سفرنامه حکیم ناصر خسرو قبادیانی مروزی
discussion
نگاهی با درنگی بیشتر به برخی بخش های سفرنامه
date
newest »
newest »
داستان جوان بخت برگشتهناصر خسرو در اواخر سفرنامه ( 170: 16-10 چاپ انجمن آثار ملی ) از قول همراهش داستان حمله ی راهزنان را به گروهی مسافر تعریف می کنه. همراه ناصرخسرو روایت می کند: آنگاه که راهزنان حمله کردند عده ای برای نجات جان خود به درون کاریزها پریدند. یکی از این افراد پدری داشت. پدر کسی را اجیر کرد تا برود و پسر را بیاورد. مرد به چاه اندر شد؛ اما او بود که دائم پایین می رفت و طناب بود که دائم به عمق کاریز فرستاده می شد. سرانجام پسر را بالا آوردند اما مرده. و این حکایت را ناصرخسرو نقل کرد تا بگوید که این کاریز چه عمقی دارد. آن جوان هم لابد در این داستان نقش سنگی را داشت که می اندازیم تا صدایش بگوید عمق چاه تا بکجاست...
آن لحظه که خود را به کاریز می انداخت چه می دانست آن جوان که بر مرز مرگ و زندگی است...
all discussions on this book
|
post a new topic

ناصر خسرو در قائن به مردی برمی خورد فیلسوف مشرب که از او در باب فراسوی آسمان ها سوال می کند ( 171:9 - 172:2 چاپ انجمن آثار ملی). سرانجام بعد از چند سوال و پاسخ، مرد احتمالا با سری به زیر افتاده و نگاهی سرد و بی سو و احتمالا با صدایی آرام که به سختی به ناصرخسرو می رسید، گفت:
« بسیار تحیر در این خورده ام... »
و ناصرخسرو نیز ،احتمالا اندکی از فکر کار و بار سفر بیرون آمده، با او همراه شد و احتمالا آرام چنین زمزمه کرد:
« که نخورده است؟ »