داستان كوتاه discussion
داستان كوتاه
>
زیر نوسان آبی دود
date
newest »


به نظر من نوشته شما در قالب داستان کوتاه نیست و بنابر این باید اون رو نوشته کوتاه بدونیم. بسیاری از عبارات استفاده شده فقط بازی با کلمات هستن و هیچ حس و مفههومی رو منتقل نمی کنند یا لا اقل من متوجه نشدم. مثل: "صدا نه، حرکت نه، تهی نه، مرگ نه، هیچ نه،
زمان پاره شد"۰
در بهضی جمله ها افعال و قیود به قرینه درستی حذف نشده اند: "آخرین ته سیگار خاموش نشده روی زمین، (؟)جلوی دو زانوی در بغل گرفته(؟)، در زیر نوسان آبی دود، هنوز نقطه ای سرخ بر توده ی تاریکی بود
این ساختار در شعر قابل استفادست مثل: باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟ داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید.
در ضمن پوشیده درست انتخاب نشده و باید از کلمه پوشانده استفاده می شد.
درود

در مورد پوشیدن و پوشاندن (پوشانیدن) با همگروهی ارجمند، مجتبی، موافق نیستم. در واژه نامه این دو هم سنگ آورده شده اند.

به نظر من نوشته شما در قالب داستان کوتاه نیست و بنابر این باید اون رو نوشته کوتاه بدونیم. بسیاری از عبارات استفاده شده فقط بازی با کلمات هستن و هیچ حس و مفههومی رو منتقل نمی کنند یا..."
*
مجتبی، دوست گرامی
در اینکه این طرح را نوشته ی کوتاه بدانیم شک دارم۰ چرا که اصول و قواعدی که در آن رعایت شده ناقض چهارچوبه های همه نسبی در این حیطه نیستند. مگر آن که قالب مورد نظر شما قالبی مطلق باشد۰
طرح دارای فضاسازی مناسب خود است و واژه ها همه به دقت انتخاب شده اند و کنار هم آمدنشان هدف و منظور خاصی را دنبال میکنند۰ حرکت به حرکت و صحنه به صحنه۰
برای آن گروه از مخاطب با حس تجسم بالا ماجرایی طرح و دنبال میشود که ایجاد کشش می کند۰ و به نقطه ی اوج میرسد و مفهوم و پیام خود را از طریق تصاویر گاه شعرگونه به ذهن مخاطب انتقال داده و او را دعوت میکند تا شخصیت پروتاگونیست را پی گرفته و در خود گسترش داده و به بازی ذهنی حصول نتیجه بکشاند۰ نهایتاً روایتی در خود بسته است۰
به باور من استفاده از ترکیبات شعرگونه در داستان کوتاه مغایر با هیچیک از قواعد داستان نویسی نیست، حتی کلیشه ای ترین آنها که در انشاء نویسی کاربرد دارد۰
از سویی این ترکیبات در واقع شعر نیستند، بلکه شاید به تعبیری ترکیبات افسونی هستند که در انتقال بار احساسی جملات اصلی بر ناخودآگاه بسیار تأثیر گذارند۰ مخاطب را در جهت و جریان داستان هدایت میکنند۰ گاه احتیاج به هیچ فعل و فاعلی ندارند۰ ترکیبی از واگ ـ توصیف و دارای اهمیت هستند که نبودشان ساختار داستان را به پریشانی میکشد۰
از اینکه این طرح را بازی با کلمات دانسته اید به گونه ای که احساس و مفهومی را به شما منتقل نکرده است، متأسفم۰
از حسن نظر و توجه شما سپاسگزارم۰

دوم، مخاطب شعر مسلح به احساسات و تجسم بالاتری نسبت به مخاطب داستان است و اصولا به همین دلیل است که شعر از حس و فضا می گوید و داستان را به عهده خواننده می گذارد در حالی که داستان از قصه می گوید و شاعرانگی را به دوش خواننده می سپارد.
در این که ترکیبات افسونی در نوشته شما وجود دارند شکی نیست:" باریکه ای نور آرام و سرد مهتابیِ کوچه ی شبانه از روزنه ی تیزِ شیشه ای شکسته بر انحنای درهم تنیده اش می ریخت۰ موهای بلندش نیمی از چهره ی مه گرفته اش را پوشیده
بود۰"
این جمله واقعا افسونگر است چون هرچندبار که تلاش کردم نتوانستم آنرا بخوانم و بفهمم. شاید سنگ بطلان افسون آن تنها در دستان شماست.
با تعریفی که شما از داستان کوتاه دارید، باید گفت فروغ داستان نویس بزرگی است.
چرا که هم پروتاگونیست دارد هم صحنه پردازی هم خیال و هم وزن.من ابدا منکر زیبایی و آهنگ نوشته شما نیستم اما اعتقاد دارم قالب آن داستان کوتاه نیست.
اگر خودتان بار دیگر نگاهی به نوشته خود بیاندازید خواهید دید که 11 جمله آخر آن چیزی جز شعر نیست.
امیدوارم از تندی سخنم نرنجیده باشید
بهترین آرزوها

