عاشقانه هاي پاك- Pure Love discussion
جملات عاشقانه
>
! هرچه ميخواهد دل تنگت بگو
من دلم ميخواهد خانه اي داشته باشم پر دوستبر درش برگ گلي مي كوبم روي ان با قلم سبز بهار مينويسم :
........خانه ي دوستي ما اينجاست
........تا كه سهراب نپرسد ديگر خانه ي دوست كجاست
گفته بودي كه چرا محو تماشاي مني ان چنان مات كه يكدم مژه بر هم نزني
مژه بر هم نزدم تا كه ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدني
فريدون مشيري
تا حالا آغوش مهتاب را زماني كه ستارگان در برش مي خوابند ديده اي حس لطيفي دارد انگار همه شب در برابر همين يگانه آسمان به خضوع در آمده و انگار خيمه تاريك شب را دريده است
اي كاش مي آمدي و تو نيز آغوش پر مهرت را براي ستارگان قلبم مي گشودي تا دمي در خنكاي نور سپيدت آسوده مي خوابيدم
و تو اي صبح كمي تامل كن عيش مارا منقص مكن و كمي آرامتر آرامتر
اي كاش مي آمدي و تو نيز آغوش پر مهرت را براي ستارگان قلبم مي گشودي تا دمي در خنكاي نور سپيدت آسوده مي خوابيدم
و تو اي صبح كمي تامل كن عيش مارا منقص مكن و كمي آرامتر آرامتر
بيا تا در كنار بيابان گلي از عشق بكاريم
شايد دل آسمان بسوزد و نم باراني برايش فروريزد تا شايد كام تشنه و تفتيده آن را تر كند
شايد دل آسمان بسوزد و نم باراني برايش فروريزد تا شايد كام تشنه و تفتيده آن را تر كند
بهم گفت یکی رو می خوام که کمتر از تو دوستم داشته باشه.یکی رو می خوام که کمتر از تو خوب باشه.معمولی تر از تو باشه.تو سه جمله من رو با خدا در انداخت
دلم خيلي گرفته حال خوبي ندارم نميدونم بايد خوشحال باشم يا ناراحت !اون چيزي رو كه از خدا مي خواستم رو بهم نداد! حتي تا لحظه هاي اخر هم داشتم دعا مي كردم دستمو روي قران گذاشتم قسمش دادم بهش گفتم اميد دارم اميدم رو نا اميد نكن ولي.....
مطمئنم كه حتما اگه اون خواستمو بم ميداد به صلاحم نمي بود... اون صلاحمو بهتر ميدونه اما نميدونم پس چرا دلم گرفته نميدونم پش چرا دارم گريه ميكنم
كاش صلاحمو بهم ميگفت تا اروم ميشدم
كاش
واسم دعا كنين دلم خيلي گرفته
خدايا ! مرا وسيله اي براي صلح و آرامش قرار ده.بگذار هرجا تنفر است ، بذر عشق بكارم.
هرجا آزردگي است ، ببخشايم . هرجا شك حاكم است ، ايمان و هرجا يأس است ، اميد . هرجا تاريكي است ، روشنايي و هرجا غم جاري است ، شادي نثاركنم.
الهي ! توفيقم ده كه بيش از طلب همدردي ، همدردي كنم .
بيش از آنكه مرا بفهمند ، ديگران را درك كنم .
پيش از آنكه مرا دوست بدارند ، دوست بدارم ، زيرا در عطا كردن است كه
مي ستانيم و در بخشيدن است كه بخشيده ميشويم و در مردن است كه ، حيات ابدي مي يابيم.
