عاشقانه هاي پاك- Pure Love discussion
جملات عاشقانه
>
عشوهء آن تند خو
date
newest »
newest »
message 1:
by
Kazim
(new)
Sep 22, 2009 11:46AM
چگونه لذت تیغش چشم که در دم قتل/ز حلق تشنه گذر تیزتر زآب کند/من از تصور نادیدنش همی میرم/ نعوذ بالله اگر روی در نقاب کند/خراب عشوه آن تند خوی بدکیشم/ که گاه عشوه و گه ناز و گه عتاب کند
reply
|
flag
بر آن چشم سيه صد آفرين باد كه در عاشق كشي سحر آفرين است
ز چشم شوخ تو كی جان توان بردكه دائم با كمان اندر كمین است
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبتست بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبر خرام ما
چنـد سـوی چمن آیم به هوایت چو صبایک ره ای سـرو سهی قامت رعنا بنما
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
دلا خواهـی از عاشقی بر خوریبشوی از همه دست وز خویش نیز
بالا بلند عشوهگر نقش باز من كوتاه كرد قصه زهد دراز من
ديدي دلا كه آخر پيري و زهد و علم
با من چه كرد ديده معشوقه باز من؟
بـنـگـر که ناز چشم تو چون سحر و افسون می کندآن پـیـچـش گـیـسـوی تـو مـا را چو مجنون می کند
نــاوک چــو بــر دل می زنـد مــژگــان تــیـر انـداز تـو
خـود بـنـگر آن تـیـر و کمان دل را چو مفتون می کند
