انگار که تمام ستارگان جهان را با تو پیوند دور و نزدیکیست انگار که خون تمام شقایق ها در رگهای تو جاریست و همه ی تاریخ های خوب با تو دوباره تکرار میشود از تو هزار بار دیگر اولین خنده ی هر نوزاد آغاز می شود و هزار بار دیگر با مرگ یک خوب به پایان می رسی نمی دانم روز میلادم به زمین بازگشته بودی که اقبالت را محک بزنی یا نه اما... آنقدر برگرد که پیدایت کنم آنقدر برگرد که پیدایم کنی از الست همیشه در این سرزمین تنگ ادم ها دلتنگ توام
انگار که خون تمام شقایق ها در رگهای تو جاریست
و همه ی تاریخ های خوب با تو دوباره تکرار میشود
از تو هزار بار دیگر اولین خنده ی هر نوزاد آغاز می شود
و هزار بار دیگر با مرگ یک خوب به پایان می رسی
نمی دانم روز میلادم به زمین بازگشته بودی که اقبالت را محک بزنی یا نه اما...
آنقدر برگرد که پیدایت کنم آنقدر برگرد که پیدایم کنی
از الست همیشه در این سرزمین تنگ ادم ها دلتنگ توام