عمريست كه از حضور او جا مانديم در غربت سرد خويش تنها مانديم
ام منتظر است تا كه ما بر گرديم
ماييم كه در غيبت كبري مانديم
تقديم با عشق به همه ي عاشقانش
زندگی غرق شدن در رودی است که به دریاچه احسان خدا می ریزد. زندگی یک شاخه گل است در کویری که در آن ترس سکونت دارد
چشمهابم راسرشب، کاسه نذری
به در خانه همسایه امان می بردم
سر راه
عاشقی را دیدم
پشت یک پنجره در بسته
آسمان را می دید
چشمهایم را
خیراتی
دست او دادم و رفتم
اما
نیمه شب ماه که صورت وا کرد
چشمهایی دیدم
آشنا، رویایی، بخشنده
وسط صورت ماه
ماه امشب به من و نذری من می خندید
گاه دلتنگ شوی ، گاه بی حوصله و سخت وغریب زمانی را هم ، غرق شادی و پر از خنده ی عشق
همه را ای گل ناز به خداوند سپار
خاطرت جمع عزیز
که عدالت خصلت مطلق اوست
گل نازم این بار چشم دل را واکن
دست رد بر دل هر غصه بزن
حرفهایت را گرم و آرام و بلند به خداوند بگو
عشق را تجربه کن
عاشق نشدیم کار نیکی بکنیمیا این که گناه شیک و پیکی بکنیم
عاشق شده ایم تا بدانند همه
ما هم بلدیم جیک جیکی بکنیم
وتو اي صبح سپيد و تو اي ناز و دردانه من
سر خود بالا كن تا ببوسم رويت
تا نوازش كنم از گيسويت
يا كه نه در تب و تابت باشم
يا كه امروز فدايت باشم
تو كه اينجا بر من تنهايي تا كجا فرصت ديدار افتد
خانه ام وسعت چشمانت نيست
بر من دل به تمناي تو بود
دو سه روزي به من نالان هم نيم نگه كن
زتو چيزي كم نيست
دل باراني من در بستان بر مجنون و كنار سوسن دو سه تا قطره باران ريزد
رخ پاك گل و ريحان از من ترتر خواهد شد
كه فداي خم ابروي تو شد هستي من
سر خود بالا كن تا ببوسم رويت
تا نوازش كنم از گيسويت
يا كه نه در تب و تابت باشم
يا كه امروز فدايت باشم
تو كه اينجا بر من تنهايي تا كجا فرصت ديدار افتد
خانه ام وسعت چشمانت نيست
بر من دل به تمناي تو بود
دو سه روزي به من نالان هم نيم نگه كن
زتو چيزي كم نيست
دل باراني من در بستان بر مجنون و كنار سوسن دو سه تا قطره باران ريزد
رخ پاك گل و ريحان از من ترتر خواهد شد
كه فداي خم ابروي تو شد هستي من
ادمي كه محبوب نيست وجود نداره يعني وجود داره اما فقط براي خودش و كسي كه فقط براي خودش وجود داشته باشه تنهاست....و من از تنهايي مي ترسم
دل تنگ مي مي گويد
بابا
ما هيچ نتنگيديم
تو بي خودي شاعر بازي در نيار
بابا
ما هيچ نتنگيديم
تو بي خودي شاعر بازي در نيار
یادم نمی آید اصلا دوستت داشته ام یانه؟وقتی به تو فکر می کنم فقط به یاد لحظات پر التهابی می افتم، که با هم تجربه کردیم
یادم نیست اول من خواستم بروم یا تو؟
فرقی نمی کند.
فقط آمدم بگویم آنروزها اگر می گفتم دوستت دارم، هنوز از عشق چیزی نفهمیده بودم.
ببخش اگر دروغ بود....
زير يک سنگ کبود، در دل خاک سياه، مي درخشد دو نگاه ، که به ناکامي از اين محنتگاه ، کرده افسانه هستي کوتاه، روح آواره کيست؟ پاي آن سنگ کبود!
قاصدک عزیز
این بخش مربوط به جملات عاشقانه است
اگر جملاتت عاشقانه نیست می تونی
در تاپیک های دیگه کامنت بذاری.
ارادتمند
پریا
این بخش مربوط به جملات عاشقانه است
اگر جملاتت عاشقانه نیست می تونی
در تاپیک های دیگه کامنت بذاری.
ارادتمند
پریا
خب بگو شما كه همه مون رو جون به لب كردي بگو ببينيم چي توي دل كوچيكت احساسي شده مي خواي بگي
اصلا هرچي مي خواي بگو
اصلا هرچي مي خواي بگو
سلام مهرداد عزیزاونقدر قشنگ نوشته بودی که بیشتر از قبل سر ذوق اومدم
مرسی که هوامونو داری
نمیدونم چرا کمال هم نشین در پریا خانم اثر نکرده!!!!
