داستان كوتاه discussion
نوشته هاي كوتاه
>
احساسات لای کتاب
date
newest »

message 1:
by
Farzan
(new)
Sep 27, 2008 09:08AM

reply
|
flag

بدون آنکه لباس هاشو در بیاره پشت میزه مطالعه اش نشست و کتاب را جلوش گذاشت و خوب نگاهش کرد ولی زمانی که اومد کتاب را باز کنه و بخونه یه حسی بهش می گفت : عجله نکن. کتاب را باز کرد صفحه ی اول را ورق زد . هیچ کلمه ای و یا حتی خطی یا نشانه ای مبنی بر اینکه شروع کتاب از کجاست نبود صفحات بعدی را هم ورق زد اما هیچ کلمه ای در کتاب نبود . کتاب را با حرکت سریع ورق زد اما جز سفیدی کاغذ چیزی ندید با عصبانیت کتاب روی زمین پرت کرد و از اتاق بیرون اومد. با خودش فکر کی کرد چقدر احمق بوده که داخل کتاب را نگاه نکرده و فقط کتاب را خریده وقتی دوباره به اتاقش برگشت و کتاب را دید که کتاب از ورق اول باز شده . به طرف کتاب رفت و دید نوشته ای روی صفحه کاغذ است : بنویس آنچه تو از زندگی می دانی ؟

اول فکر کرد داره خواب می بینه تا چند دقیقه پیشش هیچ کلمه ای حتی حرفی در صفحات نبود اماحسی بهش می گفت : بنویس
اولین کلمه که به ذهنش رسید را نوشت :
عشق...در کسری از ثانیه کلمه محو شد و نوشته ای در زیر کلمه ی من نقش بست :
عشق یعنی آفرینش یک دنیای جدید
باز من نوشتم :
جدایی
جدایی یعنی پایان یک رویا
شادی
شادی یعنی پایکوبی انرژی مثبت
غم
غم یعنی رژه انرژی منفی
فراز
فراز یعنی راهی به سوی ترقی
فرود
فرود یعنی دالانی تاریک و بی انتها
شکست
شکست یعنی نادیده گرفتن تجربه
پیروزی
پیروزی یعنی آشتی با تجربه
تولد
تولد یعنی نگاه نو به زندگی
مرگ
مرگ یعنی..................

قابل تامل بود
و
كامنت آقا محمد مكملي بر اتمام داستان
مرگ يعني .....
.
.
.
به خاطر اين نوشته از شما ممنونم آقافرزان


من همان تك چوبي ام كه به تنهايي قدرت ندارم
درجمع و به ياري شما بود كه نوشتم
شما فرزان عزيز
شما هم لطف داريد
باعث افتخار منه كه مي خوانمتان
هميشه شادكام باشيد و موفق

من هم فکر می کنم عالی بود. بسیار زیبا و گیرا. و نقدی هم که بر آن دارم برای تقویت متنت هست.
به نظر ر اوی دانای کل بود. (که البته اواسط داستان رفت در اول شخص) فکر می کنم با توجه به درونگرایی فرد بهتر بود کل داستان اول شخص باشد.
و نقد دوم اینکه بعضی تعاریف زیاد به مزاجم خوش نیومد مثلا تعریفت از شکست ... البته شاید کتاب زندگی من با تو فرق داشته باشه!!!
راهنماییت می کنم به جملات قصار حضرت علی.
اگر بدانید!!!
اين نوشته از خودتان بود؟بسيار قشنگ بود
دوبار خوندمش
هميشه اينطوري قشنگ بنويسيد
دوبار خوندمش
هميشه اينطوري قشنگ بنويسيد

واقعا مرگ یعنی چی؟!ا
البته اگر از چیزهایی که همیشه برامون دیکته شده صرف نظر کنیم و به چیزی که خودمون شناختیم برسیم....!ا


زندگی یعنی چه ؟ اصلا چرا باید زیست . این اجبار نیست ؟
چرا باید یا شاد ٰ غمگین ٰ یا بی خیال یا ستمکار یا بفکر فراز بود . چیز هایی که در هر صورت موقت و زود گذر است
با تشکر


ياد كتابي افتادم كه محمد صالح علاءترجمه اش كرده و مثل كتاب داستان شما بود فقط فكر كنم اسمش اين بود:چيزي كه از زنها مي دانيم
البته نمي دونم صالح علاء چيشو ترجمه كرده