داستان كوتاه discussion
نوشته هاي كوتاه
>
وفا
date
newest »


خوشم اومد
اینجاس که می گن خدا در و تخت رو واسه هم جور می کنه
:)
.
.
.
ولی کاش مجبور نبودیم
تصنعی زندگی کنیم.
کاش می شد خودمون باشیم.
:(

خندیدن
خیلی خیلی خندیدن
ولی بعدش قیافشون یه جوری شد
منم بهشون نگاه کردم و گفتم
هر وقت از اینکه ببوستتون خسته شدید
یا
کسی دیگه ای و جاش نشوندید
اونم بیکار نمی شینه

ممنون امیر جان
مصداق این جملات بود:
هر عملی عکس العملی دارد
یا
از هر دست بدهی از همان دست پس می گیری
نمی دانم چه اصراری هست برای ادامه دادن؟
مگر چند بار زندگی می کنیم که
یکبارش هم با ظاهر سازی همراه باشد؟
واقعا که انسان موجود عجیب و بیچاره ایست!ا

هستی عزیز هممون نقاب داریم به این فک کن اگه نقابمونو بر میداشتن چقد بد بود
مسعود بازم ممنون که یه دونه دیگه رو تحمل کردی

خندیدن
خیلی خیلی خندیدن
ولی بعدش قیافشون یه جوری شد
منم بهشون نگاه کردم و گفتم
هر وقت از اینکه ببوستتون خسته شدید
یا
کسی دیگه ای و جاش نشوندید
اونم بیکار نمی شینه"
ممنون که قابل دونستی واسه دوستات خوندی.آره این تجربه است واسه من که از همون دست میگیری!
به نظر من اصلا تصنعی زندگی نمیکنند. واقعی تر از این دیگه چی میتونه باشه؟ اگر سطور اخر هردو پارگراف را حذف کنیم بله درسته زندگی تصنعی است و خیلی ها شاهد این زندگی هستند به نظر من در زندگی واقعی اینگونه اتفاق نمی افتد . در این نوشته هم در نگاه اول عمل هردو مثل شوک میماند که ارام ارام هضم میشه و تاثیرش رو میذاره که البته خیلی تاثیر دلپذیری نیست به نظر میاد نویسنده تمایل به تغییر در روند زندگیی را که از ان راضی نیست بیان میکنه ولی مثل ضزبه ایست که انگار داره انتقام میگیره .

ببخشيد از اين واژه استفاده كردم، اما بدترين نوع دروغگويي ، دروغگويي به خودمونه
به نظرم اين جور بازي ها برنده اي نداره
به هرحال ممنون بخاطر سوژه ملموس و جالبتون

صفورا جان ممنون که نظرتو گفتی ولی من خط آخر رو متوجه نشدم
منظورم از خط اخر این بود که خیلی از مااز روند زندگی حتی در اشل رابطه بین خودمون و کس دیگر راضی نیست و لذتی نمی بره( مثل این خانم و اقا) ولی به این راحتی که نوشته شده این موضوع را حل نمی کنند ( بنا به دلایلی از جمله منافع شخصی و بعضی ملاحظات) ولی در نوشته شما حل این موضوع به این سادگی مثل یک شوک میمونه وبیشتر به ارزویی شبیه میشود که کاش انجام شود و زندگی از این حالت تصنعی خارج شود به زبان دیگرمن احساسم این است که سطور اخر پاراگراف ها ارائه راه حل است و دوست داشتی اینکار بشود و ن ینکه قهرمانان داستان اینکار را بکنند.. متشکرم

صفورا جان کمی تا قسمتی حق با توئه البته راه حل ارائه ندادم ولی همانطور که گفتی دوست داشتم اینکار رو مخصوصا شخصیت مرد داستان انجام بده چون اگر قدیم ها مرد ها متهم اول خیانت بودند امروزه خانمها هم به این مقام نزدیک میشن
البته بلا نسبت تمام خانم های شریف منجمله دوستان خوبم در گود ریدز

والا چي بگم
من كه وحشت برم داشت.آدم به كي ميتونه اطمينان كنه؟"
پروا جان نترس
آدم با هر دست بده با همون دستم می گیره
اینا هم واسه هم جور بودن


فرزین جان مرسی که خوندیش
مهیار جان خواهشا بی خیال قوانین شو!انیشتن هم یه چی گفته واسه سرگرمی!

نه بابا! جدّی میگی؟ آقا خواهش می کنم با آینده ی من بازی نکن! من رو یک خردادی خیلی بیشتر از این ها که بتونی فکرش رو هم بکنی حساب باز کردم ها!
:دی

کاش دو شخصیتی بودم
شخصیتم اونقد بعد داره که خودمم نمی دونم
توشون غرق شدم
خودمم باید شیرجه بزنمو درش بیارم

بحث های روان شناختی
چطوره؟
"
چه خبره بابا
بی خیال اینا همش حرفه
می گن تیر و خرداد باهم نمی سازن
ولی من دیدم
خوبم باهم ساختن
عاشقانه هم ساختن
پس بیخیال این بازار سیاه بازیا
.
.
.

ديدن از نگاه دو شخصيت نوشته جالب بود
من واقعا خوشم اومد
مي تونم بگم اين يكي از كارهايي كه جديدا در گروه خوندم
جالب بود و كليشه اي نبود

ديدن از نگاه دو شخصيت نوشته جالب بود
من واقعا خوشم اومد
مي تونم بگم اين يكي از كارهايي كه جديدا در گروه خوندم
جالب بود و كليشه اي نبود"
فرزان خان
این که دوشخصیتش بود
جدیدا چند شخصیتهاشم تو گروه پیدا می شه
گروه جالبتر هم می شه
:)

دوستان یه گله دارم امشب قبل از این که این تاپیک رو باز
کنم دیدم 13 نظر جدید دارم کلی خوشحال اومدم ببینم چیه جریان دیدم بساط طالع بینیه!بچه ها به نظرم این جا جاش نیست امید وارم به کسی بر نخورده باشه
هشتو پنج دقیقه صبح بود.دلم شور میزد.رفتم تو آشپزخونه و براش چایی ریختم.داشت سریع آرایش میکرد که دیرش نشه.زنم قرار بود با همکارای خانمش دوروزی به مسافرت برن.ساکشو برداشت که راه بیوفته.رفتم دم درو مثل همیشه بوسیدمش.حالم از این کار بهم میخورد.اومدم لب پنجره و احمقانه براش دست تکون دادم.اونم لبخندی زدو رفت.بیچاره همیشه به من افتخار میکرد.باچشمام دنبالش کردم که مطمعن شم رفته.رفتم دوش گرفتمو اصلاح کردم.تلفنو برداشتمو شماره گرفتم...هلوی من! پاشو بیا که رفت