عاشقانه هاي پاك- Pure Love discussion
جملات عاشقانه
>
از جنس شبنم
mamnunam az maatne ghashanget,
movafeghid esme folderesh ro bezarim az jense shabnam?
albate shoma dar in zamine saheb nazarid, va khosh zoghtar,
movafeghid esme folderesh ro bezarim az jense shabnam?
albate shoma dar in zamine saheb nazarid, va khosh zoghtar,
سلام
ممنون از پيشنهادت
چشم به خاطر شما عزيز اسم تاپيك عوض كردم ولي بذار اسم فولدر همون بمونه تا خواننده بدونه چي داخلش نوشته مي شه
باتشكر از توجه شما پرياي عزيز
دوستدارتان مهرداد
ممنون از پيشنهادت
چشم به خاطر شما عزيز اسم تاپيك عوض كردم ولي بذار اسم فولدر همون بمونه تا خواننده بدونه چي داخلش نوشته مي شه
باتشكر از توجه شما پرياي عزيز
دوستدارتان مهرداد
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست...
بر درش برگ گلی آویزم
روی آن با قلم سبز بهار
بنویسم با عشق
خانه دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست؟
بر درش برگ گلی آویزم
روی آن با قلم سبز بهار
بنویسم با عشق
خانه دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست؟
خیلی خوشگلن اینایی که می نویسین،مخصوصا اونی که پریا خانوم نوشتن.ممنون.من از اینا بلد نیستم،اگه پیدا کردم منم می نویسم،تا قبلش از نوشته های زیبای شما لذت می برم.ممنون.
وقتی دوتا دل به هم نزدیکند
دیگه مسافت فاصله نیست
انتظاریست شیرین...
دیگه مسافت فاصله نیست
انتظاریست شیرین...
اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید
آرزو کنید ذوب شوید
آرزو کنید رنج بیش از حد مهربان بودن را
تجربه کنید.
آرزو کنید ذوب شوید
آرزو کنید رنج بیش از حد مهربان بودن را
تجربه کنید.
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
دست افشان پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم...
عیدتون مبارک
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
دست افشان پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم...
عیدتون مبارک
هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد، ازپی اش برویدهرچند راهش سخت و ناهموار باشد.
هنگامی که با بال هایش شما را در برمیگرد، تسلیمش شوید
گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند
وقتی با شما سخن می گوید باورش کنید
گرچه ممکن است صدایش رویاهاتان را پراکنده سازد،
همانگونه که باد شمال باغ را بی بر می کند.
زیرا عشق همان گونه که تاج بر سرتان می گذارد، به صلیبتان می کشد.
همان گونه که شما را می پروراند، شاخ و برگتان را هرس می کند.
همان گونه که از قامتتان بالا می رودو نازکترین شاخه هاتان را که در آفتاب می لرزند نوازش میکند،
به زمین فرو می رود و ریش هاتان را که به خاک چسبیده اند می لرزاند.
عشق، شما را همچون بافه های گندم برای خود دسته می کند.
می کوبدان تا برهنه تان کند.
سپس غربالتان می کند تا از کاه جداتان کند
آسیابتان می کند تا سپید شوید.
ورزتان می دهد تا نرم شوید.
آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا برای ضیافت خداوند، نانی مقدس شوید.
جبران خلیل جبران
ماه را هدف قرار بده تا اگر هم خطا رفتی از جایی میان ستارگان سر در آوری.
دکتر علی شریعتی :بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید شاید هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن
nemidani,che midani,ke ensan boodane ensan che doshvar ast.che zajri mikeshad an kas ke ensan asto az ehsas sarshar ast!
doktor shariati.
