داستان كوتاه discussion

49 views
داستان كوتاه > زیر نوسان آبی دود

Comments Showing 1-17 of 17 (17 new)    post a comment »
dateDown arrow    newest »

message 1: by Nader - نادر (last edited Sep 09, 2010 09:34PM) (new)

Nader - نادر ***

پشت در ورودی، روی اولین پله نشسته بود۰
طرحی تاریک و سایه وار۰
باریکه ای نور آرام و سرد مهتابیِ کوچه ی شبانه از روزنه ی تیزِ شیشه ای شکسته بر انحنای درهم تنیده اش می ریخت۰ موهای بلندش نیمی از چهره ی مه گرفته اش را پوشیده بود۰
آخرین ته سیگار خاموش نشده روی زمین، جلوی دو زانوی در بغل گرفته، در زیر نوسان آبی دود، هنوز نقطه ای سرخ بر توده ی تاریکی بود۰
دست هایش را بالا آورد، انگشتهایش را در آغوش هم فرستاد و سرش را آرام زیر آورد۰
درهم لولید۰

ابری سیاه بر مهتاب گذر کرد۰
تاریکی فرو ریخت۰
ته سیگار گداخته خاموش شد۰
صدا نه، حرکت نه، تهی نه، مرگ نه،
زمان پاره شد۰

ابر مهتاب زده از سرش گذشت۰
دوردست ها سگی پارس کرد۰
از جایش بلند شد۰
دامنش را پایین انداخت۰
در را باز کرد۰
و در سیاهی کوچه گم شد۰


نادر سپتامبر ۲۰۱۰


message 2: by Mojtaba (new)

Mojtaba Heydari | 35 comments سلام نادر عزیز.
به نظر من نوشته شما در قالب داستان کوتاه نیست و بنابر این باید اون رو نوشته کوتاه بدونیم. بسیاری از عبارات استفاده شده فقط بازی با کلمات هستن و هیچ حس و مفههومی رو منتقل نمی کنند یا لا اقل من متوجه نشدم. مثل: "صدا نه، حرکت نه، تهی نه، مرگ نه، هیچ نه،
زمان پاره شد"۰
در بهضی جمله ها افعال و قیود به قرینه درستی حذف نشده اند: "آخرین ته سیگار خاموش نشده روی زمین، (؟)جلوی دو زانوی در بغل گرفته(؟)، در زیر نوسان آبی دود، هنوز نقطه ای سرخ بر توده ی تاریکی بود
این ساختار در شعر قابل استفادست مثل: باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟ داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید.
در ضمن پوشیده درست انتخاب نشده و باید از کلمه پوشانده استفاده می شد.
درود


message 3: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments طرح بسیار جذابی بود. کاش ادامه داشت. اگر فیلمی این چنین آغاز شود، بی شک آنرا با علاقه بسیار دنبال می کنم. ‏معمول نیست در بررسی طرح به ادیبانه نوشتن توجه شود ولی استفاده از دو نور که از نظر طول موج در دو نهایت هستند، بسیار زیبا بود (آبی و قرمز) دوستان بهتر از من می دانند که بالاتر از دامنه نور آبی (بنفش) دیگر نور برای چشم انسان قابل رویت نیست و همچنین کمتر از نور قرمز. چنین تعبیری تنها از یک عکاس با دانش آکادمیک برمی آید. ‏
در مورد پوشیدن و پوشاندن (پوشانیدن) با همگروهی ارجمند، مجتبی، موافق نیستم. در واژه نامه این دو هم سنگ آورده شده اند. ‏


message 4: by Nader - نادر (last edited Sep 09, 2010 10:27PM) (new)

Nader - نادر Mojtaba wrote: "سلام نادر عزیز.
به نظر من نوشته شما در قالب داستان کوتاه نیست و بنابر این باید اون رو نوشته کوتاه بدونیم. بسیاری از عبارات استفاده شده فقط بازی با کلمات هستن و هیچ حس و مفههومی رو منتقل نمی کنند یا..."


