مير گفتا هرك گرگ يك تنه سر دهد در دشت و صحرا گرسِنِه
بي شك اين تاوان برو باشد درست هر دو را تاوان ازو بايست جست
تراژدي از نگاه «ميلان كوندرا» و « عطار نيشابوري»
ميلان كوندرا جايي در تحليل تراژدي مي گويد : «تراژدي تقابل دو نيروي خير است. » آنگاه كه دو قهرمان ، دو شخصيت يا دو نماد بر آمده از جايگاه خير، در تقابل با يكديگر قرار گيرند، تراژدي زاده مي شود. همچون داستان رستم و اسفنديار كه در آن جهان پهلوان ايران زمين و مرد نخست حماسهي ملي ايرانيان در برابر پاكترين شهرياران، اسفنديار رويين تن قرار ميگيرد و ناچار ميشود او را به جادوي تير دو شاخ، بكشد. داستان تلخي كه در آن نميتوان هيچ سوي ميدان را برگزيد يا از هر دو متنفر شد. پيروزي هر طرف مايه ي افسوس است ،پيكاري كه هيچ افتخاري در آن نيست . فقط ميتوان با حيرت اين رو يا رويي را نگريست و به فراسوي آن انديشيد . زيرا تقابل و تضاد دو قهرمان در تراژدي بر آمده از هويت فردي آنها نيست بلكه از جايگاهي فرازين به آنها تحميل شده است. آن چه در پايان تراژدي باقي مي ماند ، انديشه اي ست كه ژرفايش پيدا نيست و چون غرق شدن سنگي در اقيانوس ، نگاه در عمق آن گم مي شود . زايش تراژدي در تاريخ ادبيات، نشانگر دوران تازه اي در انديشهي انساني ست. عصري كه در آن جهان به دو قطب خير و شر تقسيم نمي شود . انسان به درك پيچيدگي جهان دست مييابد و مي بيند كه هيچ پديده اي در هستي نه خير مطلق است و نه شر كامل . تراژدي به معناي درك نسبيت ها و در هم تنيدگي جهان است . شسكت چهار چوبهاي نگاه اساطيري و رفتن به جايگاهي فرازين كه گسترهي باز تري از هستي پيدا ست . در اين جايگاه نه ميتوان هم آ واز كوزه گري شد كه براي خشكاندن سفال هايش خورشيد را مي ستايد و نه كشاورزي كه دعاي باران مي كند . در اينجا فقط ميتوان جهان را به طور كلي و فراگير ديد و درباره ي آن انديشيد . تراژدي سر آغاز عصر خرد ورزي و نسبيت است . اين حكايت كوتاه عطار نيز شكلي از نگاه تراژيك به هستي ست . نگاهي به دور از جانب گيري و جهان بيني جزمي . فقير بيسرمايهاي، خر همسايهاش را به عاريت ميگيرد تا با آن گندم به آسياب برد و قوت لايموتي به دست آورد . فقير لختي از خستگي مي آسايد و خواب او را در مي ربايد . خر افسارش را رها مي كند و مي رود و از بد حادثه گرگ خر را ميدرد . اين حكايت بيان يك موقعيت است و ما را به قضاوت درباره ي آن فرا مي خواند . حق با كدام طرف اين دعوا ست؟ فقير كه خري را به عاريت گرفته ، صاحب خر كه مالش را امانت داده ، گرگي كه از گرسنگي شكار كرده يا خري كه لحظه اي براي چريدن از آسياب دور شده ست؟ شايد هم آسان تر باشد كه همه را به گردن تقدير انداخت و صورت مسأله را پاك كرد . اما پرسشي همچنان بيپاسخ باقي ميماند و انديشه را با چالش بيشتر فرامي خواند( تاوان كرا ست ؟ يا هيچ تاواني در ميان نيست؟) ... بايد قضاوت كرد يا جهان را از منظر ديگري فراتر از علت و معلولهاي غايي و مطلق نگريست ؟ آيا هر شر و بدي به راستي در جهان علت و غايتي مسلم دارد؟ ميلان كوندرا نيز تراژدي و در پي آن رمان را يكي از بزرگترين دست آورد هاي انسان خردورز ميداند . او با اشاره به سلطه ي ايدئولوژي هاي جزمي ، مطلق انديش و مرگ رمان ، درباره ي از دست رفتن اين نگاه نسبي در روزگار امروز به انسان معاصر هشدار ميدهد . آيا عطار نيز از منظر و افقي ديگر همين هشداري به ما ميدهد؟ عليرضا محمودي ايرانمهر
بر گرفته از مجلهي «روانشناسي و هنر» شماره دوم و سوم
داستانكي از عطار
تراژدي از نگاه «ميلان كوندرا» و « عطار نيشابوري»
بود در كاريز بي سرمايه اي
عاريت بستد خر از همسايه اي
رفت سوي آسيا و خوش بخَفت
چون بخفت آن مرد،حالي خر برفت