آنقدر نازو قشنگي كه نمي توانم فرياد قلبم را از تو پنهان كنم
آنقدر پاك و تميزي كه نمي توانم دستي آرام براي نوازشت دراز كنم
آنقدر زلال و شفافي كه نمي توانم در نور آفتاب تو را رويت كنم
آنقدر سبز و مصفايي كه نمي توانم لحظه اي در بوستانت قدم نزنم
آنقدر دلفريب و زيبايي كه نمي توانم آني چشم از تو بر دارم
آنقدر با شكوه و عظيمي كه نمي توانم در مقابلت بنشينم
آنقدر تشنه عشق توام كه هرگز سيراب نخواهم شد
آنقدر مرا منتظر گذار تا جانم را فدايت كنم
آنقدر پاك و تميزي كه نمي توانم دستي آرام براي نوازشت دراز كنم
آنقدر زلال و شفافي كه نمي توانم در نور آفتاب تو را رويت كنم
آنقدر سبز و مصفايي كه نمي توانم لحظه اي در بوستانت قدم نزنم
آنقدر دلفريب و زيبايي كه نمي توانم آني چشم از تو بر دارم
آنقدر با شكوه و عظيمي كه نمي توانم در مقابلت بنشينم
آنقدر تشنه عشق توام كه هرگز سيراب نخواهم شد
آنقدر مرا منتظر گذار تا جانم را فدايت كنم
عشق یعنی یک سلام بی جوابعشق یعنی حسرت تشنه به آب
عشق یعنی چشمهء آب زلال
عشق یعنی یک فروغ بی زوال
عشق یعنی در شب درماندگی خسته از این روزگار بندگی
معنی عشق و دل و دلدادگی در کتاب قصه ای از بچگی
در میان لحظه های خستگی عقل را شالوده بود این زندگی
عجایب هفتگانه واقعی:
1-دیدن
2-شنیدن
3-چشیدن
4-لمس کرد
5-احساس کردن
6-خندیدن
7-عشق ورزیدن
1-دیدن
2-شنیدن
3-چشیدن
4-لمس کرد
5-احساس کردن
6-خندیدن
7-عشق ورزیدن
هرگز گمان مبر زخیال تو غافلم
گر مانده ام خموش خدا داند و دلم
گر مانده ام خموش خدا داند و دلم
از گل فروش لاله رخی لاله می خرید
می گفت: بی تبسم گل خانه بی صفاست
گفتم: صفای خانه کفایت نمی کند
باید صفای روح بیابی که کیمیاست
خوب است ای کسی که به گلزار زندگی
روی تو همچو لاله صفا بخش و دلرباست
روح تو نیز چون رخ تو با صفا بود
تا بنگری که خانهء تو خانه خداست
فریدون مشیری
می گفت: بی تبسم گل خانه بی صفاست
گفتم: صفای خانه کفایت نمی کند
باید صفای روح بیابی که کیمیاست
خوب است ای کسی که به گلزار زندگی
روی تو همچو لاله صفا بخش و دلرباست
روح تو نیز چون رخ تو با صفا بود
تا بنگری که خانهء تو خانه خداست
فریدون مشیری
نمی گویم که هرگز نباید در نگاه اول عاشق شد… اما اعتقاد دارم باید برای بار دوم هم نگاه کرد.
ویکتور هوگو
هیچ کس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی ببخشد
و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که لبخندی نیاز نداشته باشد
و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که لبخندی نیاز نداشته باشد
اگر یادتان بود و باران گرفت
دعای به حال بیابان کنید...
دعای به حال بیابان کنید...
با ارزش ترین چیز در زندگی
این نیست که چه چیزی داریم؟
بلکه این است که چه کسانی را داریم؟
این نیست که چه چیزی داریم؟
بلکه این است که چه کسانی را داریم؟
پنج قانون خوشبختي را به خاطر بسپاريد1- قلبتان را از نفرت پاك كنيد.
2- ذهنتان را از نگراني ها دور كنيد .
3- ساده زندگي كنيد.
4- بيشتر ببخشيد.
5- كمتر توقع داشته باشيد
عشق ايستادن زير بارون و دوتايي خيس شدن با هم نيست عشق اونه كه يكي براي ديگري چتري باشه و اون هيچوقت نفهمه كه چرا خيس نشده;)
از گل واشده دورترین بوته خاک
به تو ای دوست سلام
حالت آیا خوب است؟
روزگارت آبیست؟
همه اینجا خوبند
نی لبک می خواند
قاصدک می رقصد
باد عاشق شده است
فکر من باش که من فکر توام
به تو ای دوست سلام
حالت آیا خوب است؟
روزگارت آبیست؟
همه اینجا خوبند
نی لبک می خواند
قاصدک می رقصد
باد عاشق شده است
فکر من باش که من فکر توام
درد عشق اگر پویی، چاره از که می جویی؟
این طبیب هر روزی، آن دوای تکراری
داغ عاشقی دارم،هر دمم بسوزاند
سر خوشم از این الطاف، وین بلای تکراری
ای سکوت پر آشوب، زین قفس رهایم کن