*
مجتبی، دوست گرامی

در اینکه این طرح را نوشته ی کوتاه بدانیم شک دارم۰ چرا که اصول و قواعدی که در آن رعایت شده ناقض چهارچوبه های همه نسبی در این حیطه نیستند. مگر آن که قالب مورد نظر شما قالبی مطلق باشد۰
طرح دارای فضاسازی مناسب خود است و واژه ها همه به دقت انتخاب شده اند و کنار هم آمدنشان هدف و منظور خاصی را دنبال میکنند۰ حرکت به حرکت و صحنه به صحنه۰
برای آن گروه از مخاطب با حس تجسم بالا ماجرایی طرح و دنبال میشود که ایجاد کشش می کند۰ و به نقطه ی اوج میرسد و مفهوم و پیام خود را از طریق تصاویر گاه شعرگونه به ذهن مخاطب انتقال داده و او را دعوت میکند تا شخصیت پروتاگونیست را پی گرفته و در خود گسترش داده و به بازی ذهنی حصول نتیجه بکشاند۰ نهایتاً روایتی در خود بسته است۰
به باور من استفاده از ترکیبات شعرگونه در داستان کوتاه مغایر با هیچیک از قواعد داستان نویسی نیست، حتی کلیشه ای ترین آنها که در انشاء نویسی کاربرد دارد۰
از سویی این ترکیبات در واقع شعر نیستند، بلکه شاید به تعبیری ترکیبات افسونی هستند که در انتقال بار احساسی جملات اصلی بر ناخودآگاه بسیار تأثیر گذارند۰ مخاطب را در جهت و جریان داستان هدایت میکنند۰ گاه احتیاج به هیچ فعل و فاعلی ندارند۰ ترکیبی از واگ ـ توصیف و دارای اهمیت هستند که نبودشان ساختار داستان را به پریشانی میکشد۰

از اینکه این طرح را بازی با کلمات دانسته اید به گونه ای که احساس و مفهومی را به شما منتقل نکرده است، متأسفم۰

از حسن نظر و توجه شما سپاسگزارم۰


message 5: by Mojtaba (last edited Sep 10, 2010 01:15AM) (new)

Mojtaba Heydari | 35 comments اتفاقا تفاوت اصلی شعر و داستان در همین نکاتی شکل می گیرد که شما اعتقاد دارید مطلق نیستند. اول، چرا همه ما فراموش کرده ایم که بزرگترین مشخصه یک داستان، داستانگویی است و نه ایجاد آهنگ و وزن. بزرگترین نویسندگان حتی در انتزاعی ترین آثارشان از داستانگویی باز نمانده اند.
دوم، مخاطب شعر مسلح به احساسات و تجسم بالاتری نسبت به مخاطب داستان است و اصولا به همین دلیل است که شعر از حس و فضا می گوید و داستان را به عهده خواننده می گذارد در حالی که داستان از قصه می گوید و شاعرانگی را به دوش خواننده می سپارد.
در این که ترکیبات افسونی در نوشته شما وجود دارند شکی نیست:" باریکه ای نور آرام و سرد مهتابیِ کوچه ی شبانه از روزنه ی تیزِ شیشه ای شکسته بر انحنای درهم تنیده اش می ریخت۰ موهای بلندش نیمی از چهره ی مه گرفته اش را پوشیده
بود۰"
این جمله واقعا افسونگر است چون هرچندبار که تلاش کردم نتوانستم آنرا بخوانم و بفهمم. شاید سنگ بطلان افسون آن تنها در دستان شماست.
با تعریفی که شما از داستان کوتاه دارید، باید گفت فروغ داستان نویس بزرگی است.
چرا که هم پروتاگونیست دارد هم صحنه پردازی هم خیال و هم وزن.من ابدا منکر زیبایی و آهنگ نوشته شما نیستم اما اعتقاد دارم قالب آن داستان کوتاه نیست.
اگر خودتان بار دیگر نگاهی به نوشته خود بیاندازید خواهید دید که 11 جمله آخر آن چیزی جز شعر نیست.
امیدوارم از تندی سخنم نرنجیده باشید
بهترین آرزوها


