Mathematics discussion
شعر
date
newest »

حساب و جبر جانا همه هستی ات بیارا
که رسد ز رمز خلقت نفحات حق شما را
لگاریتم هر گلی را که ز باغ پایه چیدم
رخ دلربات دیدم که رقم زده نما را
چو به تابع ات کشیدم خط منحنی چه دیدم
به دو دیده در تعجب نگریستم خدا را
به کمند رشته هایش چراست اوفتادن
قدح لیمیت خوردن به وجودتان گوارا
مَکُنی به صفر ضربم که توان آن ندارم
ز کرانه های بالا نفرستی این بلا را
هنر ریاضیات است غزلی بدین روانی
که روان خسته ما ننوازد این نوا را
که رسد ز رمز خلقت نفحات حق شما را
لگاریتم هر گلی را که ز باغ پایه چیدم
رخ دلربات دیدم که رقم زده نما را
چو به تابع ات کشیدم خط منحنی چه دیدم
به دو دیده در تعجب نگریستم خدا را
به کمند رشته هایش چراست اوفتادن
قدح لیمیت خوردن به وجودتان گوارا
مَکُنی به صفر ضربم که توان آن ندارم
ز کرانه های بالا نفرستی این بلا را
هنر ریاضیات است غزلی بدین روانی
که روان خسته ما ننوازد این نوا را
مغز خود رابا قوانینحساب انباشتیم
یاد ایامی که با یک عالم از سر زندگی
پای خود را در مسیر هندسه بگذاشتیم
یاد ایامی که مشتق در صدامان زنده بود
دست انتگرال؛ مارا از تنفس کنده بود
جذر ما مجذور دنیا بود و بی اندازه تا
بی نهایت در صداهامان صدا افکنده بود
یاد ایامی که دستان ریاضی مثل باد
دست ما را در سکوت زندگی مان می فشرد
یاد آن ایام شیرین ای دریغا ای دریغ
غنچه امید ما از خستگی نشکفته بود