پوچستان شعر discussion
به عدالتی که نیست
date
newest »
newest »
خیلی قشنگ بود
تنها بودن و مهم تر اینکه کاری از دستت بر نمی یاد
و خیره ماندن
تا اینکه کم کمک احساس می کنی می پوسی
و نم وبران کننده
عدالتی
که نوشته می شود
وخواندنش در رویاها به گذر خیال میرسد
خاطره ها را می پوکاند
تازه می فهمی
که چه خاطره ی مسمومی بوده است
به سلامتی لحظه های بی ریا
در محکومیت ابدی تنهایی
می عدالت را خواهم نوشید
تنها بودن و مهم تر اینکه کاری از دستت بر نمی یاد
و خیره ماندن
تا اینکه کم کمک احساس می کنی می پوسی
و نم وبران کننده
عدالتی
که نوشته می شود
وخواندنش در رویاها به گذر خیال میرسد
خاطره ها را می پوکاند
تازه می فهمی
که چه خاطره ی مسمومی بوده است
به سلامتی لحظه های بی ریا
در محکومیت ابدی تنهایی
می عدالت را خواهم نوشید





مستحق تنهايي حجيمي
كه پوكم ميكند
به عدالتي كه اعدام شد
خلوت شلوغ افكار
روي خط بي پايان تداعي
وقتي كه خاطره ها نم ميكشند
مسموم زهري كه به سلامتيش نوش ميكني
به داوري خود نشسته ام
!اعدام نه
محكوم ابدي نظاره كردنم