سخن من جدای از بحث در مورد این مورد خاص است و وارد آن نمی شوم ولی از این تعریف چنین برداشتی داشته ام.


از لحاظ فرم شعر و به لحاظ درونمایه داستان است.من که گفتم صحبت من بر سر فرم است.

به همین دلیل است که با تفکیک شما موافق نیستم.

با این که بحث ما کمی طولانی شد ولی فکر میکنم بحث خوبیست. یقینا در دل شاهنامه و ایلیاد و ... داستان رکن اصلی است. اما چرا هنوز هم برای نامیدن شاهنامه از کلمات منظومه یا شعر استفاده می کنیم؟ چرا نمیگوییم رمان شاهنامه؟خب مشخص است. چون در قالب شعر بیان شده اند. چرا در قالب شعر و نه داستان؟ چون که داستان نویسی مدرن سابقه ای بیش از چهارصدسال ندارد. چون که فردوسی و سعدی و مولانا و هومر و سایرین با قالبی جز مثنوی و قصیده و اپیک آشنا نبوده اند. حتی در آثار شکسپیر هم ما چیزی به نام نول نمیبینیم! بلکه او از نمایشنامه برای داستانگویی بهره برده است. چون که درد دوران او هنوز نول قدرت نگرفته است. نباید مبنای علمی بودن این تقسیم بندی را ادبیات 1000 یا 2000 سال پیش قرار دهیم. مبنای تقسیم بندی من برای تمایز میان شعر و داستان، آثار هنرمندا هم عصر بزرگی همچون نیما،شاملو، اخوان ثالث، فروغ و... از شعر و هدایت،چوبک،گلشیری،محمود و آل احمدو ... از داستان فارسی است. اگر هم بخواهیم مبنا را ادبیات غرب بدانیم که مرزهای تقسیم بندی من پر رنگتر خواهند بود این تقسیم بندی در یکی از مبنایی ترن کتب ادبیات انگلیسی The Norton Anthology of English Literature
به وضوح بیان شده
.

The Norton Anthology of English Literature
یک کتاب مرجع و شش جلدی است. فرض بفرمایید کسی بخواهد به منبع مذکور برای درک بهتر سخن شما مراجعه کند. او که نمی تواند هر شش جلد را بخواند تا یک جمله از آن استخراج کند. بنابراین پیشنهاد می کنم کمی دامنه منابع تنگ تر فرمایید تا بشود به منابع مراجعه کرد.
بر اساس همین کتاب مرجع هم، بر تحلیل شما ایراد وارد است هرچند که به هیچ وجه نمی توان مفاهیم تعریفی و بنیادی این کتاب را به طور کامل در ادبیات فارسی بسط داد. اگر لازم شد در این مورد هم سخن خواهم گفت. ممکن است از همین مرجعی که بیان فرمودید، تعریف داستان را هم بیاورید.
با سپاس

poetry, drama, prose fiction, essays
دارد.
. من به یک قسمت از آن اشاره میکنم :
"...Well what makes the literature so widespread? prose,verse, essay and diverse types of expression...A poem is a song that's written in words and that rhymes or at least rhymes in a certain kind of way. A story is something written longer and in dialogue. Basically, I'm saying a poem is a song and a story is not a song. That's the difference."
یا مثلا مراجعه کنید به کتاب
Abrams, M. H. - A Glossary of Literary Terms, 7th Ed (1999)
درتعریف داستان کوتاه می بینیم که کاملا از قالبهای قدیمی متمایز شده. این کتاب حتی شروع داستان کوتاه مدرن را با داستان دن کیشوت در قرن 17 که من گفتم نمیداند . آغاز آن را قرن نوزده میداند. و تفاوت اصلی شعر و داستان را در
narration و fiction
میداند.یعنی همان دو مساله ای که من گفتم.
من همچنان اصرار دارم که نمیتوان ادبیات فارسی را با ادبیات انگلیسی مقایسه کرد. به مین خاطر مجدادا شما را معطوف به چند خط ابتدایی سخن قبلیم می کنم.