message 6: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments من فکر نمی کنم در ادبیات فارسی بتوان به همین راحتی شعر را از داستان و داستان را از شعر جدا کرد. فردوسی، نظامی، اسدی، جامی و ... همگی شاعر و داستان نویس بوده اند. می توان گفت که مثلا شعر نظامی، شعر است و داستان نیست؟ و یا داستان است و شعر نیست. این تقسیم بندی را علمی نمی دانم. ‏
سخن من جدای از بحث در مورد این مورد خاص است و وارد آن نمی شوم ولی از این تعریف چنین برداشتی داشته ام. ‏


message 7: by Mojtaba (new)

Mojtaba Heydari | 35 comments قطعا می توان گفت. تنها به استناد قافیه، ردیف و وزن عروضی همه اینها شعر هستند.صحبت من بر سر فرم است نه درونمایه


message 8: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments پس شما مثلا خسرو و شیرین را داستان نمی دانید؟


message 9: by Mojtaba (new)

Mojtaba Heydari | 35 comments Ashkan wrote: "پس شما مثلا خسرو و شیرین را داستان نمی دانید؟"
از لحاظ فرم شعر و به لحاظ درونمایه داستان است.من که گفتم صحبت من بر سر فرم است.


message 10: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments یک داستان می تواند به نثر یا به شعر باشد. شکل ظاهری که تعیین کننده داستان بودن یا نبودن نیست. نثر در برابر شعر (نظم) قرار می گیرد و نه داستان! ‏این تقسیم بندی را علمی نمی دانم. هیچ جای دیگری هم چنین بخش بندی را نخوانده بودم. هومر، الیاد و ادیسه را به شعر گفت، دانته هم چنین کرد و شکسپیر نیز!
به همین دلیل است که با تفکیک شما موافق نیستم. ‏


message 11: by Mojtaba (new)

Mojtaba Heydari | 35 comments Ashkan wrote: "یک داستان می تواند به نثر یا به شعر باشد. شکل ظاهری که تعیین کننده داستان بودن یا نبودن نیست. نثر در برابر شعر (نظم) قرار می گیرد و نه داستان! ‏این تقسیم بندی را علمی نمی دانم. هیچ جای دیگری هم چنی..."

با این که بحث ما کمی طولانی شد ولی فکر میکنم بحث خوبیست. یقینا در دل شاهنامه و ایلیاد و ... داستان رکن اصلی است. اما چرا هنوز هم برای نامیدن شاهنامه از کلمات منظومه یا شعر استفاده می کنیم؟ چرا نمیگوییم رمان شاهنامه؟خب مشخص است. چون در قالب شعر بیان شده اند. چرا در قالب شعر و نه داستان؟ چون که داستان نویسی مدرن سابقه ای بیش از چهارصدسال ندارد. چون که فردوسی و سعدی و مولانا و هومر و سایرین با قالبی جز مثنوی و قصیده و اپیک آشنا نبوده اند. حتی در آثار شکسپیر هم ما چیزی به نام نول نمیبینیم! بلکه او از نمایشنامه برای داستانگویی بهره برده است. چون که درد دوران او هنوز نول قدرت نگرفته است. نباید مبنای علمی بودن این تقسیم بندی را ادبیات 1000 یا 2000 سال پیش قرار دهیم. مبنای تقسیم بندی من برای تمایز میان شعر و داستان، آثار هنرمندا هم عصر بزرگی همچون نیما،شاملو، اخوان ثالث، فروغ و... از شعر و هدایت،چوبک،گلشیری،محمود و آل احمدو ... از داستان فارسی است. اگر هم بخواهیم مبنا را ادبیات غرب بدانیم که مرزهای تقسیم بندی من پر رنگتر خواهند بود این تقسیم بندی در یکی از مبنایی ترن کتب ادبیات انگلیسی The Norton Anthology of English Literature
به وضوح بیان شده
.


