سلام در شماره بیست و یکم مجله آفتاب در آذر 1381 مقاله ای از رضا منصوری استاد دانشگاه که احتمالا در آن موقع معاون وزارت علوم بودند منشر شد با نام مرجعیت و اشرافیت در علم و به دنبال محمدیلپانی نقدی بر آن در شماره بعدی نوشت . البته در سال های بعد یلپانی آن بحث را در نشریات دیگر ادامه داد که من خلاصه ای از آن را می نویسم ولی دلیل اهمیت این موضوع برای من : این سئوال به طور جدی برای من و احتمالا برخی دیگر از دوستان وجود دارد که حاصل و محصول کار میلیون ها دانشجو فارغ التحصیل استاد و صدها دانشگاه پژوهشگاه و مراکز ریز و درشت علمی و با میلیارد ها دلار هزینه چی هست.
چرا در کشوری که میلیون ها نفر از دانشگاه ها فارغ التصیل می شوند یا در حال تحصیل و تحقیق و پژوهش هستند . درآمد سرانه هر سال کاهش می یابد چرا شاخص های بهره وری هر سال کاش می باند به گفته محمدرضا نوری دلوئی استاد دانشگاه در حالیکه شاخص بهره وری در آسیا 5 ال 6 درصد هست در ایران 1.8 درصد می باشد؟؟؟ اما خلاصه ای از این بحث ها ----------------------------- مرجعیت و اشرافیت در علم // رضا منصوری : جامعه غربی نظام و مرجعیت علمی را سرانجام در قرن نوزدهم جایگزین مرجعیت و سلسله مراتب کلیسائی کرد.اشرافیت در اروپا کمابیش موروثی بود و بر عکس ایران . پس از ورود علوم جدید به ایران پس از تاسیس دارالفنون و سپس دانشگاه تهران دانش یعنی برشی از علم عمدتا نقل می شد. ( یعنی تولید نمی شد) از شروع انقلاب تا ختم جنگ دوره گذاری است که شاید بتوان از آن به عنوان دوره جوانه زنی علم صحبت کرد.نمودار تعداد مقالات علمی بین المللی به عنوان یکی از شاخص های علم سنجی بیانگر شروع این دوره از سال 1370 است. پس از انقلاب اسلامی دینامیک حوادث مجالی برای تعبیه ساز و کار لازم برای شناخت و ایجاد مرجعیت در علم نمی گذاشت. به این ترتیب دو عامل ماندگاری آثار فرهنگ اشرافیت در سلطنت خودکامه پانصدساله اخیر و دیگری تاثیر پذیری از فرهنگ کمونیستی شوروی و نازی آلمان در انقلاب اسلامی مانع ایجاد سازوکارهای سالم مرجعیت علمی و در نتیجه توسعه کشور شدند بزرگ ترین خطای مدیریتی انقلاب اسلامی این بوده است که حتی کارشناسی علمی و فنی را به دست کسانی سپرده ایم که با محک سیاسی به مرجعیت علمی منصوب شده اند. این همان خطایی است که موجب نابودی صفویه و افشاریه و قاجاریه شد. --------------- اشرافیت و مرجعیت علمی در اروپا و ایران//محمد یلپانی
از هرم های دانش و چگونگی پیدایش انها در غرب به نظر می رسد که ارشدیت در میان دانشمندان خود جوش است. لازمه آن تنها توان بیان و اثبات شفاهی و کتبی و یا عملی آنچه که نو آفریده شده و به تایید برابران علمی فنی رسیده است. می باشد به عبارت دیگر تداوم و بقای ارشدیت در میان اشرافیت علمی به همان اصل بر می گردد که بقای بیش از دو هزار ساله فرهنگ حکومتی غرب با تفویض قدرت به برترین در میان برابر ها به آن وابسته است. همانقدر که تشخیص مرجعیت یا اشرافیت علمی و احترام و لذا مقبولیت آن از طرف جامعه در قاره و فرهنگ اروپا قدمت دارد در ایرانشهر دور از ذهن بوده است
در شماره بیست و یکم مجله آفتاب در آذر 1381 مقاله ای از رضا منصوری استاد دانشگاه که احتمالا در آن موقع معاون وزارت علوم بودند منشر شد با نام مرجعیت و اشرافیت در علم و به دنبال محمدیلپانی نقدی بر آن در شماره بعدی نوشت . البته در سال های بعد یلپانی آن بحث را در نشریات دیگر ادامه داد که من خلاصه ای از آن را می نویسم
ولی دلیل اهمیت این موضوع برای من :
این سئوال به طور جدی برای من و احتمالا برخی دیگر از دوستان وجود دارد که حاصل و محصول کار میلیون ها دانشجو فارغ التحصیل استاد و صدها دانشگاه پژوهشگاه و مراکز ریز و درشت علمی و با میلیارد ها دلار هزینه چی هست.
