عاشقانه هاي پاك- Pure Love discussion
جملات عاشقانه
>
به او بگویید...
تو آن کرامت آبی تو آن سخاوت سبز
که سبزی قلبت لکه ای سیاه نداشت
و من تلالو صبحی که دلش ستاره داشت و مهر و ماه نداشت
بیا که هر دو جدا ز هم اعتراف کنیم
که اشتباه زمن بود او گناه نداشت
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد
می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب ‚ خونین دل
می روم از دل من دست بدار
گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پرچون ماه شبی میکشم از پنجره سر
افسوس که خورشید شدی تنگ غروب
اندوه که مهتاب شدی وقت سحر
فریدون مشیری
دست غارت از چه رو ، آه ای لاله رو ، بر جانم گشوده ای
از تو چه شد حاصلم ، همین کز دلم ، قرارم ربوده ای
کردی جفا دیگر مکن ، چشم عاشق را تر مکن
ای چشم من گریان مباش ، اینگونه اشک افشان مباش
حیران و سرگردان مباش
در گردش گیتی ، رسد روزی ، به پایان هر غمی
دست نگار ما ، داغ دل را ، گذارد مرهمی
از تو چه شد حاصلم ، همین کز دلم ، قرارم ربوده ای
کردی جفا دیگر مکن ، چشم عاشق را تر مکن
ای چشم من گریان مباش ، اینگونه اشک افشان مباش
حیران و سرگردان مباش
در گردش گیتی ، رسد روزی ، به پایان هر غمی
دست نگار ما ، داغ دل را ، گذارد مرهمی
به او بگویید
اصلا قصد نداشتم ناراحتش کنم
حاضرم تمام غم و غصه های دنیا رو به جونم بخرم
اما نمی خوام یک لحظه ناراحتیشو ببینم
به او بگویید
مرگ یعنی فاصله
اصلا قصد نداشتم ناراحتش کنم
حاضرم تمام غم و غصه های دنیا رو به جونم بخرم
اما نمی خوام یک لحظه ناراحتیشو ببینم
به او بگویید
مرگ یعنی فاصله
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشتراهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم ، که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشک های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
به او که
دلش به وسعت دریاست
از چشمناش جز عشق نمی بارد
و در دستانش جز مهر نمی روید
بگویید
همانی که من شجاعت گفتنش را ندارم
بگویید
دوستش دارم
دلش به وسعت دریاست
از چشمناش جز عشق نمی بارد
و در دستانش جز مهر نمی روید
بگویید
همانی که من شجاعت گفتنش را ندارم
بگویید
دوستش دارم
Parya wrote: "به او کهدلش به وسعت دریاست
از چشمناش جز عشق نمی بارد
و در دستانش جز مهر نمی روید
بگویید
همانی که من شجاعت گفتنش را ندارم
بگویید
دوستش دارم"
دوست خوبم خیلی با احساس و زیبا مینویسی
Parya wrote: "به او کهدلش به وسعت دریاست
از چشمناش جز عشق نمی بارد
و در دستانش جز مهر نمی روید
بگویید
همانی که من شجاعت گفتنش را ندارم
بگویید
دوستش دارم"
مرسی پریا خانم
حرف دل منو زدین
از طرف من هم به او بگویید
Bita wrote: "Parya wrote: "به او که
دلش به وسعت دریاست
از چشمناش جز عشق نمی بارد
و در دستانش جز مهر نمی روید
بگویید
همانی که من شجاعت گفتنش را ندارم
بگویید
دوستش دارم"
دوست خوبم خیلی با احساس ..."
خواهش می کنم عزیزم
لطف دارید
دلش به وسعت دریاست
از چشمناش جز عشق نمی بارد
و در دستانش جز مهر نمی روید
بگویید
همانی که من شجاعت گفتنش را ندارم
بگویید
دوستش دارم"
دوست خوبم خیلی با احساس ..."