یه کم رفتار با تازه وارد هارو بهشون یادبدید
سلام قاصدک خانم
من که چیزی نگفتم
اما اگر دلخور شدید
عذر خواهی می کنم
اما خودمونیم قاصدک جون
شما هم هرچه می خواست دل تنگت گفتی
به گروه خوش اومدین
منتظر حضور شما و کامنتهای قشنگتون هستیم
دوستدارت
پریا
من که چیزی نگفتم
اما اگر دلخور شدید
عذر خواهی می کنم
اما خودمونیم قاصدک جون
شما هم هرچه می خواست دل تنگت گفتی
به گروه خوش اومدین
منتظر حضور شما و کامنتهای قشنگتون هستیم
دوستدارت
پریا
قاصدك جان
كامنت بالايي به دليل داشتن نقطه چينهاي ممتد ايجاد مشكل فني كرده بود كه با اجازت پاكش كردم لطف كن دوباره بنويس
دوستدارت مهرداد
كامنت بالايي به دليل داشتن نقطه چينهاي ممتد ايجاد مشكل فني كرده بود كه با اجازت پاكش كردم لطف كن دوباره بنويس
دوستدارت مهرداد
لیلا جان
غمگین نباش! به لطف خالق هستی امید داشته باش.
همه امون دعا می کنیم.
"قوی باش و سرسخت وسر به زیر"
دوستدارت مریم
غمگین نباش! به لطف خالق هستی امید داشته باش.
همه امون دعا می کنیم.
"قوی باش و سرسخت وسر به زیر"
دوستدارت مریم
....
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها، شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
.....
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها، شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
.....
ماریای عزیز شعرتون خیلی زیبا بود
و یاد آور سالهای کودکی
سپاس
پریا
و یاد آور سالهای کودکی
سپاس
پریا
شعرتون ماريا خانوم، زيبا بود رفتم تو عوالم كودكي و براي لحظاتي از همه مشغله ها فراموشم شد
ممنون سفر دلچسبي بود
شاعر خودتان بوديد؟
بازم ممنون زيبا بود
باز از اين مطالب زيبا بر تخته سفيد اين مقال بنگاريد
مزيد امتنان خواهد بود
ممنون سفر دلچسبي بود
شاعر خودتان بوديد؟
بازم ممنون زيبا بود
باز از اين مطالب زيبا بر تخته سفيد اين مقال بنگاريد
مزيد امتنان خواهد بود
ممنون. شعر از من نیست! و متأسفانه هم نمیدونم سراینده اش کیه. همین دیشب که خیلی دلم گرفته بود یکی از دوستان اهل شباب اونو برام فرستاد و چه به جا!!!؟
منوه به یاداونروزهای خوش و پاک و صمیمی کشوند و حیفم اومد این حس را با دیگر دوستان عزیز سهیم نشم
راستی، شعر یاردبستانی که یادتون هست؟!!هنوزم تازه و پرمغزه
یار دبستانی من، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
یار دبستانی من، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما
"فریدون فروغی"
منوه به یاداونروزهای خوش و پاک و صمیمی کشوند و حیفم اومد این حس را با دیگر دوستان عزیز سهیم نشم
راستی، شعر یاردبستانی که یادتون هست؟!!هنوزم تازه و پرمغزه
یار دبستانی من، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
یار دبستانی من، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما
"فریدون فروغی"
سلامببخشید
من خیلی وقته که به اینجا سر نزدم
شاید یه کم دیر شده باشه
ولی.....
خیلی شعرت قشنگه
خیلی
خیلی
تمام روزهای بچگی اومد تو ذهنم
باورت میشه اشک تو چشام جمع شده
خیلی چیزا یادم اومد که سالها بود فراموششان کرده بودم
یه دفه دلم برای همه اون روزاتنگ شد
مرسی
رها در آسمان گاهی اوقات که احساس میکنی هیچ کسی نیست که در این تاریکی شب نوای دلت را بشنود ,
وقتی احساس میکنی زنجیر تنهایی صندوقچه دلت را محکم بسته ...به آسمان نگاهی می اندازی ...
به ستاره هایش که امشب میهمانیشان با شکوه تر از شب های قبل است ,
دلت می خواهد تو هم به آن مهمانی بروی !
همین کافیست ...
