داستان كوتاه discussion
نوشته هاي كوتاه
>
3
date
newest »

message 1:
by
Farzan
(new)
Jul 11, 2011 07:55PM

reply
|
flag

اینا چیه نوشتی؟
میشه یه توضیحی هم بدی که چرا فکر می کنی این نوشته آنقدر جالبه که در اینجا مطرح بشه؟
پاسخت از این نوشته برایم جالب تر خواهد بود۰
Art Miss wrote: "احسان جون حالت خوبه؟
اینا چیه نوشتی؟
میشه یه توضیحی هم بدی که چرا فکر می کنی این نوشته آنقدر جالبه که در اینجا مطرح بشه؟
پاسخت از این نوشته برایم جالب تر خواهد بود۰"
جواب سوال آخر شما:
میشه این سوال رو در مورد خیلی و منظورم از خیلی نزدیک به صد در صد نوشته هایی که اینجا وجود داره مطرح کرد
اما سوال اساسی این هست که در چه جایگاهی هستیم که این سوال رو بپرسیم؟
اینا چیه نوشتی؟
میشه یه توضیحی هم بدی که چرا فکر می کنی این نوشته آنقدر جالبه که در اینجا مطرح بشه؟
پاسخت از این نوشته برایم جالب تر خواهد بود۰"
جواب سوال آخر شما:
میشه این سوال رو در مورد خیلی و منظورم از خیلی نزدیک به صد در صد نوشته هایی که اینجا وجود داره مطرح کرد
اما سوال اساسی این هست که در چه جایگاهی هستیم که این سوال رو بپرسیم؟

دعوا"
ایضا! ولی دوستان چرا در این دعوا یکی هم توی سر ما زدند تیمسار؟ ممکن است که احسان بگوید که نه! من گفتم نزدیک به صد در صد! تو در این دسته نیستی! ولی تیمسار دردمان آمد نامردی بود!
:D

خودروی پلیس در حین تعقیب سارقین بانک خطاب به راننده ای با سرعت مجاز:
این نشان می داد که کسی در این جریان قربانی می شود که هرچه را که نباید بکند نمی کند و هرچه را که باید، می کند. این می شود یک روند داستانی که ما آن را از درون نوشته به بیرون کشیده ایم و از خواننده خواسته ایم که خود را در جایگاه راننده پراید نوک مدادی قرار دهد با تمام مشخصات زمان کنونی.
این ها همه نکته ریزی هستند که ما را در نوشته یاری می کنند.
شاید هم هدف نویسنده تنها یک طنز موقعیت باشد!
پیروز باشی

مرگ نویسنده :)))))))))))))
خوب احسان جان اینم یه نفر که میگفتی بوده دیگه نیست
بالایی رو گفتما ......
:ddddddddd
Farzan wrote: "دوست عزیز این بیشتر به نظر می رسه جوک باشه تا نوشته ی کوتاه . البته این نظر منه"
نظر شما محترم هست. جوک گفتیم دور هم بخندیم
نظر شما محترم هست. جوک گفتیم دور هم بخندیم
Ashkan wrote: "Mohsen Sad wrote: "آخجون
دعوا"
ایضا! ولی دوستان چرا در این دعوا یکی هم توی سر ما زدند تیمسار؟ ممکن است که احسان بگوید که نه! من گفتم نزدیک به صد در صد! تو در این دسته نیستی! ولی تیمسار دردمان آمد ..."
من درست نمی دونم که در مورد دلیل نوشتن یا ننوشتن از کسی سوال کنم. اینکه شما در چه دسته ای هستید به خودتان مربوط می شود
دعوا"
ایضا! ولی دوستان چرا در این دعوا یکی هم توی سر ما زدند تیمسار؟ ممکن است که احسان بگوید که نه! من گفتم نزدیک به صد در صد! تو در این دسته نیستی! ولی تیمسار دردمان آمد ..."
من درست نمی دونم که در مورد دلیل نوشتن یا ننوشتن از کسی سوال کنم. اینکه شما در چه دسته ای هستید به خودتان مربوط می شود
سه سال پیش عده ای اینجا فعال بودند که به گمانم نوشتن را جدی تر می گرفتند و احترام گذاشتن را از پدرانشان یاد گرفته بودند و می شد در لابلای حرفشان دنبال چیزی گشت.
بعضی ها مغزشان کوچک است و از کف و سوتهای آنه چهار پنچ نفری که دوره شان کرده اند و هورا می کشند دچار توهم می شوند. متاسفانه مغزهای کوچک معمولا زبانهای درازی دارند و زبان دراز کسی که دچار توهم باشد در هر سوراخی را لیس می زند
دور هم خوش باشید
بعضی ها مغزشان کوچک است و از کف و سوتهای آنه چهار پنچ نفری که دوره شان کرده اند و هورا می کشند دچار توهم می شوند. متاسفانه مغزهای کوچک معمولا زبانهای درازی دارند و زبان دراز کسی که دچار توهم باشد در هر سوراخی را لیس می زند
دور هم خوش باشید