خواهش می کنم عزیزم
لطف دارید
H wrote: "Parya wrote: "به او که
دلش به وسعت دریاست
از چشمناش جز عشق نمی بارد
و در دستانش جز مهر نمی روید
بگویید
همانی که من شجاعت گفتنش را ندارم
بگویید
دوستش دارم"
مرسی پریا خانم
حرف دل ..."
خواهش می کنم
لطف دارید
دلش به وسعت دریاست
از چشمناش جز عشق نمی بارد
و در دستانش جز مهر نمی روید
بگویید
همانی که من شجاعت گفتنش را ندارم
بگویید
دوستش دارم"
مرسی پریا خانم
حرف دل ..."
خواهش می کنم
لطف دارید
من تنها نيستم, اشکهايم را دارم, اشکهايي که از غم تو بر گونه هايم جاري ست. من تنها نيستم, لحظه ها را دارم, لحظه هايي که يکي پس از ديگري عاشقانه مي ميرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند. من تنها نيستم چرا که خيالت حتي يک نفس از من غافل نمي شود. چقدر دوست دارم لحظه هايي را که دلتنگ می شوم . دوريت برايم يک دنيا دلتنگي ست و چقدر صبور است دل من, چرا که به اندازه ي تمام لحظه هاي عاشق بودنم از تو دور هستم . ولي من باز چشم براهم... چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هديه کني . چقدر صبور است دل من که هنوز در آرزوی دیدارت هستم !
مگذر از من ای که در راه تو از هستی گذشتمبا خیال چشم مستت از می و مستی گذشتم
دامن گلچین پر از گل بود از باغ حضورت
من چو باد صبح از انجا با تهی دستی گذشتم
من از آن پیمانه که با چشم مستت عهد بستم سال پیش
گر تو عهد دوستی با دیگری بستی گذشتم
پاکبازی همچو من در زندگی هرگز نبینی
مگذر از من ای که در راه تو از هستی گذشتم !
باز هم قصه بگو تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم
گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
یادگاران تو اند
رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوکواران تو اند
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک ، اما ایا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد ........................
به خدا بگویید:ای ستاره ای ستاره ی غریب
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمی رسد
ما صدای گریه مان به اسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد
سارا جان از شعر زیبایی که از مجموعه اشعار مرحوم فریدون مشیری انتخاب کردی ممنون
لطفا مطالبی که انتخاب می کنید با ذکر نام
شاعر، نویسنده یا منبع آن باشد
سپاس
پریا
لطفا مطالبی که انتخاب می کنید با ذکر نام
شاعر، نویسنده یا منبع آن باشد
سپاس
پریا
مبادا یادت برودهر روز کسی تو را
به انتظار نشسته
مبادا یادت برود
شکستن دل یک انسان
از شکستن بال فرشتگان
ناگوار تر است
فریدون مشیری
وقتی یک دختر ...وقتی یک...
وقتی یک دختر حرفی نمیزند
میلیونها فکر در سرش می گذرد
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختربحث نمیکند
عمیقا مشغول فکر کردن است
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختربا چشمانی پر از سوال به تو نگاه میکند
یعنی نمیداند تو تا چند وقت دیگر با او خواهی بود
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختر بعد از چند لحظه در جواب احوالپرسی تو می گوید:خوبم
یعنی اصلا حال خوبی ندارد
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختر به تو خیره می شود
شگفت زده شده که به چه دلیل دروغ می گویی
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختر هر روز به تو زنگ می زند
توجه تو را طلب می کند
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختر هر روز برای تو[اس ام اس :]می فرستد
یعنی میخواهد تو اقلا یک بار جوابش را بدهی
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختر به تو می گوید دوستت دارم
یعنی واقعا دوستت دارد
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختر اعتراف می کند که بدون تونمیتواند زندگی کند
یعنی تصمیم گرفته که تو تمام اینده اش باشی
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختر می گوید دلش برایت تنگ شده
هیچ کسی در دنیا بیشتر از او دلتنگ تو نیست
Ghasedak wrote: "وقتی یک دختر ...وقتی یک...
