داستان كوتاه discussion
گفتگو و بحث
>
زبان پیشرفته و واپسگرا
date
newest »


راستشو بخواي كار زياد باعث ميشه خيلي چيزها رو فراموش كنم.امشب خيلي اتفاقي سر از اينجا درآوردم
خوب ميرسيم به مطالب شما
اول عذر من رو بپذيركه مجبورم ملا لغطي بشم
Ashkan wrote: ". زبان به نهایت ساده که به دلیل پیشرفت سریع، استثنای بسیاری دربر دارد و عکس آن زبان عربی که علاوه بر داشتن ساختاری دشوار، پر است از استثنا.
اشكان عزيز فكر كنم اينجا منظور شما اين بوده كه در انگليسي استثنا وجود ندارد
درسته؟
مورد بعدي
ما در عربي فعلي به صورت "ذهبي "نداريم "ياء"در آخر فعل نقش ضمير رادارد
ودر اينجا بايد گفته ميشد"قدذهبت"يعني آن زن در گذشته رفت.خوب از اين حرف ها كه بگذريم
دوست داشتم درباره تفاوت زبان فرانسه وانگليسي به مطلبی اشاره كنم.زبان فرانسه زبان هيچ يك از كتب آسماني نيست
كه تعصب خاصي روي آن باشد.ولي از نظر فعل ها واستثنائات شبيه زبان عربي است وخودشان معتقدندكه از زبان انگليسي گسترده تر است
البته بايد بيشتر تحقيق كنم
موفق باشي

http://en.wikipedia.org/wiki/Esperant...
http://en.wikipedia.org/wiki/Lojban#G...

راستشو بخواي كار زياد باعث ميشه خيلي چيزها رو فراموش كنم.امشب خيلي اتفاقي سر از اينجا درآوردم
خوب ميرسيم به مطالب شم..."
بعضی وقت ها آدم عجب اشتباهات بزرگی مرتکب می شود. عذر خواهی می کنم و در مورد فعل حق بجانب شماست.
اتفاقا زبان فرانسوی هم بسیار مورد تعصب است البته نه بخاطر وجود کتاب آسمانی به آن زبان که بخاطر تعصب خود مردم و به همین دلیل هم دشواری بسیار دارد و پیشرفت آن کند است. (دقیقا بر خلاف انگلیسی)
منظورم از آن جمله که عینا از متن نقل کردی را انگار به درستی منتقل نکرده بودم. منظورم این بود که دقیقا زبان انگلیسی پر است از استثنا ولی در عین حال ساختاری ساده دارد.
ببین برای قضاوت باید مصداق و مبدا داشت. این سوال را از خودم می کنم که یک زبان چه زمانی کامل است؟
باید دید وظیفه زبان چیست؟ فکر می کنم وظیفه اش رساندن مفاهیمی باشد که در تخیل ما شکل می گیرند، پس می توان استدلال کرد که زبانی کامل است که بتواند این مفاهیم را منتقل کند. تمامی زبانها این خصیصه را دارند.
این می شود مبدا و حالا مصداق!؟
به قول خودت گستردگی زبان را در چه می بینی؟ با آن مبدا دیگر این کلام بی معنا می شود. همان مثالی را که در متن زدم (و غلط داشت) این مسئله را به روشنی بیان می کند.
ما بجای آن که بیاییم بی دلیل (تاکید می کنم بی دلیل) ساختار زبانی را دشوار کنیم، با ساده سازی زبان و استفاده از مثلا قید به همان نتیجه می رسیم.
شما زبانی را می توانید پیدا کنید که نشود منظور نویسنده و یا گوینده را به زبان فارسی برگردان نکرد؟ مسلما خیر. ممکن است زیبایی کلام مخدوش شود، که مسلما هم می شود، ولی مفهوم به صورت کامل قابل ترجمه است.
به عقیده من کامل بودن زبان یا گستردگی آن به نظر من در زبان شناسی جایگاهی ندارد.
در آخر هم بگویم که همانگونه که در متن بالا بدان اشاره کردم، ادبیات و زبان دو مقوله کاملا جدا از هم هستند

http://en.wikipedia.org/wiki/Esperant...
http://en.wikipedia.org/wiki/Lojban#G..."
از لطفت سپاسگزارم

