Home
My Books
Browse ▾
Recommendations
Choice Awards
Genres
Giveaways
New Releases
Lists
Explore
News & Interviews
Genres
Art
Biography
Business
Children's
Christian
Classics
Comics
Cookbooks
Ebooks
Fantasy
Fiction
Graphic Novels
Historical Fiction
History
Horror
Memoir
Music
Mystery
Nonfiction
Poetry
Psychology
Romance
Science
Science Fiction
Self Help
Sports
Thriller
Travel
Young Adult
More Genres
Community ▾
Groups
Quotes
Ask the Author
Sign In
Join
Sign up
View profile
Profile
Friends
Groups
Discussions
Comments
Reading Challenge
Kindle Notes & Highlights
Quotes
Favorite genres
Friends’ recommendations
Account settings
Help
Sign out
Home
My Books
Browse ▾
Recommendations
Choice Awards
Genres
Giveaways
New Releases
Lists
Explore
News & Interviews
Genres
Art
Biography
Business
Children's
Christian
Classics
Comics
Cookbooks
Ebooks
Fantasy
Fiction
Graphic Novels
Historical Fiction
History
Horror
Memoir
Music
Mystery
Nonfiction
Poetry
Psychology
Romance
Science
Science Fiction
Self Help
Sports
Thriller
Travel
Young Adult
More Genres
Community ▾
Groups
Quotes
Ask the Author
یغما گلرویی
discussion
6 views
اطاعت
Comments
Showing 1-1 of 1
(1 new)
post a comment »
date
newest »
message 1:
by
مـحیا
(new)
Aug 07, 2008 08:49AM
Mod
تو دبستان همیشه ُنمره های من کم بود !
دیکته ی شبم هزاردفه غلت کردم بود !
چَکای محکم ِناظم ، مزّه ی خوبی نداشت !
مُبسراَم همه ش یه ضبدر جلو اسم ِمن می ذاشت !
قبل از این که بدونیم آقای ریزعلی کیه ،
بله قربانُ به ما یاد دادنُ اطاعتُ!
اجازه هستُ کتک خوردن ِبی شکایت
ُ
چرا باید از به دنیا اومدن راضی باشیم؟
گریه ی اوّل ِبچّه از روی غریزه نیس!
می دونه تموم ِعمر باید اطاعت بکنه،
از پدر ، از هَر بزرگتر، از معلم، از پلیس
.
.
.
.
مدرسه با همه بدبختی تموم شُد ولی باز،
روی هَر آرزویی نوشته بود : غیر مُجاز!
یا باید سر بازی می رفتیمُ آش خور می شُدیم،
یا باید خر خونی می کردیمُ دکتر می شُدیم ،
گاهی آش خور شُدیمُ تو پادگان پکوبیدیم !
گاهی دکتر شُدیم تموم عُمر مریض دیدیم !
ولی هَر جایی که رفتیم بله قربان با ما بود
بَرده گی تقدیر ِبد مصّبِ ما آدما بود !
چرا باید از به دنیا اومدن راضی باشیم ؟
گریه ی اوّل ِبچّه از روی غریزه نیس
می دونه تموم ِعمر باید اطاعت بکنه
از یه مُرشد، از گروهبان از معاون، از رییس
reply
|
flag
back to top
post a comment »
Add a reference:
Book
Author
Search for a book to add a reference
add:
link
cover
Author:
add:
link
photo
Share
یغما گلرویی
Group Home
Bookshelf
Discussions
Photos
Videos
Send invite
Members
Polls
unread topics
|
mark unread
Welcome back. Just a moment while we sign you in to your Goodreads account.
دیکته ی شبم هزاردفه غلت کردم بود !
چَکای محکم ِناظم ، مزّه ی خوبی نداشت !
مُبسراَم همه ش یه ضبدر جلو اسم ِمن می ذاشت !
قبل از این که بدونیم آقای ریزعلی کیه ،
بله قربانُ به ما یاد دادنُ اطاعتُ!
اجازه هستُ کتک خوردن ِبی شکایت
ُ
چرا باید از به دنیا اومدن راضی باشیم؟
گریه ی اوّل ِبچّه از روی غریزه نیس!
می دونه تموم ِعمر باید اطاعت بکنه،
از پدر ، از هَر بزرگتر، از معلم، از پلیس
.
.
.
.
مدرسه با همه بدبختی تموم شُد ولی باز،
روی هَر آرزویی نوشته بود : غیر مُجاز!
یا باید سر بازی می رفتیمُ آش خور می شُدیم،
یا باید خر خونی می کردیمُ دکتر می شُدیم ،
گاهی آش خور شُدیمُ تو پادگان پکوبیدیم !
گاهی دکتر شُدیم تموم عُمر مریض دیدیم !
ولی هَر جایی که رفتیم بله قربان با ما بود
بَرده گی تقدیر ِبد مصّبِ ما آدما بود !
چرا باید از به دنیا اومدن راضی باشیم ؟
گریه ی اوّل ِبچّه از روی غریزه نیس
می دونه تموم ِعمر باید اطاعت بکنه
از یه مُرشد، از گروهبان از معاون، از رییس