بهونه discussion
خاطره
date
newest »
newest »
آنكه مست آمد و دستي به دل ما زد و رفت
در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهايي ما را به رخ ما بكشد
تنه اي بر در اين خانه ي تنها زد و رفت



خانه ي ما هم در پشت اين راه بن بست
دلم براي آن لحظه تنگ شده است
غم من درانتها اين مسير پر رنگ شده است
خسته گيها تو تمي داني چه دلبستگي ها فرو بايد داد
دور بايد شد از ازدحام رنگ سياهي كه مرا مي نگريست
من سراپا از توشدم در خزان كه مي گويند خطاست
براي سبزي تنم رويشي دوباره مي خواهم
در من غمي خفته صداي شكستن نمي خواهم
بي تصوير مرا درياب خاطره نمي خواهم
شوقيست در چشمانم حتي ترا در بيراهه مي خواهم