست ها داشتند یک دیدگاه بیرونی یاobjective بود. رئالیسم روش دقیق برای بازنمایی واقعیات بیرونی و مواجه با امور (حادثه –ماجرا) آن گونه که هستند می باشد.
ویژگی های داستان کوتاه رئالیستی:
1:پیروی اکید از اصل علت و معلولی :یعنی داستانی که قصد نوشتن آن را داریم باید دارای پلات باشد.
2:اجتناب از رویدادهای نامحتمل.
3:ساختار سه قسمتی : به این معنا که داستان باید دارای آغاز-میانه و پایان باشد.
4:زمان حتماً باید خطی باشد: زمان از زمان حال و یا از گذشته شروع شود و به آینده ختم شود.
5:در داستان حتما باید به مکان اشاره شود.
6:داستان های رئالیستی نباید بی مکان و بی زمان باشد.
7:داستان های رئالیستی نباید دارای شخصیت های تفرد یافته باشد. مثلا نیاید گفت فلان کس شوخ است بلکه باید کاملا شخصیت پردازی شود.
8:درباره طبقه ی متوسط و یا طبقه ی فقیر جامعه باشد.
9:تعلیقی که در داستان وجود دارد ناموجه پیش نرود.
10:قوانین طبیعی را زیر پا نگذارد.
11:نباید دانای کل نامحدود باشد و فرصت تفکر را از خواننده بگیرد.
12:برای دیالوگ های داستان از زبان محاوره استفاده شود.پ
13:در داستان شفافیت روایی در مقابل فصاحت بلاغی وجود داشته باشد.
14:از کارکرد ارجاعی به جای کارکرد مجازی استفاده شود.
15:زبان متعین باشد :به این معنا که عینیت داشته باشد و این عینیت در مقابل زبان انتزاعی به کار گرفته می شود.
16:سعی شود از زبان محاوره ای استفاده شود.
داستان مدرن:
"نویسنده مدرنیست "در قرن بیستم با توجه به نظریه فروید مطرح شد. با توجه به این نظریه هر انسان هم دارای ضمیر خودآگاه و هم دارای زمین ناخودآگاه می باشد. و خواننده ی یک اثر با دقتی در خوانش خود می تواند انجام دهد هم می تواند به جنبه ی خودآگاه و هم جنیه های ناخودآگاه یک داستان مدرن پی ببرد. یکی از بارزترین خصوصیاتی که یک داستان مدرن دارا می باشد این است که یک داستان مدرن بیشتر جنبه های درونی و یا ذهنی راوی و یا شخصیت های یک داستان را کندوکاو می کند وکمتر مثل داستان های رئالیستی به جنبه های بیرونی یک اثر توجه می کند. نکته ای دیگری که در داستان های مدرن و پست مدرن حائز اهمیت می باشد این است که روایت در این داستان ها یک روایت خطی نمی باشد بلکه زمان یک زمان فرای زمان خطی می باشد و به نوعی از سیلان ذهن استفاده می شود به این معنا که نظمی را که یک روایت خطی دارا می باشد را ندارد اما با این وجود باز هم نمی توان گفت که نحوه بیان روایت بی نظم است زیرا این نوع روایت نظم و منطق خاص خود را دارد و زمانی که در داستان مدرن وجود دارد هم می تواند فلاش بک بخورد به زمان گذشته و راوی ماجراهایی را بیان کند که در گذشته اتفاق افتاده است و هم می تواند به آینده سیر کند. چون بیشتر داستان های مدرن در ذهن اتفاق می افتد راوی که انتخاب می شود بیشتر اول شخص مفرد می باشد. زیرا این راوی بهتر می تواند از احساسات و ذهنیات شخص به خواننده اطلاع دهد و همچنین روایتی که صورت می گیرد چون در ذهن اتفاق می افتد ممکن است به نوعی دارای آشفتگی باشد. چرا که بیشتر شخصیت های اصلی داستانهای مدرن افراد روان پریشی هستند که از اجتماع اطراف خود هر کدام با دلایلی که دارند گریزانند. آنها انسانهای تنهایی هستند که تنهایی را به در اجتماع بودن ترجیح داده اند. البته در داستان های مدرن روایت ممکن است توسط یک یا چند نفر صورت بگیرد تا خواننده با دید گسترده تری و از زاویه های دید متفاوتی داستان را درک نماید. نکته ای که در داستان مدرن و پست مدرن می توان به آن توجه کرد. جریان سیال ذهن می باشد. که در بیشتر داستان ها مدرن و پست مدرن از آن تکنیک استفاده می شود و در ادامه به تعریف آن و خصوصیات آن پرداخته خواهد شد.
پست مدرن:
در سال 1962 بعد مرگ کندی هیچ فرقی بین اواخر مدرن و پُست مردن وجود نداشت. در کتاب تریستیان شندلی رمان پست مدرن شامل:
1:محاکات:به این معنا که آنچه را که در طبیعت هست تغییر دهیم که آن را در داستان استفاده نکنیم.
2: سرخوش بازی های زبانی: موجودات خاصی را در آن می آوریم.
3:تدابیر صوری عناصر داستان.
4: استفاده وسیع از خیالپردازی های شاعرانه و سوررئالیسم
5:فقدان گره گشایی.
6:عاری از همه ی آرایه های ادبی.
7:دقیق شدن در رموز کوچک و بیان نشده ی زندگی روزمره.
8:کولاژ-سکوت-تخریب جریان سخن.
ویژگی های زبانی در آثار نویسندگان پست مدرن(به خصوص داستان کوتاه)
1:رویکرد تازه به جدال و حادثه.
2:تشبیهات غریب.
3:اغراق بیش از اندازه و عدم اغراق.
4:استعاره های غریب.
5:بسیار موجز.
6:اساس داستان کوتاه روایت و دیالوگ است.
7:عناوین غریب داستان.
8:عدم انسجام و عدم فصل بندی و عدم فرجام داستان.فرجام های مختلف برای داستان- فرجام های پیشنهادی برای داستان...
9:جدال شخصیت ها بر علیه مولف بر اساس نظریه رولان بارت.
جریان سیال ذهن:
سیال ذهن یک نوع تک گویی درونی است . زمان در سیال ذهن به نوعی خطی نمی باشد. در سیال ذهن صحبت یک نفره ای صورت می گیرد که می تواند مخاطب داشته باشد یا خیر. سیال ذهن از دو تکنیک استفاده می کند. 1)تداعی معانی: به این معنا وقتی ما چیزی را ببینیم یاد اتفاقی که در گذشته افتاده است بیفتیم . مثلا وقتی یک نفر بوی کباب را می شنود یاد خاطره ی خوبی از گذشته که اتفاقا در آن روز هم بوی کباب را شنیده است می افتد. 2)گفتگوی درونی: که می تواند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم (حدیث نفس) باشد. مثلا «چه روز قشنگی» که در ذهن اتفاق می افتد ولی بر زبان جاری می شود و اگر برزبان جاری نشود می شود گفتار درونی و اگر خود نویسنده را برداریم و ذهنیت را بگذاریم آن دیگر گفتگوی درونی مستقیم است و اگر نویسنده باشد آن درونی غیر مستقیم می باشد. مثل شازده احتجاب زمانی که وارد تابلو می شود که گفتار درونی مستقیم است زیرا با کسی حرف نمی زند.