message 12: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments نخست آنکه اشاره به یک کتاب مرجع به عنوان استدلال شاید کار درستی نباشد. ‏
The Norton Anthology of English Literature
یک کتاب مرجع و شش جلدی است. فرض بفرمایید کسی بخواهد به منبع مذکور برای درک بهتر سخن شما مراجعه کند. او که نمی تواند هر شش جلد را بخواند تا یک جمله از آن استخراج کند. بنابراین پیشنهاد می کنم کمی دامنه منابع تنگ تر فرمایید تا بشود به منابع مراجعه کرد. ‏
بر اساس همین کتاب مرجع هم، بر تحلیل شما ایراد وارد است هرچند که به هیچ وجه نمی توان مفاهیم تعریفی و بنیادی این کتاب را به طور کامل در ادبیات فارسی بسط داد. اگر لازم شد در این مورد هم سخن خواهم گفت. ‏ممکن است از همین مرجعی که بیان فرمودید، تعریف داستان را هم بیاورید. ‏
با سپاس


message 13: by Mojtaba (last edited Sep 11, 2010 12:10AM) (new)

Mojtaba Heydari | 35 comments من قبلا هم گفتم که مبنای استدلالم به هیچ وجه ادبیات غرب نیست و نخواهد بود. مبنای استدلال من همان 7 خط ابتدایی سخنم بود که شما آنها را بی پاسخ گذاشتید. اما چون بحث از مبنای علمی کردید ناگزیر شدم از مراجع معتبر شاهد بیاورم. البته نیازی به مراجعه به دوره 6 جلدی نیست وبا مراجعه به ویرایش فشرده مقدمه ای مفصل در تعریف
poetry, drama, prose fiction, essays
دارد.
. من به یک قسمت از آن اشاره میکنم :
"...Well what makes the literature so widespread? prose,verse, essay and diverse types of expression...A poem is a song that's written in words and that rhymes or at least rhymes in a certain kind of way. A story is something written longer and in dialogue. Basically, I'm saying a poem is a song and a story is not a song. That's the difference."
یا مثلا مراجعه کنید به کتاب
Abrams, M. H. - A Glossary of Literary Terms, 7th Ed (1999)
درتعریف داستان کوتاه می بینیم که کاملا از قالبهای قدیمی متمایز شده. این کتاب حتی شروع داستان کوتاه مدرن را با داستان دن کیشوت در قرن 17 که من گفتم نمیداند . آغاز آن را قرن نوزده میداند. و تفاوت اصلی شعر و داستان را در
narration و fiction
میداند.یعنی همان دو مساله ای که من گفتم.


من همچنان اصرار دارم که نمیتوان ادبیات فارسی را با ادبیات انگلیسی مقایسه کرد. به مین خاطر مجدادا شما را معطوف به چند خط ابتدایی سخن قبلیم می کنم.


message 14: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments من هم موافقم که ادبیات فارسی را نمی توان با ادبیات غرب مقایسه کرد. اشاره هم کردم و خواهشی را هم که مطرح کرده بودم دقیقا به همین دلیل بود تا مشخص شود که حتا تعاریف بنیادین بین ادبیات فارسی و ادبیات غرب بسیار دور از هم است. چه در تعریف شعر و چه در بسیاری دیگر از تعاریف. ‏
هیچ هنری را نمی شناسم که نخست فلسفه قالب اثر پدید آمده باشد و پس از آن کسانی بر اساس آن اثری خلق کرده باشند. ‏ زمانی که دسته ای از آثار پدید می آیند، نقادان می نشینند و بر اساس آن سبکی را تبیین می کنند. برخی چیزها اصول کلی هستند و برخی انشعاب سبک. ‏
بیشتر آنچه پشتوانه ادبیات فارسی در زمینه داستان نویسی است و به پیش از دوران نو ادبیات فارسی باز می گردد، به نظم آمده است. اگر ما می خواهیم تعریفی نو از داستان ارایه کنیم نمی توانیم تعریف را به گونه ای انجام دهیم که آثار پیشین از آن خارج شوند. این بسیار روشن است ومن متوجه دلیل این بحث نمی شوم. آنچه گفتم از اصول اولیه نقد هنر است. ‏اگر ما نقاشی را بعد از رئالیسم تعریف می کنیم، آیا آثاری را که در رئالیسم کشیده شده است را می توان نقاشی ندانست؟ در تعریف شعر نو هم همین است. در موسیقی هم همین است. تغییر سبک که اصل را از میان نمی برد. چه تناقضی وجود دارد که اثر هم شعر باشد و هم داستان؟
آنچنان که فردوسی می نویسد: ‏
پژوهنده نامه باستان
که از پهلوانان زند داستان