چند روز پیش مطلبی از دکتر خانلری می خواندم که بی ارتباط با موضوع بحث ما نیست.متاسفانه امشب به این مقاله دسترسی ندارم.سعی میکنم تا فردا شب خلاصه این مطلب را ارائه کنم.
موفق باشید


اشكان جان بر اساس مطلبي كه در بالا گفتيد لازم ديدم به مختصري از يكي از مقالات دكتر خانلري اشاره كنم.كه ببينيم
موارد مصرف زبان چيست وآيا اگر زباني بتواند نياز هاي گفتاري ما را برطرف كند كافي است؟يا شايد بايد به اين نكته هم توجه كرد كه ابعاد ديگري هم به جز محاوره هستند
كه ابزارشان كلام است.آيا به واسطه يكي بودن ابزار در شعر و زبان محاوره اين دو قابل مقايسه هستند وآيا
كم شدن كلمات وساده شدن دستور زبان
نشان از پيشرفت است واگر چنين باشد تكليف شعر وادبيات و نويسنده وشاعر چيست؟
بحث کوتاهی که در مورد قوت و ضعف زبان عربی با دوست گرامی، پروای عزیز، پیش آمد سبب ساز تنظیم این نوشته کوتاه در مورد زبان شناسی گردید. در این نوشته به اصول پایه زبان شناسی پرداخته شده است، اصولی که مفاهیم اولیه زبان شناسی بر پایه آن قرار می گیرند و نگاهی تاریخی به تغییرات و ریشه های زبانی دارد تا موارد توانایی و یا ناتوانی یک زبان را توضیح دهد.
مقدمه
زبان و ادبیات دو مفهوم متفاوت ولی مرتبط هستند که گاهی و به اشتباه به جای یکدیگر به کار گرفته می شوند. ادبیات، ذاتا هنر است در صورتی که زبان، یک علم می باشد. زبان را اینگونه تعریف کرده اند که ساختاری است قراردادی برای استفاده از کلمات در راستای انتقال مفاهیم.
همین تعریف اولیه برای رد مفهوم تکامل یک زبان کافی است. منظور این است که هر زبانی که توانایی انتقال مفهوم را داشته باشد، به کمال رسیده است ولی ممکن است زبانی پیشرفته (توانا) و یا پسرفته باشد. این ها مفاهیمی هستند که در ادامه بدان ها پرداخته خواهد شد.
دیدگاه تاریخی
برای آن که توضیح مفاهیم، جنبه ای مستدل و تاریخی به خود گیرد، روند تاریخی زبان در فلات مرکزی ایران را که به زبان فارسی دری (امروزی) می رسد، به عنوان مثال برگزیده ام که پس از کوچ آریایی ها به فلات مرکزی ایران آغاز و تا به امروز ادامه یافته است.
آن شاخه از قوم آریایی که وارد فلات مرکزی ایران شدند به چهار دسته تقسیم و هر یک بخش هایی از ایران بزرگ را اشغال کردند. مادها در غرب و در معاشرت با تمدن های باستانی میان رودان (بین النهرین)، ایلامیان، بابِلیان و ...، پارس ها در مرکز و جنوب فلات ایران و معاشرت با اقوامی مشابه مادها، پارت ها در خراسان بزرگ در معاشرت با اقوام بی تمدن دشت توران و گروهی که به راه خود تا شبه قاره هند ادامه دادند و در آنجا از دامنه های سرد هیمالیا تا ساحل گرم اقیانوس هند را اشغال کردند.
کهن ترین نوشته یافت شده از این قوم "ریگ ودا" نام دارد که به یک زبان باختری، نزدیک به سانسکریت در دست کم چهارهزار سال پیش (پیش از شکل گیری تمدن یونان و دین یهود) نوشته شده است و در برگیرنده افکار و دانش آریایی ها پیش از ظهور زرتشت می باشد. این مجموعه تفکرات میتراییستی بسیار زیادی را دربر دارد.
نخستین زبانی که در فلات مرکزی ایران پراکنده شد، زبان مادی است. مادها برای نگارش از خط میخی استفاده کردند. خطی که بر پایه نمادهای جدا از هم می باشد. (مانند لاتین) و جالب آن که ریشه ای از آن زبان باستانی (زبان بسیار نزدیک به ریشه زبان سغدی) هنوز در منطقه سمنان وجود دارد.
