داستان كوتاه discussion
نوشته هاي كوتاه
>
چرخ گردون
date
newest »

message 1:
by
[deleted user]
(new)
Nov 13, 2009 07:46AM
چهل و چند سالش است. وقتی که ۲۰ و چند سال جوانتر بود یک بار با زن همسایه خوابید و از همان زمان بود که این ترس به او دست داد که روزگار همه چیز را تلافی خواهد کرد. پس ، از ترس اینکه روزی مردی با زنش بخوابد هرگز ازدواج نکرد. اکنون که ۴۰ و چند سالش است همچنان با زن همسایه می خوابد و از اینکه مجبور نیست خوابیدن زنش با یک غریبه را تحمل کند خیلی خوشحال است
reply
|
flag
تضادی را حس کردم و موجه نشدم قهرمان داستان موشی است در لباس شیر و یا شیری که از ترس موش شده. چون تصور20 سال با زن همسایه خوابیدن در کنارترس کذایی اش انگار عجز وقدرت را یکجا جمع کرده ای. خیلی خوب بود.