وقتی یک دختر حرفی نمیزند
میلیونها فکر در سرش می گذرد
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختربحث نمیکند
عمیقا مشغول..."
مرسي قاصدك عزيز
معركه بود
Ghasedak wrote: "وقتی یک دختر ...وقتی یک...
وقتی یک دختر حرفی نمیزند
میلیونها فکر در سرش می گذرد
-----------------------------------------------------------------
وقتی یک دختربحث نمیکند
عمیقا مشغول..."
مرسي قاصدك عزيز
محشر
بود
دلم برای کسی تنگ استکه آفتاب صداقت را
به میهمانی گل های باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به
بادها می داد
و دستهای سپیدش را به
آب می بخشید
حمید مصدق
قاصدک؛شعر مرا از بر کن
بنشین روی نسیمی که ز احساس برون می آید
برو آن گوشه باغ,سمت آن نرگس مست
که ز تنهایی خود دلتنگ است
و بخوان در گوشش شعرم را,و بگو باور کن
یک نفر خواب تو را می بیند...یک نفر خواب تو را می بیند...
زندگی رویا نیستزندگی زیبایی ست
می توان بر درختی تهی از بار زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه سبز و تهی بذری كاشت
می توان از میان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو هردو بیزار از این فاصله هاست .
مصدق
حرف را باید زد !درد را باید گفت !
سخن از مهر من و جور تو نیست .
سخن از
متلاشی شدن دوستی است ،
و عبث بودن پندار سرور آور مهر
حمید مصدق
همه می پرسند: ــ چیست در زمزمه ی مبهم آب؟ ــ چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
ــ چیست در بازی آن ابر سپید،
روی این آبی آرام بلند ،
که تو را میبرد این گونه به ژرفای خیال؟
ــ چیست درخلوت خاموش کبوتر ها؟
ــ چیست درکوشش بی حاصل موج؟ ـ
ـ چیست درخنده ی جام؟
که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می نگری؟
***
ــ نه به ابر
نه به آب،
نه به برگ،
نه به آبی آرام بلند،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،
نه به این خلوت خاموش کبوتر ها،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام ،
من به این جمله نمی اندیشم .
***
من مناجات درختان را هنگام سحر،
رقص عطر گل یخ را با باد،
نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه،
صحبت چلچله ها را با صبح،
نبض پاینده ی هستی را،
در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل،
همه را می شنوم می بینم!
من به این جمله نمی اندیشم!
***
به تو می اندیشم!
ای سراپا خوبی،
تک و تنها به تو می اندیشم!
همه وقت،
همه جا،
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم!
تو بدان این را تنها تو بدان!
تو بیا، تو بمان با من تنها تو بمان.
جای مهتاب، به تاریکی شب ها تو بتاب!
من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند!
***
اینک این من که به پای تو در افتادم باز.
ریسمانی کن از آن موی دراز،
تو بگیر! تو ببند! تو بخواه!
پاسخ چلچله ها را تو بگو.
قصه ی ابر هوا را تو بخوان!
تو بمان با من، تنها تو بمان!
***
در دل ساغر هستی تو بجوش!
من، همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست،
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش!
فریدون مشیری
آرزوی من اینست (شاعر : مریم حیدرزاده ) آرزوی من اینست که دو روز طولانی
در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی
آرزوی من اینست یا شوی فراموشم
یا که مثله غم هر شب گیرمت در آغوشم
آرزوی من اینست که تو مثله یک سایه
سرپناه من باشی لحظه تر گریه
آرزوی من اینست نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده
آرزوی من اینست هستی تو من باشم
لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم
آرزوی من اینست تو غزال من باشی
تک ستاره روشن در خیال من باشی
آرزوی من اینست در شبی پر از رویا
پیش ماه و تو باشم لحظه ای لب دریا
آرزوی من اینست از سفر نگویی تو
تو هم آرزویی کن اوج آرزویی تو
آرزوی من اینست مثله لیلی و مجنون
پیروی کنیم ازعشق این جنون بی قانون
آرزوی من اینست زیر سقف این دنیا
من برای تو باشم تو برای من تنها
آرزوی من اینست.....