اما جالب آنکه زبان بخش اصلی متون دینی (اپستاک) به همان زبان کهن به نگارش در می آید ولی بخش "زند" کتاب اوستا که تفسیری از اپستاک است، به زبان فارسی میانه نگارش می شود. تاثیر قوم پارس بر زبان رایج بسیار است آنچنان که اوستای بزرگ به زبان پهلوی بازگردانده می شود (در زمان دارای داریان یا داریوش دوم هخامنشی) و آنچه که از هجوم و غارت فرهنگی اسکندر به در می رود، دوباره بازنویسی و در پنج نسخه تا حمله خانمان سوز اعراب باقی می ماند.
نکته ای که می خواستم در جمعبندی این تاریخ اجمالی که نمونه آن در دگرگونی زبان لاتین، عربی، عبری و ... نیز پدید آمده است، این است که به دلیل پدیدار شدن تعصب در نزد پاسداران دین، زبانی که کتب آسمانی بدان نگارش می شود، دیگر توان تغییر ندارد. همانطور که راگ (زبان ریگ ودا) تغییر نمی کند و یا فارسی میانه (پهلوی) نیز. زبانهای لاتین، عربی و عبری هم چنین اند و زمان که دست ادیبان از پیشرفت بسته می شود، قراردادهای زبانی به گونه ای تغییر می کنند که زبانی نو پدید می آید.
پیشرفت زبانی
در تمامی منابع زبانشناسی که من خوانده ام، زبانشناسان بر یک موضوع توافق نظر دارند و آن مفهوم پیشرفت زبانی است. هرچه که یک زبان به سوی سادگی رود، پیشرفته تر خواهد شد. نمونه بارز آن زبان انگلیسی است. زبان به نهایت ساده که به دلیل پیشرفت سریع، استثنای بسیاری دربر دارد و عکس آن زبان عربی که علاوه بر داشتن ساختاری دشوار، پر است از استثنا.
در بحثی که زمان های دور با یکی از دوستان داشتم، متذکر بود که زبان عربی به دلیل آنکه مثلا می گوییم: "قد ذهبی" (آن زن رفته است) و تمامی مفاهیم در همان فعل مستتر است، زبانی توانمند است و من به دلیل ناآگاهی از مبانی زبانشناسی آن را پذیرفتم .
ولی اکنون می بینم که چنین استدلالی، تنها بخاطر آن است که کتابی آسمانی به این زبان نوشته و این استدلال تنها برپایه تعصب نهاده شده. بجای آنکه اینقدر زبان را سخت کنیم و در چهارده صیغه هر فعل صرف شود، در شش صیغه صرف می کنیم و برای انتقال مفاهیم از قید استفاده می کنیم. این عامل است که در زبانشناسی نشان از پیشرفت دارد نه اضافه کردن قراردادهای سخت در ساختار زبان.
و باید انصاف داشت. چطور یک زبان که در زمان ظهور اسلام، تنها هفده نفر توان خواندن و نوشتن آن را داشته اند، خط خود را نداشته است و دستور زبانی آن را ایرانی ها تدوین می کنند، می تواند زبان پیشرفته ای باشد؛ زبانی که برای یادگیری اصول شمارش در آن باید چند ماه زمان گذاشت، افعالش در چهارده صیغه صرف می شوند، انتقال زمان افعال نقص دارد، قید تابعی از وزن است و ناقص، ایجاد حلقه های شرط بسیار سخت و سنگین است، بعضی از وزن ها زیاده هستند (مزید) و سرشار از استثنا و ...
من به هیچ وجه این زبان پیشرفته نیافتم هر چند که آموختن آن به عقیده من لازم و ضروری است.
و در آخر
متاسفانه به دلیل کمی وقت آنچنان که باید نتوانستم به مراجع رجوع و مطالب بهتری را استخراج کنم و فقط به حافظه ام تکیه کردم. این ظلمی است که همیشه به زبان در سایه ادبیات روا داشته می شود ولی امیدوارم توانسته باشم و ایراد برگردان تاریخی و استدلالی شفاف مقصودم را به روشنی عنوان کرده باشم.