فلسفه discussion
آیا تا به حال به فلسفه به عنوان رشته تحصیلی فکر کرده ايد؟
date
newest »
newest »
من تو سن ١٨ تا نوزده سالگى خيلى دوست داشتم برم اين رشته ولى از اونجا كه هنرستانى بودم نتونستم كنكورش رو شركت كنم.الان خيلى خوشحالم اين كار رو نكردم.
به نظر من فلسفه ى زندگيه تك تك آدم ها با هم متفاوته
دوستن فلسفه و نگاه يك فيلسوف هيچ دركى در من به وجود نمياره و صرفا يك دانشِ.
من شخصا رشته هاى ادبيات رو بيشتر توصيه مى كنم با تجربه ى شخصى كه الان خودم دارم ادبيات فرانسه مى خونم.
خودمون بايد از داستان ها و تاريخ و فلسفه و شعر و نمايشنامه و....
فلسفه ى زندگيمون رو پيدا كنيم.
مباحث اکادمیک شاید به اندازه اون چیزی که ادم خودش انتخاب میکنه و میخونه جذاب نباشن، اما قطعا امکان استفاده از اساتید و جو یک رشته را خارج از دانشگاه به سختی میشه به دست آورد. به علاوه حرف آدم با عنوان کارشناس و متخصص بیشتر مورد توجه قرار میگیره تا فردی که شاید از من نوعی بیشتر آگاهی داره ولی از نظر آکادمیک تو اون حیطه رزومه ای نداره. به نظرم تجربه بدی نباشه و اگر علاقه دارید واردش بشید چون ادم ممکنه بعدها حسرت فرصت های از دست رفته رو بخوره...
اصلا توصیه نمیکنم، وضع رشته های علوم انسانی خیلی داغونهمخصوصا تو این سالهای اخیر
شما با یه چیز بسیار ناقصی از فلسفه روبرو خواهید بود چون که بسیاری از مباحث مدرن اجازه ی مطرح شدن در محیط دانشگاهی رو ندارند، شما اگر واقعا علاقه مند باشید میتونید تو این کارگاه های فلسفه که گهگاه توسط برخی موسسات برگذار میشه شرکت کنید برای پر کردن اون خلع آکادمیک
بين نوتيف ها به سوال شما برخوردم و توجهم رو جلب كرد، بخشي از معضلات و پيامدهاي اين انتخاب يا عدم اين انتخاب رو دوستان شرح دادند و كاملا صحيح ارزيابي كردند، از قبيل خلا آكادميك، شرايط نابسامان رشته هاي صرفا نظري علوم انساني و در راس آنها فلسفه از تحصيل تا پس از فازغ التحصيلي، حسرت آنچه از دست برفت و باقي مسائل كه مطرح كردند، البته اين رو هم اضافه كنم كه در كمال تاسف خلا فضاي آكادميك با درسگفتار هاي موسسات پژوهشي و مطالعاتي برطرف نميشه، تنها شايد مختصري تسلي بخش باشد اما حاصلي ندارد، ماهيت فعاليت موسسه ها چيز ديگري ست و جاي فقدان فضاي آكادميك را پر نميكند. براي انتخاب رشته هاي خاص بهتره قدري حساسيت به خرج داد ، با احتياط باهاش روبرو شد، در اين مورد بهتره با ديد كاملا روشن و با آگاهي كامل انتخابش كنيد؛ يا كنارش بگذاريد. بايد با كاستي هايي كه در زمينه آموزشي و تحصيلي هست كنار بيايد، با درآمد مختصري كه از راهاي مختلف كسب ميكنيد بسازيد، برنامه ي روشني داشته باشيد دليل منطقي و عقلاني براي به انتها بردنش تا كشمكش هاي دروني دائمي حين تحصيل از نفس نندازدتون، توقع تون رو از محيط آكادميك و استاد و همكلاسي پايين بياريد تا از اختلاف تصوير ذهني با چيزي كه در واقع در جريان هست مايوس نشيد.