کافیست که فقط دلت بخواهد و آرزو کند ,
آن وقت سوار بر مرکب مهتاب می شوی و راهی آسمان
عجب سفر باشکوهی !
از آن بالا نگاهی به زمین می اندازی ,
دلت برای این زمینی های بیچاره می سوزد ...
ار خودت علت خاموشی چراغ هایشان را می پرسی !
اینها شب را فقط برای خوابیدن می خواهند ؟
عجب ! چه انسان هایی ! چه قلب هایی ! و چه ...
آن وقت خوشحال می شوی که یک شب به دور از آنها هستی ,
یک شب رها ! رها در آسمان ...
در همین حال و احوال هستی که مهتاب صدایت می کند :
پیاده شو ! به مقصد رسیدیم ,
چشمانت را باز می کنی , شگفت انگیز است !
اصلا باور کردنی نیست ! انگار اینجا دنیای دیگری است !
بله , واقعا اینجا دنیای دیگری است ...
ستاره ها یکی یکی به تو سلام می کنند ,
و تو حیرت زده , نمی توانی جواب سلامشان را بدهی !
ماه ورودت را تبریک می گوید ,
آن وقت تو در دلت می گویی :
چه سعادتی ...
در جمع عاشقان آسمان ...
میهمانیشان ساده است و عجیب دلهاشان خدایی ...
از یکی از ستاره ها می پرسی :
راستی هر شب اینجا مهمانیست ؟
و او در پاسخ تو می گوید :
دلت را رها کن , آن وقت می بینی در دلت هم هر شب مهمانیست !
کافیست با خودت عهد ببندی که هیچ وقت زمینی نباشی ...
قاصدک عزیز
خیلی زیبا بود و برای چند دقیقه همه ما را به مهمانی آسمان برد
با سپاس
پریا
خیلی زیبا بود و برای چند دقیقه همه ما را به مهمانی آسمان برد
با سپاس
پریا
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود وجرات فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ ذهره ی دریا شدن نداشت
در آن کویرسوخته آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت
گم بود در عمق زمین قامت بهار
بی تو ولی زمینه ی پیدا شدن نداشت
دل ها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بودومیل تماشا شدن نداشت
چون عقده ای به بغض فروبرد حرف عشق
این عقده تا همیشه سر واشدن نداشت
شب مانده بود وجرات فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ ذهره ی دریا شدن نداشت
در آن کویرسوخته آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت
گم بود در عمق زمین قامت بهار
بی تو ولی زمینه ی پیدا شدن نداشت
دل ها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بودومیل تماشا شدن نداشت
چون عقده ای به بغض فروبرد حرف عشق
این عقده تا همیشه سر واشدن نداشت
دوست خوبم، قاصدک جان
خرسندم که با ما همسفر دوران کودکی شدی! پس بیائیم به حرمت پاکی و صداقت و عشقی که آنروزها در دل داشتیم، هماره پاک و صادق و عاشق بمانیم
"از شعر مهمانی آسمان واقعاً لذت بردم. بازهم برایمان بگو"
دوستارت: مریم
خرسندم که با ما همسفر دوران کودکی شدی! پس بیائیم به حرمت پاکی و صداقت و عشقی که آنروزها در دل داشتیم، هماره پاک و صادق و عاشق بمانیم
"از شعر مهمانی آسمان واقعاً لذت بردم. بازهم برایمان بگو"
دوستارت: مریم
غزل دلتنگی هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
زنده یاد قیصر امین پور
ماه من غصه نخور زندگي جزر و مد داره
دنيامون يه عالمه؛ آدم خوب و بد داره
ماه من غصه نخور همه که دشمن نمي شن
همه که پر ترک مثل من و تو نمي شن
ماه من غصه نخور مثل ماها فراوونه
خيلي کم مي شه کسي رو حرفش بمونه
ماه من غصه نخور گريه پناه آدماست
تر و تازه موندن گل؛ مال اشک شباي ماست