آرزوی من اینست.....
آرزوی من اینست.....
آرزوی من اینست.....
تو را به هر چه تو گویی ، به دوستی سوگندهر آنچه خواهی از من بخواه ، صبر مخواه
که صبر راه درازی به مرگ پیوسته ست
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست
حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منمدر این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که تو را رهزنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی دانک راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دانک کدخدات منم
مولانا
Bita wrote: "نیست در عالم ز هجران تلختر
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن
مولانا"
آمین
عاجزانه
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن
مولانا"
آمین
عاجزانه
حسرتم صدای موجی است
که رسد به ساحل تو
کاش این پرده بیفتد
که نباشد حائل تو
باید از ابر بپرسم
که چرا این همه دور است
باید از ماه بپرسم
که چرا منبع نور است
باید از اشک بپرسم
که چرا مرهم درد است
باید از برف بپرسم
که چرا این همه سرد است
باید از موج بپرسم
که چرا این همه مغرور
از کجا می اید آخر؟
به دل من این همه شور
تو نه موجی ، تو نه اوجی
تو نه سنگی ، تو نه چوبی
باید از خدا بپرسم
تو چرا این همه خوبی!
.
که رسد به ساحل تو
کاش این پرده بیفتد
که نباشد حائل تو
باید از ابر بپرسم
که چرا این همه دور است
باید از ماه بپرسم
که چرا منبع نور است
باید از اشک بپرسم
که چرا مرهم درد است
باید از برف بپرسم
که چرا این همه سرد است
باید از موج بپرسم
که چرا این همه مغرور
از کجا می اید آخر؟
به دل من این همه شور
تو نه موجی ، تو نه اوجی
تو نه سنگی ، تو نه چوبی
باید از خدا بپرسم
تو چرا این همه خوبی!
.
Mehrdad wrote: "حسرتم صدای موجی استکه رسد به ساحل تو
کاش این پرده بیفتد
که نباشد حائل تو
باید از ابر بپرسم
که چرا این همه دور است
باید از ماه بپرسم
که چرا منبع نور است
باید از اشک بپرسم
که چرا مرهم درد است
باید..."
مرسی آقا مهرداد
خیلی شعر خوشگلی بود
لذت بردم
باد لای شکوفه های انار فریادت می کند... آب پای گلهایت
برای تجلی آفرینش تو می میرد...
و صاعقه ها...
زاده ی ابرهای عاشقانه ی تو اند...
آنجا که می رقصند و می شکنند در خود...
و صاعقه یعنی
باز ابری مُرد از تبِ حسّ حضورت...
مهربانِ دوست داشتنیِ من!
همه ی صبحهایی که روی پل عابر پیاده
تولد خورشیدت را به من هدیه می دهی
می خواهم برایت بمیرم هزار بار هزار بار...
شیدا اصغری
هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم
یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره
یاد گرفتم تو زندگیم برای اینکه بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم
یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم
یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم
یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم
تو هم، ای خوب من ! این نكته به تكرار بگو !این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یك بار و به ده بار، كه صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو !
فریدون مشیری
ArEzO.... wrote: "به او بگویید:
دوست داشتن برتر از عشق است..."
آرزو خانم عزیز خیلی خیلی خوش اومدین به گروه
متاسفانه مدیران این گروه به خواب زمستونی رفتن
به جاش من بهتون به عنوان یکی از اعضا خوش آمد میگم
خوشحالم از حضورتون
دوست داشتن برتر از عشق است..."