زمانی که نوشته ای بر اساس اصول داستان نویسی باشد، چه نظم و چه نثر! چه بحر طویل و چه مسجع! داستان است. زمانی طولانی در ایران رسم بوده است تا داستان نویسی به نظم باشد حالا نیست. ولی این تغییر رویکرد که نمی تواند دلیل بر داستان بودن و یا نبودن یک اثر باشد. ‏
کتاب دومی را که معرفی کرده اید نخوانده ام و نظری هم نمی توانم بدهم. ‏
از آنجایی که ادبیات مدون غربی دست پرش، شش سده عمر دارد پس من به آنچه از آن بسیار کهن تر است می پردازم. ‏
در زبان های باستانی، به ویژه زبان پهلوی، هم شعر وجود دارد و هم نثر. تفاوت این دو نه در قالب و شکل و آهنگ که در مفاهیم است. اگر لازم شد دو نمونه از آن را می آورم. من نمی توانم بپذیرم که داستان بودن یک اثر تابع ظاهر باشد. این سخن شما مانند آنست که بگوییم پس از نیما، هرکه شعر بر وزن عروض و رعایت قافیه گفت، شعر نگفته است. این چنین نیست. ‏قالب بیان داستان در گذشته این چنین بوده است. حالا اگر منتقدان غربی نظری دیگر دارند من نمی دانم ولی مربوط به زبان و ادبیات فارسی نیست. ‏


message 15: by Mojtaba (new)

Mojtaba Heydari | 35 comments من نیز به شخصه با خط کشی ما بین آثار هنری مشکل دارم و از آندسته منتقدینی که می خواهند به هر قیمتی که شده ژانر یا سبک اثری را به خورد صاحب اثر بدهند بینهایت بیزارم. اتفاقا اجازه بدهید ابتدا شاهدی بیاورم که سخن شما را تایید کند: ادگار آلن پو هم شاعر و هم نویسنده ای تواناست و در یک داستان که نامش را به خاطر ندارم از کلماتی آهنگین و شعر گونه استفاده کرد. پس می بینید که من با نفس این کار مشکلی ندارم، اتفاقا آن را بسیار می پسندم. اما کافیست ازین داستان او طرح قصه را حذف کنیم، آنگاه دلیلی ندارد که اصرار به داستان بودن آن داشته باشیم.اما هر اثری حتی یک آوانگارد بسیار انقلابی باید حداقلی از اصول زمینه خود را رعایت کند تا بتوان آنرا روندی تکاملی از سبک قبلیش دانشت. اینها را گفتم که بگویم سلیقه ادبی من ابدا کلاسیک و منجمد نیست. اما باز اگر بخواهم به کلام اصلی خودم یعنی طرح داستان و آکسیون به عنوان جزء جدانشدنی داستان اصرا بورزم، کتاب هنر داستان نویسی نوشته ابراهیم یونسی را شاهد می آورم. امیدوارم با این بحث گفتگوی ما منتج به صلح شود.
:D


message 16: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 2135 comments من فکر می کنم ما یک چیز را به دو زبان می گوییم. در هر صورت من نظرم را گفتم. دیگر باید دیگران بخوانند و قضاوت کنند


message 17: by Parva (new)

Parva Rostami | 348 comments میدونم خیلی خیلی دیر رسیدم
نوشته ی قوی و خوبی بود، پر از توصیفاتی که خواننده رو توی فضا قرار میداد.تصویرها خیلی عالی بود.واقعا آفرین


صحبت های دوستان رو خوندم وواقعا استفاده کردم.

بازهم ممنون

موفق باشید


back to top