جواب سوال آخر شما:
میشه این سوال رو در مورد خیلی و منظورم از خیلی نزدیک به صد در صد نوشته هایی که اینجا وجود داره مطرح کرد
اما سوال اساسی این هست که در چه جایگاهی هستیم که این سوال رو بپرسیم؟
احسان جون
این مهم نیست که در چه جایگاهی هستیم
مهم آن است که در چه جایگاهی می نویسیم
معتقدم شما سخت جبهه گیری میکنی و پیش قضاوت داری
چه به نظر من همین نوشته ها می توانست در روبریک هر چه میخواهد دل تنگت بگو بیاید بدون آنکه به چالش کشیده شود۰

بعضی ها مغزشان کوچک است و از کف و ..."
شما هم ادب را از پدرتان آموخته اید؟
Art Miss wrote: "Ehsan wrote:
جواب سوال آخر شما:
میشه این سوال رو در مورد خیلی و منظورم از خیلی نزدیک به صد در صد نوشته هایی که اینجا وجود داره مطرح کرد
اما سوال اساسی این هست که در چه جایگاهی هستیم که این سوال ..."
اتفاقا مهم است که فکر نکنیم حق داریم هر نوع حرفی را خطاب به هر کسی که خواستیم بزنیم
اینکه در چه جایگاهی می نویسم حرف مبهمی است که منظور شما را نمی فهمم
من در مورد هیچ کدام از اعضای فعال این گروه هیچ نوع شناخت و پیش داوری ای ندارم و اگر شما هم قدری دقت کنید متوجه می شوید که جوابی که به شما دادم کاملا مناسب سوالی بود که پرسیدید
چیزی که خوشایندتان نیست که بشنوید را با " جبهه گیری و پیش قضاوت" برچسب نزنید
جواب سوال آخر شما:
میشه این سوال رو در مورد خیلی و منظورم از خیلی نزدیک به صد در صد نوشته هایی که اینجا وجود داره مطرح کرد
اما سوال اساسی این هست که در چه جایگاهی هستیم که این سوال ..."
اتفاقا مهم است که فکر نکنیم حق داریم هر نوع حرفی را خطاب به هر کسی که خواستیم بزنیم
اینکه در چه جایگاهی می نویسم حرف مبهمی است که منظور شما را نمی فهمم
من در مورد هیچ کدام از اعضای فعال این گروه هیچ نوع شناخت و پیش داوری ای ندارم و اگر شما هم قدری دقت کنید متوجه می شوید که جوابی که به شما دادم کاملا مناسب سوالی بود که پرسیدید
چیزی که خوشایندتان نیست که بشنوید را با " جبهه گیری و پیش قضاوت" برچسب نزنید
Ashkan wrote: "Ehsan wrote: "سه سال پیش عده ای اینجا فعال بودند که به گمانم نوشتن را جدی تر می گرفتند و احترام گذاشتن را از پدرانشان یاد گرفته بودند و می شد در لابلای حرفشان دنبال چیزی گشت.
بعضی ها مغزشان کوچک ..."
در مورد دوست شما و آدمهای امثال ایشان که دیگران را بدون آنکه بشناسند "پسرم" خطاب می کنند در حالیکه مطمئن هستم از ایشان ده سالی بزرگتر هستم و دچار توهمی هستند که دست پخت کف و هوراهای شماست
نمی شود طور دیگری حرف زد.
شما من را نمی شناسید و نمی دانید که هستم، کجاها و با چه کسانی کار کرده ام و داور کدام مسابقات بوده ام و چه جوایزی را برده ام و غیره.
بی ادبی این نیست که در مورد آنهایی که حدشان را نمی دانند با تندی حرف بزنید
بلکه آن است که فکر کنید نظر دادن مثل آرغ زدن لاتهای سرگذر است و هر که بلند تر زد کارش درست تر است
ادامه دادنش بی فایده است. ما از هم خیلی دور هستیم و متاسفم که فکر می کردم در حوزه ی ادبیات آن هم در فضای مجازی هم برخی ها هستند که حماقت از تارهای سبیلشان چکه می کند
جوابی به شما نخواهم داد
این آخرین باری است که با اینجا سر می زنم
نقطه
بعضی ها مغزشان کوچک ..."
در مورد دوست شما و آدمهای امثال ایشان که دیگران را بدون آنکه بشناسند "پسرم" خطاب می کنند در حالیکه مطمئن هستم از ایشان ده سالی بزرگتر هستم و دچار توهمی هستند که دست پخت کف و هوراهای شماست
نمی شود طور دیگری حرف زد.
شما من را نمی شناسید و نمی دانید که هستم، کجاها و با چه کسانی کار کرده ام و داور کدام مسابقات بوده ام و چه جوایزی را برده ام و غیره.
بی ادبی این نیست که در مورد آنهایی که حدشان را نمی دانند با تندی حرف بزنید
بلکه آن است که فکر کنید نظر دادن مثل آرغ زدن لاتهای سرگذر است و هر که بلند تر زد کارش درست تر است
ادامه دادنش بی فایده است. ما از هم خیلی دور هستیم و متاسفم که فکر می کردم در حوزه ی ادبیات آن هم در فضای مجازی هم برخی ها هستند که حماقت از تارهای سبیلشان چکه می کند
جوابی به شما نخواهم داد
این آخرین باری است که با اینجا سر می زنم
نقطه