بعد از توصيه هاي سلامت فلسفه خواني/ورزي در مختصات مكاني فارسي زبانان، مطلبي رو كه جا انداختم بگم و كامنتم رو طولاني تر نكنم، دامنه وسيع موضوعات و شاخه هاي فلسفه تمركز روي فلسفه رو ميطلبه، ساده تر منظورمو بگم اينه كه بعد از انتخاب فلسفه راه برگشتي نيست به اين منظور كه پيگير فعاليت در رشته ي ديگر باشيد و مطالعه ي فلسفه را به موازات آن در برنامه زندگي تدوين كنيد، البته بسته به هدفي كه از مطالعه ي آن داريد اين قضاوت اخيرم درست است يا نادرست، اين باز به شرايط و موقعيت شخص شما برميگرده. اما هر ميزان تمركز و وقت بيشتري براش صرف كنيد موفق تر خواهيد بود، - هرچند اين بيان به اصطلاح نوعي فروكاستن و ابتذال مطالعه ي فلسفه يا فلسفه ورزي يا كلي تر فرآيند انديشه كردن است به امري قابل سنجش و اندازه گيري وقتي عناصر و مولفه هاي موفقيت در آن را در قالب چند خصلت و آنهم كميت وار برميشماريم، اما به اقتضاي بحث "آيا بعنوان رشته ي دانشگاهي فلسفه انتخاب مناسبي ست" به ناچار براي ارزيابي نهايي و به بحث كشاندن آن ناگزير از محدود كردن يا حد و حدودي براي آن قائل شدنيم؛ با اين فرض كه همگي با مطالبي از اين دست كه فلسفه قابل تحصيل نيست يا انديشه قابل تحصيل نيست آشناييم و بديهي و مسلم ذهني ست كه همواره در پس ذهن حاضر است به ارزيابي و نقد كمي آن دست ميزنيم - يا بهتر براي اقبال يافتن در فلسفه قدري همت و پشتكار ميخواهد، بخصوص اينكه استثنا از بخت خوش مدرك فلسفه مانند هرجاي ديگر دنيا و برخلاف غالب ديگر رشته هاي دانشگاهي در جامعه ما تنها بيانگر گواهي طي دوره ي تحصيل در رشته ي و فاقد هرگونه ارزش و كاربرد ديگري ست و از اين نظر گروه هاي فلسفه در آن اندك دانشگاهايي كه همچنان برقرار است از آسيب و آفت اين جريان و رويكرد مدرك گرايي اندكي بيش از ساير گروه ها مصون مانده، به هر جهت با اين وضع اقبال يافتن در آن و تعيين تا چه اندازه انتخاب فلسفه بعنوان رشته ي دانشگاهي سنجيده و عقلاني ست تنها به خود شما بستگي دارد و با تكيه بر توانايي هاي شخصي خودتان ممكن است.
در اين مرحله كه شما با انتخابش مواجهيد اين مسائل رو بايد بررسي كنيد و تصميم بطور قطع تماما با خود شماست - براي ترم به ترم طول تحصيل و هربار مواجهه با انتخاب ها و تصميم هاي بعدي باز با متن هاي به همين اندازه ميتونم بنويسم و گفتگو بشه كه البته باز مثه اين نوشتار از حرف هاي زيادي هم غافل ميمونيم و ناگفته ميمونه - به ميزان شناخت تون از شرايط و موقعيت خودتون. در اونجا كه از راه بي برگشت حرف زدم هيچ قصد اغراق و بزرگنمايي نبوده، منظور اين بوده كه هيچ بعيد نيست چند سال ديگه كه فرآيند مطالعه من تمام شد به اين نتيجه برسم كه حاصلي نداشته، و تنها ٧،٨ سال از زندگيم تباه شده، اينجا دغدغه ي فلسفه مطرحه نه تحصيل آن، اين يه فرآيند نيست. از اينها بگذريم اگر بخوام نظر شخصي م رو كوتاه بگم هرچند ميلي به اينطور گفتنش در اينجا ندارم ميگم انتخاب فلسفه بزرگترين حماقته، اما در عين حال صحيح ترين انتخاب و تصميمه، انتخاب شيرينه(اينم باز ظاهرا خصلت دوران و عصر ماست، پارادوكس هاي اينچنيني كه تا زندگي روزمره بروز كردن).
