IRAN discussion
IRAN - ايران
>
ما چگونه اسلام آوردیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
date
newest »
newest »
اما نکته مهم اینجاست که اعراب با اینهمه قتل و غارت و تجاوز هرگز نتوانستند بر تمام خاک ایران غلبه کنند و هیچگاه تمام ایران در زیر سیطره آنان قرار نگرفت. بلافاصله پس از مرگ یزدگرد سوم شورشهای بسیاری در مناطق مختلف ایران صورت گرفت و خلفای عرب هیچگاه از ایران آرامشی نداشتند تا اینکه سرانجام ایرانیان اعراب مهاجم را بیرون راندند.اعراب در هنگام حمله به شهرها و روستاهای مختلف 3 راه را پیش مردم می گذاشتند: 1-مسلمان شوید، 2-کشته شوید، 3-با خواری و ذلت به ما جزیه بپردازید، که مطمئناً راه اول آسانترین راه برای مردم بی دفاع بود. اما دلیل مهمی که در راه اسلام آوردن مردم بسیار مؤثر بود، اسلام آوردن برخی از موبدان زرتشتی بوده است. هنگامی که اعراب به ایران حمله کردند، آنهایی که بیشتر از همه جان خود را در خطر می دیدند، همین موبدانی بودند که بویژه در اواخر دوره ساسانیان از دین استفاده ابزاری کرده بودند. اینان برای ادامه فعالیت خود اسلام آورده و آنگاه در پوستین اسلام به راه خود برای فریب مردم ادامه دادند.
بعد از اینکه سپاهیان پست عرب در جنگ هایی که بین آنها و ایرانیان در زمان خلافت عمر ابن خطاب صورت گرفت وناجوانمردانه پیروز شدند،ایرانیان زیادی را اسیر کرده ودر اردوگاه هایی اسکان داده بودند.البته اردوگاه های زنان ومردان از هم جدا بود
یک روز عمر بن خطاب وچند تن از بزرگان عرب از اردوگاه زنان ایرانی بازدید می کنند.در این بازدید عمر سه نفر از زیباترین وجوان ترین دختران اردوگاه را انتخاب می کند و دستور می دهد که آنها را در سه خیمه جداگانه ساکن کنند.به گفته مورخان یکی از دختر ها ۹ سال داشته (لولو) و آن دو نفر دیگر ۱۴/۱۵ سال بیشتر نداشتند.قبل از ادامه باید بگویم که عمر ۲۲۰cm قد داشته با چهره ای بسیار کریح وزشت وزخمی که بر پیشانی او بوده چهره اش را بسیار زشت تر کرده بود. و حالا ادامه داستان:روز بعد عمر به داخل چادر اول می رود و بعد از ۱۰دقیقه ای بیرون آمده و دو رکعت نماز می خواند ،وارد چادر دوم می شود و هنگام خارج شدن باز دورکعت نماز می خواند چادر سوم را نیز به همین ترتیب. بعد از خواندن سومین نماز یکی از تازیان می گوید:یا خلیفه چه وقت نماز است بگو اگر صلاح می دانید جماعت بر پا کنیم. عمر می گوید نه برو و کاتب را صدا بزن،کاتب که می آید عمر می گوید: بنویس کاتب من عمر ابن خطاب در تاریخ فلان و در فلان جا بکارت سه دختر کافر (ایرانی) را پاره کرده ام برای خدمت به اسلام امیدوارم که خداوند متعال این نظر مرا مورد پذیرش خود قرار دهد
گویند که لولو دختر ۹ ساله ی ایرانی در زیر دستان آن رذل کثافت،آن جانور پست و وحشتناک طاقت نیاورده و همانجا شهید می شود.
در مطلب بعدی سعی می کنم تا گوشه هایی از اثرات، نتایج و پیآمدهای این حمله ویرانگر (بویژه در بعد فرهنگی آن) را برای شما بنویسم.
در زمان حمله اعراب به ایران جوان ها پسر به عنوان برده و دختران کوچک و دختران نوجوان و زنان جوان را مانند شمشیر و اسب و گاو و گوسفند و ... جزء غنایم به حساب میاوردنند
در پایان به شعری از فردوسی بزرگ توجه کنید:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را بجایی رسیدست کار
کـه تخـت کیـانــی کنـــد آرزوی تفـو بر تو ای روزگـاران تفـوی!
