فیلم نامه خوانی را دوست نداشته ام مگر مثل نوبت عاشقی که حس کنی کاش این را دیگری (مثلا آنتونیونی) فیلم می کرد . نمی دانم چه حسی دارد خودش بعد از گند زدن به این فیلم نامه سوررآلیستی. از این کتاب نوبت عاشقی و نان و گل خوب به نظرم آمد، مرا ببوس بنجل و بندتنبانی و محبوبه های شب شاهکار. هنوزم بعد شاید 14 سال، جمله هایش مثل خاطره ای که برای خودم اتفاق افتاده باشد به یادم مانده: ...در تمامی آن سال ها؛ مادرم ظهرها مرا به زور می خوابانید. اما خوابی نیود. سراسر خیال بود و خاطره... راوی تامعمول، در داستان نو پارسی، اتفاقی نامعمول است. یال و کلاهی از گیسوی من علی موذنی نزدیکترین کارهایی هستند به محبوبه های شب که به یادم می آید
راوی تامعمول، در داستان نو پارسی، اتفاقی نامعمول است. یال و کلاهی از گیسوی من علی موذنی نزدیکترین کارهایی هستند به محبوبه های شب که به یادم می آید