داستان كوتاه discussion

153 views
داستان كوتاه > سه داستان تک بعدی

Comments Showing 1-12 of 12 (12 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

مهدی عناصری  عناصری | 413 comments "دانشجویان عزیز ورقه های امتحانی و پاسخ نامه را..."
پیام واضح و صریح بود
:
"باید هر چه سریعتر به سوالات جواب بدهید ! . گزینه های محدودی دارید که باید یکی اش را انتخاب کنید .
"

به همین جهت بقیه ی جمله ای را که از بلند گو در حال پخش بود گوش نمیدادم و به جای آن به داستانی که باید امشب تمام میکردم فکر میکردم . به اینطور امتحانات عادت کرده بودم . طبق آیین نامه ی جدید٬ امتحان باید به صورت گزینه ای برگزار میشد. آیین نامه ی امتحانات هنوز روی بولتن ورودی دانشکده نصب بود . این آیین نامه
( به پاورقی یک مراجعه شود )
خطاب به دانشجویان بود. چند وقت بود که این روش اجرایی کردن آیین نامه ها مرسوم شده بود . اسم آنرا گذاشته بودند :
" مهندسی معکوس نسل قدیم
"
. چون معتقد بودند استاد های کنونی در زمانی تحصیل کرده
اند که عدم تعهد و آیین نامه گریزی ٬ عمل زشت و نادرستی محسوب نمی شد . در واقع اسم
"مهندسی معکوس نسل قدیم "
همان اسم قبلی
" تربیت کردن نسل قدیم "
بود که از طرف وزارتخانه ی "تحول ملی" پیشنهاد شده بود . این آخرین وزارت خانه بود که جدیدا تاسیس شده بود .
این آیین نامه برای قهرمان این داستان من چندان هم بد نبود . چون این روزها حوصله ی پاسخ دادن به سوالات تشریحی را نداشت. در واقع موضوع اصلی این بود که از وقتی متون نوشتاری قانونمند شده بود ٬ نمیتوانست خوب بنویسد .با وجود اینکه عقیده ی همیشگی او این بود که قانونمند بودن در هر کاری خوب است ولی این روزها اینطور کار ها آنقدر قوانین سختی داشت که دیگر نمیتوانست کلمه ای هم بنویسد . در واقع موجودی شده بود کاملا سازگار با متون گزینه ای
.
این وضعیت تقصیر او نبود . قانون این را میخواست .فکرش را بکنبد ! وقتی مطابق قوانین جدید ٬ میخواست صحنه ی جرمی را شرح دهد باید توصیف کاملی از شخصیت قانون گریز و بی اعتقاد مجرم ارائه میداد و در پاورقی داستان متن بلند و بالایی که توسط وزارتخانه راجع به قانون گریزی و بی اعتقادی تهیه شده بود ٬ می آورد . با این روش عملا نوشتن داستان کوتاه غیر ممکن شده بود . چون برای تمام موضوعات و کلمات ٬ پاورقی های حجیمی به نویسنده ها داده بودند که همیشه باید استفاده میشد . در ضمن دستور آمده بود که نویسنده باید پیام داستان را صریح و واضح با حد اقل هزار کلمه بنویسد و در قسمت توضیحات نویسنده بیاورد
.
به همین دلیل آخرین داستانی که نوشته بود٬ چهل و خورده ای صفحه شده بود . داستان مربوط به یک طوطی بود که پشت سر هم تکرار میکرد
"مردم را کشتند ! "
. این جمله را در یکسال اخیر از تلوزیون یاد گرفته بود . ولی چون موضوع کشتن مردم را نمیتوا نست مطابق قوانین جدید توضیح بدهد ٬شرایط خیلی خطر ناکی درست کرده بود .در طول داستان ٬ صاحب طوطی که دانشجوی محافظه کار و ترسویی بود آنرا به یکی از دوستانش هدیه میدهد . ولی یک هفته بعد دوستش را در یکی از دادگاه های تلوزیونی میبیند که در جایگاه متهمین ایستاده و نحوه ی استفاده ی ابزاری از طوطی را تشریح میکند و میگوید که چطور افراد ی با قصد قبلی جنگی آرام با استفاده از پرنده هایی مثل طوطی به را انداخته اند که
...
...
...
اما قهرمان داستان وقتی به اینجای نوشته هایش رسیده بود چند نفر به سراغش آمده بودند و او را با خودشان برده بودند و دیگر کسی او را ندیده بود و به دلیل نبود شخصیت اصلی داستان در همانجا خاتمه یافته بود
.
همانطور که متوجه شدید موضوع داستان بسیار کوچک بود ولی آنقدر در حواشی داستان موضوعاتی راجع به بی اعتقادی و شلختگی و مشمئز کننده بودن متهم نوشته شده بود که حجم داستان را چندین برابر کرده بود . در ضمن داستان چندین بار از ممیزی وزارتخانه برگشت خورده بود . چون هنوز تصمیم نگرفته بودند که طوطی را سبز رنگ توصیف کنند یا طور دیگر . ابتدا معتقد بودند که طو طیها سبز هستند ولی بعدا تصمیم گرفتند که طوطی این داستان سبز نباشد . اما دوباره گفتند سبز یعنی طوطی و طوطی یعنی سبز و
.....