پست جالبی بودجا داره که یادی هم از کتاب "دو قرن سکوت" نوشته ی دکتر عبدالحسین زرین کوب بکنیم که درمورد سقوط امپراطوری ساسانی و سال های بعد از آن می باشد
و نیز یادی می کنیم از حکیم فردوسی که در شاهنامه چنین گفت
کشاورز جنگی شود بیهنر * نژاد و هنر کمتر آید ببر
شود بندهی بیهنر شهریار * نژاد و بزرگی نیاید به کار
همه گنجها زیر دامن نهند * بمیرند و کوشش به دشمن دهند
نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام *همه چارهی ورزش و ساز دام
زیان کسان از پی سود خویش *بجویند و دین اندر آرند پیش
Sara wrote: "ketabe tarikhe tabari ketabe khoobiye...ketabe 23 sal ham mofide..."هوم... کتاب تاریخ طبری صد البته تو این زمینه خیلی کمک می کنه
ولی بیست و سه سال؟
بیست و سه سال به تاریخ اسلام می پردازه ولی زیاد به نحوه ی ورود اسلام به ایران کاری نداره
are ama mahiate kheili chizaro neshoon mide...man chanta ketabe dige ham midoonam ke moteasefane chon alan safar hastam esme daghigheshoono yadam nist va dastresi nadaram,be zoodi esmeshoono vasatoon mifrestam,ketabe shi'ee gari neveshteye ahmade kasravi ham dar morede shkl giriye shi'e mofide
Sara wrote: "are ama mahiate kheili chizaro neshoon mide...man chanta ketabe dige ham midoonam ke moteasefane chon alan safar hastam esme daghigheshoono yadam nist va dastresi nadaram,be zoodi esmeshoono vasato..."درسته
خوشحال میشیم که کتاب ها رو هم به ما معرفی کنید
گرچه این کتاب ها تو بازار گیر نمیان ولی تو وب پیدا میشن
البت شیعه گری احمد کسروی هه جالبه
ولی خالی از حب و بغض نیست
در کل نوشته ی خوب و قابل تاملیه
Sina wrote: "مطالعه تاریخ مفید است اما تفکر اشتباهی است که ما بخواهیم بد بودن یک فرد یا گروهی از افراد را به همه آن ملیت و مذهب نسبت دهیم.همان تفکر غلطی است که همه یهودیان را قاتل فلسطینی ها بدانیم
همه آمریکای..."
harfatun kamelan doroste ama asasan man kari be in chiza nadashtam
man migam ma be onvane yek ensan hagh dashtim aval eslamo beshnasim bad mosalmun shim
haghi k azamun gerefte shode
shayad dalile inhame enherafatam hamin mozu bashe
به عنوان جمع بندیبخش نخست
در آغاز قرن گذشته ، Clemen Huart مورخ و محقق نامی فرانسه در "تاریخ اعراب" خود چکیده بررسی های پژوهشگران اروپایی قرن نوزدهم را در زمینه سقوط شاهنشاهی ساسانی بدست تازیان،چنین خلاصه کرد:
"تصرف امپراتوری بزرگ ساسانی توسط اعراب در اجرای طرح حساب شده و از پیش بررسی شده ای صورت نگرفت،بلکه بصورت یک شبیخون کلاسیک و با هدف سنتی غارتگری و غنیمت گیری آغاز شد و فقط موفقت مافوق انتظار این شبیخونها بود که کارگردانان آنها را به عملیات گسترده تر و بکار گرفتن نیروهای بیشتر تشویق کرد.به عبارت دیگر باز بودن در خانه بود که دزد را به درون آن خواند.
ارتشی که دستگاه خلافت به حیره فرستاده بود در بخش اعظم خود از اعرابی تشکیل شده بود که اصولا مسلمان نبودند و طبیعتا نفعی در جنگیدن به خاطر اسلام نداشتند.مثنی ابن حارث الشیبانی، از رهبران قبیله راهزن بنی دائل که با شبیخونهای گاه به گاه خود به سرزمینهای ایرانی مجاور حیره شهرتی در این زمینه بدست آورده بود از ابوبکر خواست که این بار برای او ماموریتی رسمی از جانب حکومت مدینه قائل شود، با این امید که فرماندهی این ماموریت به خود او واگذار شود،ولی ابوبکر با قبول این خواست خالدبن ولید را به نمایندگی قانون خلافت برای نظارت بر این عملیات راهزنی و غنیمت گیری به حیره فرستاد.