من شديدا توصيه ميكنم به تحصيل و انتخابش، البته با ملاحظات بالا، طبيعي و بديهيه كه تمام مطالب بالا نظرات و قضاوه هاي شخصي بنده س و برآيند تجربه هاي شخصي و حتي عواطف شخصي منه و ممكنه كسي با تحصيل چيز ديگري و شركت در جلسات درسگفتارهاي موسسه هاي پژوهشي هم خلا تحصيل آكادميك را برطرف كنه و هم به دانش مطلوب برسه، در انتها و ضمن تاكيد دوباره ي اينكه انتخاب فلسفه اگر شور و حب و نزديكي با آن داريد انتخاب صحيحي ست يا دست كم تجربه مفيدي ست ، پوزش هم ميخوام كه اينجا و اين پرسش رو ظاهرا بهانه كردم براي درد دل كردن و سفره دل گشودن و شرح ماوقع و مصيبت تلاوت كردن.
ببخشيد دير پاسخ ميدهم، واقعيتش جواب شما برايم قدري دشوار است، من صرف تجربه هاي شخصي خودم رو بيان كردم، شدني بودنش كه شدنيست، كار نشد ندارد، بنظرم سخت و دشوار است در اين سن و مقطع و دست كم براي چند سال آغازين بايد وقت بيشتري به آن اختصاص بديد، براي من هم كه همچنان در طول پروسه ام راه زيادي در پيش است، اما اتفاقا بنظرم براي شما شرايط مناسبي ست كه جاي پاي خود تثبيت كرديد در كارزار اجتماع و بازاركار، اما بحثي كه كردم اشاره به مقطعي داشت جايي كه روزي سرانجام به دوراهي انتخاب رسيده ايد، منظورم روزي ناگزيريد از انتخاب يكي، زماني كه در دو حيطه به نقطه و اوجي همسان و هم سطح رسيده، آنجا هم راه حل بسيار هست و ساده گي كار هم شايد همانجا باشد، من نميدانم، اما بايد در نظر داشته باشيد، ارشد غرب خواندن هم كه مساله نيست، نگاهي به كنكور ارشد مي اندازيد و ميدانيد چه زمينه هايي را بايد از پيش داشته باشيد براي بحث هاي پيش روي اين مقطع، اما در هر حال مانند ارشد حقوق نيست كه ضرورتا براي پذيرش احتياج به گذراندن دروس كارشناسي باشيد، اما مانند هر رشته ي ديگر احتياج داريد الفباي موضوع رو دست كم ساده و مختصر بدانيد، از آن گذشته در تصميم و انتخاب چه گرايشي باز فهم بيشتر و مطالعه بيشتر راهگشاست و اين قابل مشاوره و راهنمايي نيست، اما مجموعا با مقدمه و زبان نرم افزار فلسفه خواندن را شخصا ميپسندم و جذابيت دارد، تا برنامه و نيت شما چه باشد و تا چه اندازه كارشده و روشن باشد.در خصوص بورسيه هم كه متاسفانه شخصا كسي را نمي شناسم، اما به يقين كه هستند كساني، هرچند باورم اين است كه بورسيه منسوخ شده بخصوص بعد از بحران هاي فراوان دهه ي اخير، به هر صورت دقيق اطلاعي ندارم اما منطقيه توصيف و تشبيهي كه كردند، هرچه نباشد شما بايد رويكردي يا چشم اندازي متفاوت، اگر نگوييم نو، از مساله ي خود ارائه دهيد، اگر باز حرفي از رساله و طرح نو درانداختن ميان نياوريم، كه اينهم به تنهايي ممكن نيست همت و مجاهده فراوان ميخواهد به معناي دقيق كلمه اگر لفظ را درست بكار برده باشم، بهرحال باز هم بعيد نيست، اما كار زيادي ميطلبد... اميدوارم بين حرفهام تونسته باشم مطلب مربوطي هم در ارتباط با سوال شما گفته باشم...
