داستان كوتاه discussion
داستان كوتاه
>
چرا
date
newest »
newest »
تفکرات سه گانرو دوست داشتم ولی کاش گوینده هر دیالوگ جداگانه مشخص میشد توسط خط یا نقطه...
شاید چون همه دیالوگها مال یکنفره جدا نشده از همفقط شاید ;-)
دقیقا همینهمن که در دسته ی تفکر دومم و دقیقا هم همینجوریم
ایده خوبی داشت ولی هنوز می شد پرداختش کرد بیشتر شبیه یک مونولوگ طولانی بود
چی؟
همه چی! فرصت بودن با تو, زندگی, تلاش برای رسیدن به هیچی!
فرصت ها چون ابر در گذرند
واقعا قشنگه نه؟
نه حسرت باره! با وجودی که میدونی اما نمیتونی!
دونستن تونستن نمیاره نه؟
نه! باید فضای درستی داشته باشی تا دونستنت به تونستن تبدیل شه!
ینی دعا کنم؟
دعا برای؟
تونستن
نمی دونم
این یعنی که نمی تونی؟
میدونی؟ دو جور تفکر هس برای تونستن: تفکر بیخود و تفکر عالی!
این ینی تو از پیش داری به من می قبولونی کدومشونو باید بپذیرم؟
این یعنی یه سخنرانی فوق العاده!
تفکر بیخود چیه؟
تفکر بیخود می گه بشین و برای رسیدن به همه چی دعا کن
و تفکر عالی؟!
بیخیال دعا! هرچیزی که تلاش کردی و بهش رسیدی دو دستی بچسب که از اون بهتر وجود نداره!
میدونی؟ یه تفکر محشر هم هس!
چی؟
تلاشتو بکن که به چیزی که خواستی برسی اما مشکل فضاسازیشو با دعا حل کن! میدونی؟ ما آدما دید محدودی داریم نسبت به فضا! درست مثل کوررنگی سگ!
و بنابراین فضا سازی دست خودمون نیست!
و بنابراین نیاز داریم که از یه موجود برتر کمک بگیریم
موجودی که نتونیم زیر سوال ببریم نتونیم بکشیمش و نتونیم حرفی ازش بشنویم جز اونچه که اون میخواد!
در تفکر اول اصل و اساس همه چیز اونه! در تفکر دوم اون هیچ دخالتی نداره و در تفکر سوم اون فقط راهنماست!
آدمای تفکر اول همیشه شادن آدمای تفکر دوم همیشه غمگین و آدمای تفکر سوم جنگجوهای قابلی از آب در میان!
چرا؟
چی؟
هیچی