هیچ هنری را نمی شناسم که نخست فلسفه قالب اثر پدید آمده باشد و پس از آن کسانی بر اساس آن اثری خلق کرده باشند. زمانی که دسته ای از آثار پدید می آیند، نقادان می نشینند و بر اساس آن سبکی را تبیین می کنند. برخی چیزها اصول کلی هستند و برخی انشعاب سبک.
بیشتر آنچه پشتوانه ادبیات فارسی در زمینه داستان نویسی است و به پیش از دوران نو ادبیات فارسی باز می گردد، به نظم آمده است. اگر ما می خواهیم تعریفی نو از داستان ارایه کنیم نمی توانیم تعریف را به گونه ای انجام دهیم که آثار پیشین از آن خارج شوند. این بسیار روشن است ومن متوجه دلیل این بحث نمی شوم. آنچه گفتم از اصول اولیه نقد هنر است. اگر ما نقاشی را بعد از رئالیسم تعریف می کنیم، آیا آثاری را که در رئالیسم کشیده شده است را می توان نقاشی ندانست؟ در تعریف شعر نو هم همین است. در موسیقی هم همین است. تغییر سبک که اصل را از میان نمی برد. چه تناقضی وجود دارد که اثر هم شعر باشد و هم داستان؟
آنچنان که فردوسی می نویسد:
پژوهنده نامه باستان
که از پهلوانان زند داستان
زمانی که نوشته ای بر اساس اصول داستان نویسی باشد، چه نظم و چه نثر! چه بحر طویل و چه مسجع! داستان است. زمانی طولانی در ایران رسم بوده است تا داستان نویسی به نظم باشد حالا نیست. ولی این تغییر رویکرد که نمی تواند دلیل بر داستان بودن و یا نبودن یک اثر باشد.
کتاب دومی را که معرفی کرده اید نخوانده ام و نظری هم نمی توانم بدهم.
از آنجایی که ادبیات مدون غربی دست پرش، شش سده عمر دارد پس من به آنچه از آن بسیار کهن تر است می پردازم.
در زبان های باستانی، به ویژه زبان پهلوی، هم شعر وجود دارد و هم نثر. تفاوت این دو نه در قالب و شکل و آهنگ که در مفاهیم است. اگر لازم شد دو نمونه از آن را می آورم. من نمی توانم بپذیرم که داستان بودن یک اثر تابع ظاهر باشد. این سخن شما مانند آنست که بگوییم پس از نیما، هرکه شعر بر وزن عروض و رعایت قافیه گفت، شعر نگفته است. این چنین نیست. قالب بیان داستان در گذشته این چنین بوده است. حالا اگر منتقدان غربی نظری دیگر دارند من نمی دانم ولی مربوط به زبان و ادبیات فارسی نیست.

:D

پشت در ورودی، روی اولین پله نشسته بود۰
طرحی تاریک و سایه وار۰
باریکه ای نور آرام و سرد مهتابیِ کوچه ی شبانه از روزنه ی تیزِ شیشه ای شکسته بر انحنای درهم تنیده اش می ریخت۰ موهای بلندش نیمی از چهره ی مه گرفته اش را پوشیده بود۰
آخرین ته سیگار خاموش نشده روی زمین، جلوی دو زانوی در بغل گرفته، در زیر نوسان آبی دود، هنوز نقطه ای سرخ بر توده ی تاریکی بود۰
دست هایش را بالا آورد، انگشتهایش را در آغوش هم فرستاد و سرش را آرام زیر آورد۰
درهم لولید۰
ابری سیاه بر مهتاب گذر کرد۰
تاریکی فرو ریخت۰
ته سیگار گداخته خاموش شد۰
صدا نه، حرکت نه، تهی نه، مرگ نه،
زمان پاره شد۰
ابر مهتاب زده از سرش گذشت۰
دوردست ها سگی پارس کرد۰
از جایش بلند شد۰
دامنش را پایین انداخت۰
در را باز کرد۰
و در سیاهی کوچه گم شد۰
نادر سپتامبر ۲۰۱۰