"
ببینم حواست کجاست؟ چرا سوالا ت را جواب نمیدهی ؟ . الان نیم ساعت است که تو فکری! . سوال تستی یک گزینه ای که فکر کردن نمیخواهد!
"
مراقب امتحانات بالای سرم ایستاده بود و اینها را میگفت . نگاهی به مراقب کردم و گفتم
:
" بنظر شما طوطی های سبز باهوش ترند یا آنهایی که چند
رنگ هستند ؟"

مراقب نگاه گشادی به من کرد و بعد در حالی که میرفت گفت :
"حتی در امتحانات یک گزینه ای هم نباید چیزی بپرسی . "


مهدی عناصری  عناصری | 413 comments پاورقی یک

بسمه تعالی
موضوع : آیین نامه امتحانات پایان ترم
طبق دستور العمل کمیته ی باز سازی و همسان سازی امتحانات این وزارت خانه ی تحول ملی از این پس نحوه ی طرح سوالات مطابق این آیین نامه خواهد بود . از دانشجویان هشیار و آگاه تقاضا میشود اگر استادی خارج از این چهار چوب سوالی طرح نمود ٬اعتراض خود را کتبا به نماینده ی وزارت خانه در دانشگاه تحویل دهید .مفاد ایین نامه طبق دستورات ذیل اجرایی میگردد :
یک : هیچ استادی که بالای سی و پنج سال دارد ٬ حق طرح هیچ سوالی ندارد .
دو : سوالات گروه تخصصی هر رشته میتواند چهار گزینه ای باشد که سه گزینه ی آن اشتباه و یک گزینه درست است .
سه : سوالات دروس مربوط به حقوق شهروندی یک گزینه ای می باشد و گزینه ی مربوطه باید صحیح و مطابق با کتب مرجع انتخاب گردد.
چهار : سوالات گروه عقیدتی میتواند تا هفت گزینه داشته باشد و تمام گزینه ها باید صحیح و مطابق کتب مرجع باشد .
پنج : سوالات گروه سیاسی مطابق آیین نامه ی خاص این گروه که حد اکثر سه روز قبل از امتحان هر فصل ابلاغ میشود طرح خواهد شد .
شش : نمره قبولی هر دانشجویی بسته به دیگر شرایط او و قبل از هر امتحان به استاد مربوطه ابلاغ خواهد شد


message 3: by Amin (new)

Amin (gharibehichestan) | 266 comments خیلی خوب بود
ارجاعات داستان هم خوب بود و هم با مزه
چیزی که عصر ما به آن نیازمند است قلم سرخ است
قلمتان سرخ


message 4: by mohammad (new)

mohammad (irani_1313) | 1523 comments قلمتان سرخ
اما مراقب سر سبزتان باشید
تخیلاتتون تا حدودی شبیه بود به جرج اورول توی 1984
داستان قشنگی بود
و قشنگ تر از همه
سوال یک گزینه ای
خطخطینامه وار بود


message 5: by Tannaz (new)

Tannaz | 11 comments داستان خوبی بود،ایده طوطی جالب بود


message 6: by Saeed (new)

Saeed Soleymany (soleymany) | 30 comments جالب بود و گاهی زیادی شفاف!!
طوطی تان، مرا یاد داش آکل هدایت انداخت.


مهدی عناصری  عناصری | 413 comments در این داستان خواستم از فن داستان داخل داستان استفاده کنم و سعی کردم سه داستان رو بشه در یک داستان کوتاه اورد
کاش دوستانم بگن چقدر موفق بودم و یا اصلا چنین حسی از این داستان نداشتن؟


message 8: by Mehdi (new)

Mehdi | 1794 comments Mod
خیلی خوب بود و چقدر غمگینم که خط خطی نامه ی عزیزمان مدتهاست که اینجا نیست و دلمان برایش بس تنگ است.


message 9: by banafshe (new)

banafshe (banafshe65) | 550 comments نویسنده را ببرند باز هم خب طوطی سبز است!
نیست؟


طیبه تیموری | 659 comments چه پاورقي هايي
...
و داستان خوبي
ولي اين انتظار خيلي خوب نيست براي خوندن دوباره تان


مهدی عناصری  عناصری | 413 comments Mehdi wrote: "خیلی خوب بود و چقدر غمگینم که خط خطی نامه ی عزیزمان مدتهاست که اینجا نیست و دلمان برایش بس تنگ است."
من آن مرغ سخندانم که گر خاکم رود صورت هنوز آواز میخانم

بعد از آخرین داستان :قطره گشاد کننده چشم: که شاید الهامی بود ، بطور شگفت آوری آن داستان در مسیر زندگیم افتاد.سالها طول کشید با شرایط جدید سازگار شوم واین شرایط مسیر زندگی من را دگرگون کرد .
مراقب باشید شمابه شما هم الهام میشود

در فیس بوک همدیگر را ببینیم


message 12: by mohammad (new)

mohammad (irani_1313) | 1523 comments مهدی عناصری wrote: "Mehdi wrote: "خیلی خوب بود و چقدر غمگینم که خط خطی نامه ی عزیزمان مدتهاست که اینجا نیست و دلمان برایش بس تنگ است."
من آن مرغ سخندانم که گر خاکم رود صورت هنوز آواز میخانم

بعد از آخرین داستان :قطره..."


مهدی ناصری (خط خطی نامه هنوز زنده اس؟؟


back to top