داستان كوتاه discussion
نوشته هاي ديگران
>
بد بياري
date
newest »
newest »
درود بر یار گرامینوشته بسیار جالبی انتخاب کردید ؛ از خواندنش بسیار لذت بردم ؛ سپاسگزارم
همواره شاد و سرافراز باشید
بدرود
رئیس خیلی جالب بود.
مثل اتفاق ها توی فیلم سینمایی پالپ فیکشن برادر تارانتینو!
برادر تارانتینو رو یادتون هست که، یکی از دیالوگ های حاج رضا بود توی فیلم مارمولک.
مثل اتفاق ها توی فیلم سینمایی پالپ فیکشن برادر تارانتینو!
برادر تارانتینو رو یادتون هست که، یکی از دیالوگ های حاج رضا بود توی فیلم مارمولک.
بازم موضوع پيشداوري، اونم وقتي عصباني هستي و رنجوربه هرحال بعد از خواندن داستان بخاطر اثر قالب طنز بجاي همدردي با افراد بدبيار داستان، كلي انرژي و شادي گرفتم
جالب بود
همسرشونم با خیال راحت از سکوت صبح استفاده کرده و احتمالا تا لنگ ظهر در خواب تشریف داشستند!!!ظهر که از خواب پا می شود احساس گرسنگی بهش فشار میاره ، بعد با تعجب میبینه که یخچالی وجود نداره و در حالی که خمیازه می کشه از خود می پرسه:
اینجا چه خبره؟؟؟
:)
Saleh wrote: "رفت تو یخچال پزشکی قانونی؟"نکته ظریفی بود
ولی فکر نکنم
احتمالاً همون داستان فرناز خانم اتفاق افتاده باشه
;)
همسر به همراه شوهرش پهلوی دکتر رفته تا پس از مداوا بروند و یک یخچال جدید بخرند زیرا همسر سوگند خورده ان مردی که با عجله میرفته همسایه بوده و هیچ ارتباطی با او نداشته و تنها یک سوء تفاهم کوچک بدلیل خستگی از کار سخت شبانه برای او بوجود آمده و او حق نداشته یخچال خانه را خراب کند
شاید هم بشود خیال کرد کهمرد را به جرم اقدام به قتل به هفت سال زندان و 75 ضربه شلاق تعزیری محکوم کردند. آن بخت برگشته ای که در یخچال سقوط آزاد را بدون چتر نجات تجریبه کرده بود، اگر کلاهش هم آن طرف ها می افتاد نمی آمد که بردارد.
و خانم تصمیم گرفت از مرد همسایه پرستاری کند و در عوض مشترکا از یخچالش استفاده کند










وقتی پیش استادش بر می گرده
و می گه حالم خیلی وخیم تره
استاد که بگه چرا؟
می گه آقا یه یخچال ...یه یخچال، امروز از صبح تا به الان مخ مارا میخچه زده
.
.
.
.
.