چرا در کشوری که میلیون ها نفر از دانشگاه ها فارغ التصیل می شوند یا در حال تحصیل و تحقیق و پژوهش هستند . درآمد سرانه هر سال کاهش می یابد چرا شاخص های بهره وری هر سال کاش می باند به گفته محمدرضا نوری دلوئی استاد دانشگاه در حالیکه شاخص بهره وری در آسیا 5 ال 6 درصد هست در ایران 1.8 درصد می باشد؟؟؟
اما خلاصه ای از این بحث ها
-----------------------------
مرجعیت و اشرافیت در علم // رضا منصوری :
جامعه غربی نظام و مرجعیت علمی را سرانجام در قرن نوزدهم جایگزین مرجعیت و سلسله مراتب کلیسائی کرد.اشرافیت در اروپا کمابیش موروثی بود و بر عکس ایران . پس از ورود علوم جدید به ایران پس از تاسیس دارالفنون و سپس دانشگاه تهران دانش یعنی برشی از علم عمدتا نقل می شد. ( یعنی تولید نمی شد) از شروع انقلاب تا ختم جنگ دوره گذاری است که شاید بتوان از آن به عنوان دوره جوانه زنی علم صحبت کرد.نمودار تعداد مقالات علمی بین المللی به عنوان یکی از شاخص های علم سنجی بیانگر شروع این دوره از سال 1370 است.
پس از انقلاب اسلامی دینامیک حوادث مجالی برای تعبیه ساز و کار لازم برای شناخت و ایجاد مرجعیت در علم نمی گذاشت.
به این ترتیب دو عامل ماندگاری آثار فرهنگ اشرافیت در سلطنت خودکامه پانصدساله اخیر و دیگری تاثیر پذیری از فرهنگ کمونیستی شوروی و نازی آلمان در انقلاب اسلامی مانع ایجاد سازوکارهای سالم مرجعیت علمی و در نتیجه توسعه کشور شدند بزرگ ترین خطای مدیریتی انقلاب اسلامی این بوده است که حتی کارشناسی علمی و فنی را به دست کسانی سپرده ایم که با محک سیاسی به مرجعیت علمی منصوب شده اند. این همان خطایی است که موجب نابودی صفویه و افشاریه و قاجاریه شد.
---------------
اشرافیت و مرجعیت علمی در اروپا و ایران//محمد یلپانی
از هرم های دانش و چگونگی پیدایش انها در غرب به نظر می رسد که ارشدیت در میان دانشمندان خود جوش است. لازمه آن تنها توان بیان و اثبات شفاهی و کتبی و یا عملی آنچه که نو آفریده شده و به تایید برابران علمی فنی رسیده است. می باشد به عبارت دیگر تداوم و بقای ارشدیت در میان اشرافیت علمی به همان اصل بر می گردد که بقای بیش از دو هزار ساله فرهنگ حکومتی غرب با تفویض قدرت به برترین در میان برابر ها به آن وابسته است.
همانقدر که تشخیص مرجعیت یا اشرافیت علمی و احترام و لذا مقبولیت آن از طرف جامعه در قاره و فرهنگ اروپا قدمت دارد در ایرانشهر دور از ذهن بوده است