خاطرات وین حدود چهار سال را در وین تحصیل کردم . سالهای اول خانه ی مستقلی و مشخصی نداشتم اما اوایل سال چهارم بود که خانه ی نزدیک دانشگاه پیدا کردم . بدلیل نزدیک بودن با پای پیاده رفت و آمد می کردم و معمولا با عجله همراه بود چرا که نسبت به مردم بیگانه استرس خاصی داشتم .اما با یکی آرام می شدم :پیرمردی حدوداً ۷۰ ساله که بروی نیمکت پارک می نشست و روزنامه می خواند .هروز هم جای روز قبلی می نشست !جای تعجبی نبود چون مردم کل اروپا الگوی مرتبی را تکرار می کنند بیشتر اوقات موقع راه رفتن سرم را به زیر می انداختم تا از نگاه های مردم که عجیب بود دور بمانم حتی از پیرمرد؛ گاهی فقط از دور نگاهش می کردم و به سردی از جلویش عبور . آرامش خاصی داشت که آن هم احتمالا برای کبوترهایی بود که دورش می نشستند .روزهای آخر دانشگاه تصمیم گرفتم با او خوش و بشی کنم ،نزدیک رفتم و دستم را روی شانه اش گذاشتم ،سردی خاصی را احساس کردم ؛ او یک مجسمه بود .
حدود چهار سال را در وین تحصیل کردم . سالهای اول خانه ی مستقلی و مشخصی نداشتم اما اوایل سال چهارم بود که خانه ی نزدیک دانشگاه پیدا کردم . بدلیل نزدیک بودن با پای پیاده رفت و آمد می کردم و معمولا با عجله همراه بود چرا که نسبت به مردم بیگانه استرس خاصی داشتم .اما با یکی آرام می شدم :پیرمردی حدوداً ۷۰ ساله که بروی نیمکت پارک می نشست و روزنامه می خواند .هروز هم جای روز قبلی می نشست !جای تعجبی نبود چون مردم کل اروپا الگوی مرتبی را تکرار می کنند
بیشتر اوقات موقع راه رفتن سرم را به زیر می انداختم تا از نگاه های مردم که عجیب بود دور بمانم حتی از پیرمرد؛ گاهی فقط از دور نگاهش می کردم و به سردی از جلویش عبور . آرامش خاصی داشت که آن هم احتمالا برای کبوترهایی بود که دورش می نشستند .روزهای آخر دانشگاه تصمیم گرفتم با او خوش و بشی کنم ،نزدیک رفتم و دستم را روی شانه اش گذاشتم ،سردی خاصی را احساس کردم ؛ او یک مجسمه بود .