خواهش ميكنمالبته اينها رو حسب اينكه گفتيد ممكن هست و تا چه اندازه شدني هست گفتم، اما در اينكه ميتونه به شما وسعت ديد بده براي هر موضوع و رشته اي كه قصد فعاليت در اون رو داريد ترديد ندارم، از اين بابت بود كه گفتم برنامه تون روشن باشه و به قصد و هدف مشخصي خواندنش در اون مقطع هم شدني و هم ثمربخش خواهد بود، اگر مصمم و جدي هستيد ميتونم منابع و مواد مطالعاتي لازم رو كه بهتون كمك ميكنه رو معرفي كنم بلكه هموار تر بشه و ساده تر بتونيد پيگير اين موضوع باشيد. موفق باشيد
من رشته م فلسفه بوده و خیلی در کمال ناباوری باید بگم وقتی کنکور دادم برای فلسفه یا حقوق کنکور دادم یعنی انتخاب خودم بود نه انتخاب شده باشم
اون موقع که رفتم فلسفه خووندم اصن بینش الان را نداشتم و باید بگم فلسفه کل زندگی مو تحت شعاع قرار داد از غذا پختن تا دین و مذهب و سیاست
در کل راضی م
فلسفه یک نوع بینشِ؛ شیوه نگرش خاص و دور از تکرار به زندگی و ماورا؛ و این تداخل پیدا میکنه با خوندن و نمره گرفتن؛ با فلسفه باید "زندگی" کرد و زندگی و در قالب اون گنجاند؛ نه اینکه فلسفه رو هم وارد چرخه تکراری زندگی کرد؛ هرچند ممکنه کسی که درسش رو خونده باشه نظر متفاوتی داشته باشه و شاید باشند افرادی که برای نمره گرفتن درس فلسفه رو نخونده باشن و باهاش زندگی کرده باشن اما با توجه به شیوه مطالعه اکثریت جامعه خصوصا در دانشگاهها میشه چنین برداشتی داشت
سلام، منم بین نوتیفهام اینجا رو دیدم. نظراتو هم کموبیش خوندم.راستش فلسفه خوندن یکی از حسرتهای منه! چون از دبیرستان خیلی علاقه داشتم و جسته و گریخته مطالعه میکردم. رشتهمم انسانی بوده. برام انتخابرشته خیلی سخت بود و یکی از بدترین انتخابرشتههای عالم رو داشتم فکر کنم. :)) بههرحال خود فلسفه حتی یک ذرهشم برا من تغییر ایجاد کرده، چه برسه در ابعاد کلانی مثل اینکه رشتهم باشه. منتها نمیشه از مشکلاتش هم گذشت.
ببینین فلسفه خوندن توی ایران همونطور که دوستان هم اشاره کردن، توی محیط دانشگاه اجازۀ خیلی چیزها رو نمیده. درنتیجه شما فلسفه میخونین درحالیکه یه عالم دربارۀ فلسفۀ شرق میدونین(که راستش خیلی دیگه بهدرد نمیخوره. برا پایه خوبه البته.) و از فلسفۀ غرب خیلی ناقص و حتی میتونم بگم تحریفشده! من رشتهم روانشناسیه و شیش واحد فلسفه داشتیم. خوشبختانه استاد خوبی داشتیم که نمیذاشت ذهنمون به نقدهای مسخره و بیسر و ته آلوده بشه و از طرفی برای فهم مطالب خیلی کمکمون میکرد و واقعاً استاد بود. ولی درسهایی بودن که خیلی بهشون حمله شده بود. هم بچهها خیلی درست نمیفهمیدن و چرت و پرت میگفتن سر کلاس، هم خود منابع بعضاً خندهدار بودن! از این جهت که مثلاً فلانی اومده یه دیدگاهی رو نقد کرده و به یه چیز خیلی مسخره ربط داده که وقتی فکر میکردی میدیدی این آدم نقد نکنه بهترم هست. :دی میخوام بگم فلسفه اینجا خیلی میتونه آسیب ببینه، و دیده هم. و بهتبع به کسانیکه فلسفه میخونن هم آسیب میزنه.