سهمی از غنائم حاصله که به مدینه فرستاده شد اولین بخش از غنائمی بود که می بایست بعد ها از سراسر ایران به بیت المال مسلمانان سرازیر شود.و درست همین سلسله قدم به قدم شبیخونها و غنیمت گیری ها بود که به رویارویی بسیار بزرگتری بنام قادسیه منتهی شد."
Clement Huart در Histoire De Arabs ،ج 1،ص 222
قسمت دومارزیابی پژوهشگر فرانسوی در همه سالهای بعدی قرن بیستم از جانب محققان غربی دیگری که در همین زمینه بررسی کرده اند مورد تائید قرار گرفت.مهمترین این ارزیابی ها ،نتیجه گیری لئونه کائتانی در بررسی مشروح او در جلدهای دوم و سوم سالنامه های اسلام است:
" فکر تجاوز به ایران از مدینه نیامد ، بلکه از جانب اعرابی آمد که از سالها پیش در مرزهای این امپراتوری می زیستند.خلیفه خالدبن ولید را فقط بدین دلیل نزد آنان فرستاد که از یکسو قدرت خلافت را ولو به ظاهر ، تثبیت کرده باشد و از سوی دیگر پرداخت سهم حکومت مرکزی از محل غنائمی که ممکن است بدست آید تضمین شود، ولی بیش از این نمی توانست کاری انجام دهد زیرا در غیر اینصورت امکان اداره بادیه نشینانی را که تنها بدنبال کسب غنیمت بودند نمی یافت.از جانب دیگر اعراب بدوی نیز ترجیح می دادند که در عملیات غارتگرانهء آینده خود از مشروعیتی که خلافت بدانها می داد برخوردار باشند تا اینکه صرفا بصورت راهزنی اقدام کنند.ترکیب منافع سیاسی حکومت مدینه و منافع مادی اعراب بدوی خواه ناخواه دستگاه خلافت اسلامی را به جنگ با امپراطوری ساسانی کشانید.با اینهمه تاکید قاطع بر این واقعیت ضروریست که نه دستگاه خلافت و نه بادیه نشینان عرب هیچکدام برنامه ای برای جهانگشایی نداشتند و تنها چیزی که مورد نظرشان بود حمله ای غارتگرانه از نوع شبیخونهای همیشگی قبائل عرب ، منتها این بار سازمان یافته تر و در ابعادی گستره تر بود. (1)
در معروفترین اثر تحقیقی بعد از سالنامه های اسلام کائتانی، یعنی در "تاریخ اعراب" Ph.K.Hitti مورخ عرب و نیز استاد دانشگاه کلمبیا به نوبهء خود بررسیهای خود را در این دو جملهء کوتاه خلاصه می کند که "هدف واقعی اعراب از حمله به ایران،دست کم در دوران دو خلیفه اول،غارت و غنیمت بود و نه براندازی شاهنشاهی ایران و بعد از آن نیز این هدف تبدیل به استقرار پایدار عرب در ایران برای بهره گیری مادی بود و مساله مذهبی سهم پایین تری از اهمیت را در این مورد داشت (2).
پانوشت ها:
1.Leone Kaetani در Annali dell’ Islam ج2،ص 930 به بعد.
2.P.K.Hitti در History of the Arabs ص 143
بخش سوماشاره ای کوتاه در اینجا از جانب سرشناس ترین تاریخ شناس و تاریخ نگار قرن بیستم،Arnold Toynbee حاکیست:
در شرایطی که اعراب پس از درگذشت پیامبر کوس خودمختاری قبیله ای می زدند ، ابوبکر جانشین محمد و عمر خلیفهء بعدی، برای رفع تفرقهء اعراب و جلوگیری از خطر عصیانهای دوبارهء آنها و در عین حال برای سامان بخشیدن به وضع اقتصادی آنان بهترین راه چاره را در جنگهای خارجی یافتند.عشق به غارت به موازات ایمان مذهبی و عملا بیشتر از آن عامل اساسی حملهء عرب به ایران بود.(1)
سلسله شبیخونها و غارتهایی که در اصطلاح اروپائیان razzia نام گرفته است،مرحله به مرحله لشکر بادیه نشینان عرب را از مرز حیره به قادسیه رسانید که می بایست برای ایرانیان وعده گاه سرنوشت باشد.