1
همان بهتر آنانی که جایزه می گیرند بروند در پی افتخار خودشان و ما هم که چیزی سرمان نمی شود بنشینیم اینجا و برای هم دست بزنیم و حماقت تا می تواند از سبیلمان بچکد.
2
خدا می داند اگر جوابیه در کار بود چه می شد!
3
سوال پیش می آید که حد کجاست و چه کسی آن را تعیین می کند.
4
شعبده فضای مجازی این است که یک نفر داد و فریاد می کند که های مردم من دیگر به اینجا باز نمی گردم! فردایش با نامی دیگر و چهره ای دیگرگون شده می آید و باز روز از نو و روزی از نو.
و چنین است نقل طوطیان شکر شکن شیرین گفتار که:
ای وای و ای بیداد که آن نقطه ی آخر، می شود دو نقطه! و پس از آن حماقت است که لیتر لیتر از سبیلمان بچکد و کیلو کیلو جایزه که احسان گرامی آن را ببرد و بلند بلند آرغ نقد ناسالم برای شنیده شدن بزنیم و حد بشکنیم و مغزمان آب برود و او نوشته بگذارد و چون صدای آرغ نقد ناسالم آمد آن را پاک کند و بعد جوابیه باشد پشت جوابیه و آخرش خودش را حذف مجازی کند تا سبیل دیگران در لیتر لیتر حماقت خیس بخورد و نقطه بگذارد تا کی دوباره این نقطه، دو نقطه شود!
گذشتگان گویند که یک پیرزن بود و یک گربه داشت. گربه اش را خیلی دوست می داشت. گوشت خرید طاقچه گذاشت. گربه آمد گوشت ها را خورد. پیرزنک با عصایش گربه را کشت. روی سنگ قبرش نوشت: یک پیرن بود و یک گربه داشت...
و این است تاریخ تو در توی هزار دالانی که هی در جامعه مجازی تکرار می شود تا سبیل ما در محلول مهلک حماقت دانه باز کند و جوانه بزنیم.
5
و در پایان آنکه
بستنی آ بستنی آ
مرغ نامه بر! 100 باریکلا
6
تحریر شد!
پ.ن. نقطه نشانی برای پایان است و چون «دونقطه» را برای نقل قول استفاده می کنیم من آن را نشانی برای آغاز گرفته ام!

اگر نگاه ما به دانشمندی و هنرمندی باشد، جلوتر از جنابعالی بسیاری هستند که در ادبیات و روزنامه نگاری باید به آنها توجه داشت. اگر به قمپوز در کردن باشد که از همشیره ابوی بنده هم بر می آید.
بعضی از نویسندگان پرادعا را به دانش آموزی بیشتر دعوت می کنم و سرکار را پیش از آن به آموختن گفتگو.
در جمع آوری مجموعه ات برایت آرزوی پیروزی دارم.

ان کس که نداند و نداند که نداند
ابد الدهر درجهل مرکب بماند
مهرناز: :ddddddddddddddddd

چی بگم؟؟؟؟؟؟
از اون پست اول بخون همه چی دستگیرت میشه مهرناز جون ازم نخواه توضیح بدم خودت متوجه میشی