ماه من غصه نخور زندگي خوب داره و زشت
خدا رو چه ديدي شايد فردامون باشه بهشت
ماه من غصه نخور پنجرمون بازه هنوز
باغچه امون غرق گلاي عاشق ونازه هنوز
ماه من غصه نخور باز داره فصل سيب مي شه
مي دونم گاهي آدم تو وطنش غريب مي شه
ماه من غصه نخور ؛ ماه ها که تب نمي کنن
ماه ها که از آدماکمک طلب نمي کنن
ماه من غصه نخور شمعدونيا صورتين
دلايي که بشکنن چون عاشقن قيمتين
ماه من غصه نخور سبک مي شي بارون بياد
توي عاشقي بايد نترسيد از کم وزياد
ماه من غصه نخور خاطره هامون کودکن
توي اين قصه دلا يه وقتايي عروسکن
ماه من غصه نخور بازي زمين خوردن داره
کار دنيا همينه ؛ تولد و مردن داره
ماه من غصه نخور تاب بازي افتادن داره
زندگي شکستن و دوباره دل دادن داره
ماه من غصه نخور گلا ميان عيادتت
به نتيجه مي رسه آخر يه روز عبادتت
ماه من غصه نخور خيليا تنهان مثل تو
خيليا با زخماي عاشقي آشنان مثل تو
ماه من غصه نخور زندگي بي غم نمي شه
اوني که غصه نداشته باشه ؛آدم نمي شه
دنيامون يه عالمه؛ آدم خوب و بد داره
ماه من غصه نخور همه که دشمن نمي شن
همه که پر ترک مثل من و تو نمي شن
ماه من غصه نخور مثل ماها فراوونه
خيلي کم مي شه کسي رو حرفش بمونه
ماه من غصه نخور گريه پناه آدماست
تر و تازه موندن گل؛ مال اشک شباي ماست
ماه من غصه نخور زندگي خوب داره و زشت
خدا رو چه ديدي شايد فردامون باشه بهشت
ماه من غصه نخور پنجرمون بازه هنوز
باغچه امون غرق گلاي عاشق ونازه هنوز
ماه من غصه نخور باز داره فصل سيب مي شه
مي دونم گاهي آدم تو وطنش غريب مي شه
ماه من غصه نخور ؛ ماه ها که تب نمي کنن
ماه ها که از آدماکمک طلب نمي کنن
ماه من غصه نخور شمعدونيا صورتين
دلايي که بشکنن چون عاشقن قيمتين
ماه من غصه نخور سبک مي شي بارون بياد
توي عاشقي بايد نترسيد از کم وزياد
ماه من غصه نخور خاطره هامون کودکن
توي اين قصه دلا يه وقتايي عروسکن
ماه من غصه نخور بازي زمين خوردن داره
کار دنيا همينه ؛ تولد و مردن داره
ماه من غصه نخور تاب بازي افتادن داره
زندگي شکستن و دوباره دل دادن داره
ماه من غصه نخور گلا ميان عيادتت
به نتيجه مي رسه آخر يه روز عبادتت
ماه من غصه نخور خيليا تنهان مثل تو
خيليا با زخماي عاشقي آشنان مثل تو
ماه من غصه نخور زندگي بي غم نمي شه
اوني که غصه نداشته باشه ؛آدم نمي شه
وقتي در افكارت چال مي شوي
سنگ قبرت چهره تو خواهد شد
به قول حافظ:
رنگ رخساره خبر مي دهد از سر ضمير
سنگ قبرت چهره تو خواهد شد
به قول حافظ:
رنگ رخساره خبر مي دهد از سر ضمير
خدا ی من !!!بدون مقدمه می گویم دوستت دارم
نه آن سان که پرنده ، آسمان را
نه آن سان که درخت ، بهار را
نه آن سان که ماهی ، دریا را
نه آن سان که خاك ، باران را
دوستت دارم
آن سان كه بنده ای حقیر ، خدای بزرگش را
و دلم در هوای تو گنجشكی است كه می خواهد آسمان را تجربه كند
خدای من !!!
كدام قطره ی شور بختی است كه بدون اذن تو باریده باشد؟
كدام در یاست كه به سمت تو كه بی سمتی است مدبر نداشته باشد؟
راستی تو كدام سمتی هستی ؟
راست یا چپ؟
بالا یا پایین؟
من شنیده ام تو همان بی طرف محض می باشی
ومن چــــــدر عاشقم خدای بی طرف را
پس تمام قبله ها به سمت توست و تمام طرفها طرفدار تواند
البته به شرطها و شروطها ...






هرچي كه تو دلتونه و تا حالا جايي ننوشتين!