آرزو خانم عزیز خیلی خیلی خوش اومدین به گروه
متاسفانه مدیران این گروه به خواب زمستونی رفتن
به جاش من بهتون به عنوان یکی از اعضا خوش آمد میگم
خوشحالم از حضورتون
Mehrdad wrote: "ArEzO.... wrote: "به او بگویید:دوست داشتن برتر از عشق است..."
آرزو خانم عزیز خیلی خیلی خوش اومدین به گروه
متاسفانه مدیران این گروه به خواب زمستونی رفتن
به جاش من بهتون به عنوان یکی از اعضا خوش آم..."
شما و ماریای عزیزم
انقدر نیامدید که من دلم تنگ شد و آمدم...
می دانم از لطافت طبع شما و دوستان
در این گروه بهره مند خواهم بود
من هم خوشحالم
متشکرم دوست ارجمندم
ArEzO.... wrote: "به او بگویید:دوست داشتن برتر از عشق است..."
آرزو جان من هم به عنوان
یکی از اعضای گروه به شما
خوش آمد میگم
منتظر کامنتهای با احساس و زیبات هستیم
شاد باشی
بگذار سر به سینهء من تا که بشنویآهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیدهء سر در کمند را
بگذار سر به سینهء من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمهء شراب
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
فریدون مشیری
روی تو و یاس سحر را كنار هم
هر روز دیده ام
با این سه تابناك ، دل و جان خویش را
سوی بهشت نور و طراوت كشیده ام
ای خوش تر از سپیده دم
ای خوب تر ز یاس
تا با منی ، چه كار به یاس و سپیده دم
مشیری
ArEzO.... wrote: "Mehrdad wrote: "ArEzO.... wrote: "به او بگویید:دوست داشتن برتر از عشق است..."
آرزو خانم عزیز خیلی خیلی خوش اومدین به گروه
متاسفانه مدیران این گروه به خواب زمستونی رفتن
به جاش من بهتون به عنوان یک..."
آرزو جان
سلام
این آقا مهرداد اون آقا مهرداد مدیر گروه نیستا
اشتباه نکنید
ایشون یکی از اعضای فعال و مهربون گروه هستن.
واقعا مدیران گروه به خواب رفتن.
پریا که بی سرو صدا رفت
اون دوتا هم چند ماهه که اصلا آنلاین نشدن
واقعا............!!!!!!!!
سیل سیال نگاه سبزتهمه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود.
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و در این راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
سلام به همه
امروز بعد از مدتها تونستم بيام به گروه نازنين خودم سر بزنم دارم روي مطلب مهم و زمان بري كار مي كنم
حتي كارهاي روز مره ام هم مانده، منو ببخشيد
همتون رو از صميم قلب دوست دارم و با تمام وجود دستان پر مهرتان را مي فشارم و اميد موفقيت شما آرزوي هميشگي من است
الآن كه دوباره برايتان مي نويسم پرده اي شفاف در مقابل ديدگانم نقش بسته كه گاهي كلمات را تار مي بينم
دوستتان دارم
همچنان با پاكي و زلال خود رونق اين دير خراب باشيد
ممنون از همه دوستان
دوستدارتان مهرداد
امروز بعد از مدتها تونستم بيام به گروه نازنين خودم سر بزنم دارم روي مطلب مهم و زمان بري كار مي كنم
حتي كارهاي روز مره ام هم مانده، منو ببخشيد
همتون رو از صميم قلب دوست دارم و با تمام وجود دستان پر مهرتان را مي فشارم و اميد موفقيت شما آرزوي هميشگي من است
الآن كه دوباره برايتان مي نويسم پرده اي شفاف در مقابل ديدگانم نقش بسته كه گاهي كلمات را تار مي بينم
دوستتان دارم
همچنان با پاكي و زلال خود رونق اين دير خراب باشيد
ممنون از همه دوستان
دوستدارتان مهرداد





دل من
كه به اندازه ی یك عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی كه تو در باغچه ی خانه مان كاشته ای...