سایه از سرم بردار، ای صدای تکراری
(غزل های زخمی- دکتر منوچهر محمد زاده)
این طبیب هر روزی، آن دوای تکراری
داغ عاشقی دارم،هر دمم بسوزاند
سر خوشم از این الطاف، وین بلای تکراری
ای سکوت پر آشوب، زین قفس رهایم کن
سایه از سرم بردار، ای صدای تکراری
(غزل های زخمی- دکتر منوچهر محمد زاده)
نمي دانم چرا دنبال عشقي بي هراسم
نمي دانم چرا دل بي قرار از هر هراسم
نمي دانم چرا با من بجنگه چرخ گردون
نمي دانم سزاي من بود اين ،يا دلهراسم
نمي دانم چرا دل بي قرار از هر هراسم
نمي دانم چرا با من بجنگه چرخ گردون
نمي دانم سزاي من بود اين ،يا دلهراسم
مي توان با يك گليم كهنه هم روز را شب كرد و شب را روز كردمي توان با هيچ ساخت
مي توان صد بار هم مهرباني را خدا را عشق را
با لبي خندان تر از يك شاخه گل تفسير كرد
مي توان بي رنگ بود همچون آب چشمه اي پاك و زلال
مي توان در فكر باغ و دشت بود
مي توان عاشق بود
مي توان اين جمله را در دفتر فردا نوشت:
خوبي از هر چيز ديگر بهتر است
چشمانت را ببند
به خدا بنگر
تو درخشان ترین پرتو ذات خدا هستی
لایق این زیبایی باش
به خدا بنگر
تو درخشان ترین پرتو ذات خدا هستی
لایق این زیبایی باش
دوست داشتن کسی که دوستت دارد وظیفه است
اما دوست داشته شدن توسط کسی که دوستش دارید
زندگی است
اما دوست داشته شدن توسط کسی که دوستش دارید
زندگی است
در و ديوار دنيا رنگي است. رنگ عشقخدا جهان را رنگ كرده است. رنگ عشق؛
و اين رنگ هميشه تازه است و هرگز خشك نخواهد شد. از هر طرف كه بگذري، لباست به گوشهاي خواهد گرفت و رنگي خواهي شد. اما كاش چندان هم محتاط نباشي؛
شاد باش و بي پروا بگذر
كه خدا كسي را دوستتر دارد
كه لباساش رنگيتر است
در دیده به جای خواب آبست مرا زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
گویند بخواب، تا به خوابش بینی ای بی خبران، چه جای خواب است مرا؟
گویند بخواب، تا به خوابش بینی ای بی خبران، چه جای خواب است مرا؟
عشق را وارد کلام کنيم
تا به هر عابري سلام کنيم
و به هر چهرهاي که تبسم داشت
ما به آن چهره احترام کنيم
چشم ما چون به سرو سبز افتاد
بهر تعظيم او قيام کنيم
گل و زنبور دست به دست دهند
تا که شهد جهان به کام کنيم
خم و انگور دست به دست دهند
تا که ما بادهاي به جام کنيم
اين عجايب مدام در کارند
تا که ما شادي مدام کنيم
شهره زنبور گشتهاست به نيش
ما از او رفع اتهام کنيم
علفي هرزه نيست در عالم
ما ندانيم و هرزه نام کنيم
زندگي در سلام و پاسخ اوست
عمر را صرف اين پيام کنيم
عاشقان اين مجال اندک را
نکند صرف انتقام کنيم
در عمل بايد عشق ورزيدن
گفتگو را بيا تمام کنيم
عابري شايد عاشقي باشد
پس به هر عابري سلام کنيم
تا به هر عابري سلام کنيم
و به هر چهرهاي که تبسم داشت
ما به آن چهره احترام کنيم
چشم ما چون به سرو سبز افتاد
بهر تعظيم او قيام کنيم
گل و زنبور دست به دست دهند
تا که شهد جهان به کام کنيم
خم و انگور دست به دست دهند
تا که ما بادهاي به جام کنيم
اين عجايب مدام در کارند
تا که ما شادي مدام کنيم
شهره زنبور گشتهاست به نيش
ما از او رفع اتهام کنيم
علفي هرزه نيست در عالم
ما ندانيم و هرزه نام کنيم
زندگي در سلام و پاسخ اوست
عمر را صرف اين پيام کنيم
عاشقان اين مجال اندک را
نکند صرف انتقام کنيم
در عمل بايد عشق ورزيدن
گفتگو را بيا تمام کنيم
عابري شايد عاشقي باشد
پس به هر عابري سلام کنيم
نمی دانم چرا عادت داریم آبی آسمان را رها کنیم و جذب آبی کوچک چشمانی شویم که عمقی ندارند با آنکه می دانیم روزی بسته خواهند شد...






آنقدر زيبايي كه ماه از روي تو هلال مي گردد
آنقدر زلالي شبنم روي مژگان هر روز به اميد روي تو دوان است
آنقدر پاكي كه سپيدي عشق را معني مي كني
آنقدر مهرباني كه سزاوار ترنمي
دوستت مي دارم اي پاك ترين