گرگ آن خر را بدريد و بخَورد
روز ديگر بود تاوان خواست مرد
هر دو تن مي آمدند از رَه دوان
تا به نزد مير كاريز آن زمان
قصه پيش مير بر گفتند راست
زو بپرسيدند كين تاوان كرا ست؟
مير گفتا هرك گرگ يك تنه
سر دهد در دشت و صحرا گرسِنِه
بي شك اين تاوان برو باشد درست
هر دو را تاوان ازو بايست جست
تراژدي از نگاه «ميلان كوندرا» و « عطار نيشابوري»
ميلان كوندرا جايي در تحليل تراژدي مي گويد : «تراژدي تقابل دو نيروي خير است. » آنگاه كه دو قهرمان ، دو شخصيت يا دو نماد بر آمده از جايگاه خير، در تقابل با يكديگر قرار گيرند، تراژدي زاده مي شود. همچون داستان رستم و اسفنديار كه در آن جهان پهلوان ايران زمين و مرد نخست حماسهي ملي ايرانيان در برابر پاكترين شهرياران، اسفنديار رويين تن قرار ميگيرد و ناچار ميشود او را به جادوي تير دو شاخ، بكشد. داستان تلخي كه در آن نميتوان هيچ سوي ميدان را برگزيد يا از هر دو متنفر شد. پيروزي هر طرف مايه ي افسوس است ،پيكاري كه هيچ افتخاري در آن نيست . فقط ميتوان با حيرت اين رو يا رويي را نگريست و به فراسوي آن انديشيد . زيرا تقابل و تضاد دو قهرمان در تراژدي بر آمده از هويت فردي آنها نيست بلكه از جايگاهي فرازين به آنها تحميل شده است. آن چه در پايان تراژدي باقي مي ماند ، انديشه اي ست كه ژرفايش پيدا نيست و چون غرق شدن سنگي در اقيانوس ، نگاه در عمق آن گم مي شود .
زايش تراژدي در تاريخ ادبيات، نشانگر دوران تازه اي در انديشهي انساني ست. عصري كه در آن جهان به دو قطب خير و شر تقسيم نمي شود . انسان به درك پيچيدگي جهان دست مييابد و مي بيند كه هيچ پديده اي در هستي نه خير مطلق است و نه شر كامل . تراژدي به معناي درك نسبيت ها و در هم تنيدگي جهان است . شسكت چهار چوبهاي نگاه اساطيري و رفتن به جايگاهي فرازين كه گسترهي باز تري از هستي پيدا ست . در اين جايگاه نه ميتوان هم آ واز كوزه گري شد كه براي خشكاندن سفال هايش خورشيد را مي ستايد و نه كشاورزي كه دعاي باران مي كند . در اينجا فقط ميتوان جهان را به طور كلي و فراگير ديد و درباره ي آن انديشيد . تراژدي سر آغاز عصر خرد ورزي و نسبيت است .
اين حكايت كوتاه عطار نيز شكلي از نگاه تراژيك به هستي ست . نگاهي به دور از جانب گيري و جهان بيني جزمي . فقير بيسرمايهاي، خر همسايهاش را به عاريت ميگيرد تا با آن گندم به آسياب برد و قوت لايموتي به دست آورد . فقير لختي از خستگي مي آسايد و خواب او را در مي ربايد . خر افسارش را رها مي كند و مي رود و از بد حادثه گرگ خر را ميدرد . اين حكايت بيان يك موقعيت است و ما را به قضاوت درباره ي آن فرا مي خواند .
حق با كدام طرف اين دعوا ست؟ فقير كه خري را به عاريت گرفته ، صاحب خر كه مالش را امانت داده ، گرگي كه از گرسنگي شكار كرده يا خري كه لحظه اي براي چريدن از آسياب دور شده ست؟ شايد هم آسان تر باشد كه همه را به گردن تقدير انداخت و صورت مسأله را پاك كرد . اما پرسشي همچنان بيپاسخ باقي ميماند و انديشه را با چالش بيشتر فرامي خواند( تاوان كرا ست ؟ يا هيچ تاواني در ميان نيست؟) ... بايد قضاوت كرد يا جهان را از منظر ديگري فراتر از علت و معلولهاي غايي و مطلق نگريست ؟ آيا هر شر و بدي به راستي در جهان علت و غايتي مسلم دارد؟
ميلان كوندرا نيز تراژدي و در پي آن رمان را يكي از بزرگترين دست آورد هاي انسان خردورز ميداند . او با اشاره به سلطه ي ايدئولوژي هاي جزمي ، مطلق انديش و مرگ رمان ، درباره ي از دست رفتن اين نگاه نسبي در روزگار امروز به انسان معاصر هشدار ميدهد . آيا عطار نيز از منظر و افقي ديگر همين هشداري به ما ميدهد؟
عليرضا محمودي ايرانمهر
بر گرفته از مجلهي «روانشناسي و هنر» شماره دوم و سوم