نکتۀ بعدی واحدهای درسیه. این یه چیزی بود که خیلی روی مخ من بود؛ چون بعضی واحدها خیلی خوب بودن و واقعاً جونم درمیاومد برم فلسفه. اما باز بعضی از واحدها بهمعنای واقعی کلمه مسخره بودن و تصور اینکه وقتم رو سرشون تلف کنم منصرفم میکرد. ببین رشتههایی مثل فلسفه رو باید مباحث پایهش رو خوند بهنظرم، بعد بری چیزهایی که گرایش پیدا کردی بخونی. توی دانشگاه واحدهای درسی خیلی خشکن. تو هرترم کلی درس فلسفه میخونی، اونم برا نمره و نظر استاد و امتحان. نه که درست بفهمی درس رو. بخوای درست بفهمی باید یه برنامۀ منعطف داشته باشی و وقت بذاری. متأسفانه بخوای نخوای هم قاطی این فضا میشی. فلسفهای که توی ایران در فضای دانشگاهی درس میدن، بیاندازه خشک و ناقص و گزینششدهست. مگر خودت در کنارش مطالعه داشته باشی و بتونی جاهای خالیش رو پُر کنی.
مسئلۀ بعدی هم بازارکاره که من بیزارم دربارۀ بازارکار بحث کنم؛ چون خیلیا رو دیدم بهخاطر بازارکار از علاقهشون زدن و گند خورده به زندگیشون. خیلی از رشتههای بهاصطلاح پولساز برا همه پولساز نیست. من سه تا از دوستام تغییررشته دادن رفتن پزشکی و الان ناراضیان. دوست ندارن. و راه برگشتی هم ندارن، البته از نظر خودشون. از طرفی بعضیا میبینی توی رشتهای دارن کار میکنن که ماها فکر میکنیم بازارکار نداره! و درآمد خوبی هم دارن. برا همین من به این عقیده رسیدم که اگه طرف بره رشتهای که توش میتونه خلاق باشه، درآمدزایی هم میتونه بکنه. وگرنه پولسازترین رشته هم بره نمیتونه. چون اونجا خلاق نیست. ببین میتونی توی فلسفه آیندۀ شغلیت رو ترسیم کنی و خلاق باشی یا نه.
و درنهایت موفق باشی!
راستش من این روزها گاهی بهش فکر میکنم برای ادامه تحصیل و ارشدولی خب دلایلی که من رو مردد میکنه یکی سختی این رشته است و اینکه ادم رو ممکن زده بکنه چون فلسفه چیزیه که به نظر من پایان نداره و همیشه باید در حال خوندن و تازه کردن اطلاعات باشی و خیلی نیازمند چارچوب های سفت و سخت و نمره گرفتن برای یادگیریش نیست به اون شکل و خراب میکنه لذتش رو تاحدودی
من خیلی وقته که دارم به این موضوع فک میکنم ولی دو مورد تا الان مانع شده که به طور جدی دست به اقدام بزنم، یکی اینکه واقعا تحصیلات آکادمیک فلسفه مورد نیاز هست یا نه؟ آیا وقتی رو که برای کنکور یا کلاس ها میذاریم، به نحو بهتر قابل استفاده نیست؟ و دوم، فلسفه اسلامی برای من تقریبا غیر قابل تحمله، و متاسفانه منابع کنکور ارشد پر از کتب فلسفه اسلامیههرچند که اگه موضوع اول برام حل بشه، شاید بتونم با موضوع دوم کنار بیام
من فکر می کنم که تحصیلات آکادمیک در رشته هایی که بر پایه تفکر آزاد و خلاق بنا شده ان مثل فلسفه و یا رشته های هنر، اگر به هدف این باشه که شما فیلسوف یا هنرمند بشید، کار اشتباهیهحداقل با تجربه ای که از سیستم آموزشی در ایران دارم (از بقیه دنیا خبر ندارم، شاید بهتر باشن شایدم بدتر!) این سیستم بیشتر در جهت تولید ذهن های بسته شما رو هدایت می کنه
البته همواره دوست داشتم که با یک استاد فلسفه یا فیلسوف از نزدیک در تماس باشم که بتونم در مورد بعضی مسائل از راهنمایی هاش استفاده کنم




و تا حدودی به صورت قطعی تصمیم گرفتم که در این رشته ادامه تحصیل بدم اما حقیقتش هيچوقت کسی رو در اطرافم نداشتم که در رابطه با این موضوع سر رشته داشته باشه و من و راهنمایی کنه برای همین تمام تصمیمات با خودم بود.
اينه که خوشحال ميشم اگه نظراتتون رو در رابطه با خوبی ها و بدی های این رشته باهام در ميون بزارید