شعر سـپـيـد discussion

228 views
احمد شاملو

Comments Showing 1-10 of 10 (10 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Hadi (new)

Hadi | 130 comments Mod
جاده، آن سویِ پُل


مرا ديگر انگيزه‌ي ِ سفر نيست
مرا ديگر هواي ِ سفري به سر نيست

قطاري که نيم‌شبان نعره‌کشان از دِه ِ ما مي‌گذرد
آسمان ِ مرا کوچک نمي‌کند
و جاده‌ئي که از گُرده‌ي ِ پُل مي‌گذرد
آرزوي ِ مرا با خود
به افق‌هاي ِ ديگر نمي‌برد

آدم‌ها و بوي‌ناکي‌ي ِ دنياهاشان

يک‌سر

دوزخي‌ست در کتابي

که من آن را

لغت‌به‌لغت
از بَر کرده‌ام

تا راز ِ بلند ِ انزوا را
دريابم ــ
راز ِ عميق ِ چاه را
از ابتذال ِ عطش
بگذار تا مکان‌ها و تاريخ به خواب اندر شود
در آن سوي ِ پُل ِ دِه
که به خميازه‌ي ِ خوابي جاودانه دهان گشوده است

و سرگرداني‌هاي ِ جُست‌وجو را

در شيب‌گاه ِ گُرده‌ي ِ خويش

از کلبه‌ي ِ پابرجاي ِ ما

به پيچ ِ دوردست ِ جاده

مي‌گريزاند
مرا ديگر
انگيزه‌ي ِ سفر نيست


حقيقت ِ ناباور
چشمان ِ بيداري‌کشيده را بازيافته است:
روياي ِ دل‌پذير ِ زيستن
در خوابي پادرجاي‌تر از مرگ،
از آن پيش‌تر که نوميدي‌ي ِ انتظار
تلخ‌ترين سرود ِ تهي‌دستي را باز خوانده باشد

و انسان به معبد ِ ستايش‌هاي ِ خويش
فرود آمده است.



انساني در قلم‌رو ِ شگفت‌زده‌ي ِ نگاه ِ من
در قلم‌رو ِ شگفت‌زده‌ي ِ دستان ِ پرستنده‌ام
انساني با همه ابعادش ــ فارغ از نزديکي و بُعد ــ
که دست‌خوش ِ زواياي ِ نگاه نمي‌شود

با طبيعت ِ همه‌گانه بيگانه‌ئي

که بيننده را

از سلامت ِ نگاه ِ خويش

در گمان مي‌افکند

چرا که دوري و نزديکي را

در عظمت ِ او

تاثير نيست

و نگاه‌ها
در آستان ِ رويت ِ او
قانوني ازلي و ابدي را

بر خاک

مي‌ريزند...


انسان
به معبد ِ ستايش ِ خويش بازآمده‌است
انسان به معبد ِ ستايش ِ خويش
بازآمده‌است
راهب را ديگر
انگيزه‌ي ِ سفر نيست
راهب را ديگر
هواي ِ سفري به سر نيست

ارديبهشت ِ ۱۳۴۳

شیرگاه




message 2: by Mehdi (new)

Mehdi | 2 comments عاشقانه
آن که میگویددوستت دارم
خنیاگرغمگینی ست
که آوازش راازدست داده است.
ای کاش عشق را
زبان سخن بود.
هزارکاکلی شاد
درچشمان توست
هزارقناری خاموش
درگلوی من
عشق را
ای کاش زبان سخن بود
آن که می گویددوستت دارم
دل اندوهگین شبی ست
که مهتاب رامی جوید
ای کاش عشق را
زبان سخن بود
هزارآفتاب خندان درخرام توست
هزارستاره گریان
درتمنای من.
عشق را
ای کاش زبان سخن بود.
**** احمدشاملو******



message 3: by Afsane (new)

Afsane (lady_sos_2005yahoocom) | 3 comments کاغذ زخم بر می دارد
وقتی می نویسم
من ...

افسانه
30/5/87

salam be hamegi
kash miitonestim dore ham shabe shere sepid bargoozar konim



message 4: by Maria (new)

Maria (maria_jabbri) | 8 comments ماهي

من فکر مي کنم
هرگز نبوده قلب من
اين گونه
گرم و سرخ: احساس مي کنم
در بدترين دقايق اين شام مرگزاي
چندين هزار چشمه خورشيد
در دلم
مي جوشد از يقين؛
احساس مي کنم
در هر کنار و گوشه اين شوره زار ياس
چندين هزار جنگل شاداب
ناگهان
مي رويد از زمين.
***
آه اي يقين گمشده، اي ماهي گريز
در برکه هاي اينه لغزيده تو به تو!
من آبگير صافيم، اينک! به سحر عشق؛
از برکه هاي اينه راهي به من بجو!
***
من فکر مي کنم
هرگز نبوده
دست من
اين سان بزرگ و شاد:
احساس مي کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخگون
خورشيد بي غروب سرودي کشد نفس؛
احساس مي کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بيدار باش قافله ئي مي زند جرس.
***
آمد شبي برهنه ام از در
چو روح آب
در سينه اش دو ماهي و در دستش اينه
گيسوي خيس او خزه بو، چون خزه به هم. من بانگ بر گشيدم از آستان ياس:
(( - آه اي يقين يافته، بازت نمي نهم! ))



message 5: by Hamed (new)

Hamed | 3 comments توی مصاحبه ای که از طاهره صفارزاده توی شهروند امروز چاپ شده راحع به شاملو زیاد صحبت شده که خواندنش خالی از لطف نیست.


message 6: by Maria (new)

Maria (maria_jabbri) | 8 comments تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
: تنها یک سخن در میانه نبود
! آزادی-

ما نگفتنیم
! تو تصویرش کن


message 7: by Maria (new)

Maria (maria_jabbri) | 8 comments سکوت ِ آب
می تواند
خشکی باشد و فریاد ِ عطش؛

سکوت ِ گندم
می تواند
گرسنگی باشد و غریو پیروزمندانه‌ی قحط؛

همچنان که
!سکوتِ آفتاب، ظلمات است

اما، سکوت ِ آدمی
فقدان جهان و خداست؛

غریو را
!تصویر کن


message 8: by parsa (new)

parsa | 1 comments یگر چرا لب به سخن گشایم
هنگامیکه
تو خواندی
آنچه را که
در چشمهایم
درخشیدند.
گاه هننگام
چشمان خیس
گویاتر
از انند
که بخواهیم
لب
تر کنیم.
پارسا آزاد


message 9: by Hamide (new)

Hamide (tabasom) | 4 comments گر بدینسان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه نا پاکم نه نشانم از ایمان خود،چون کوه
یادگاری جاودانه،بر تر از بی بقای خاک
شاملو


message 10: by Hamed (new)

Hamed | 3 comments دوم مرداد نهمین سالبست که شاملو نیست


back to top