" نخستین کاری که عمر رضی الله عنه کرد این بود که پیش از نماز صبح همان شب که ابوبکر رضی الله عنه مرده بود، کسان را دعوت کرد که با مثنی بن حارثه شیبانی بسوی دیار پارسیان روند.صبحگاهان با مردم به بیعت نشست و باز آنان را به رفتن به دیار پارسیان دعوت کرد و کسان پیاپی برای بیعت می آمدند تا سه روزه کار بیعت سررسید و او هر روز کسان را برای رفتن دعوت می کرد اما هیچکس داوطلب دیار پارسیان نمی شد،از آنرو که قدرت و شوکت آنان زیاد بود و بر امتهای بسیار تسلط یافته بودند....و چون روز چهارم شد عمر رضی الله عنه بر منبر رفت و گفت که:"ایها الناس،حجاز جای ماندن شما نیست،زیرا در اینجا شما تنها می توانید گیاه و خوراک شتران خود را بجویید.کجایند آن مهاجرانی که از سرزمین خویش بیرون روند تا سرزمینهای آبادتری را که خدا در کتاب خود وعده فرموده است شما را وارث آنها کند تصاحب کنند؟خدا چنین فرمود تا دین حق را بر همهء دینها غالب گرداند،اگرچه مشرکان بدان کراهت دارند." (2)
پژوهشگران متعدد بویژه Th.Noldeke در "تاریخ قرآن" خود و Goldziher در "درسهایی درباره اسلام" متذکر شد ه اند که چنین وعده ای در هیچ جای قرآن به مسلمانان داده نشده است.گلدتسیهر اضافه می کند که حدیث جعلی " تعدهم من تملک الکنوز الاکاسره" (شما را وعده می دهم که خرائن پادشاهان ایران را صاحب خواهید شد) حدیثی است که بیش از یک قرن بعد از قول پیامبر ساخته شد، زیرا که دست کم تا یکصد سال بعد از درگذشت محمد نشانی از چنین حدیثی در هیچ کجا نمی توان یافت و تازه مضمون خود این حدیث ساختگی نیز به غنیمت گیری خزائن پادشاهان ایران مربوط می شود و نه به وعده تصرف سرزمین ایران.
در همین زمینه در " الفتوح"، تاریخ معتبر ابن اعثم کوفی مورخ پایان قرن سوم و آغاز قرن چهارم هجری (که متاب او در قرن ششم هجری توسط محمدبن احمد مستوفی هروی به فارسی ترجمه شده)، چنین آمده است:
"....پس امیرالمومنین عمر برخاست و بر منبر آمد و خطبه ای بخواند،پس از حمد و ثنای خالق جل و علا و درود بر سرور اصفیا محمد صلی الله علیه و آله گفت: ای مسلمانان،خدایتعالی با مصطفی (ع) وعده داده بود که ولایت روم و فرس او را فتح شود.پس بشتابید به مقاتله کفار عجم و بدانید که از این طریق بر خزائن کسری و سلاطین فرس دست خواهید یافت،اما تا رنج مجاهدت نکشید غنیمت نیابید.فراخوان مرا اجابت کنید و تعلل و تکاهل منمایید تا هم غنیمت یابید هم مثویت" (3)
پانوشتها
1.Arnold Toynbee در Mankind and Mother Earth.A narriative history of the world ،ص 247.
2.تاریخ طبری،ج 2،ص 1587.
3.الفتوح،نشریه مرکز انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،ص 94.


ابتدای بعثت پیامبر اسلام برابر با چهل و یک سالگی او و سال بیستم از امپراتوری خسروپرویز بوده است. خسروپرویز بیست و هفتمین امپراتور ساسانی بود که از سال 590 تا 627 میلادی فرمانروایی کرد. وی فردی جنگ طلب اما در عین حال بسیار آگاه به مشکلات و دلسوز به امور مردم بوده است. در زمان خسروپرویز بیشترین نبردهای ایران و روم اتفاق افتاد و وی موفق شد بسیاری از مناطق اروپا را به تصرف درآورد. از جمله متصرفات مهم او فتح دوباره مصر بود. اما نبردهای خسروپرویز و جنگهای بی پایان او با روم هر دو ابرقدرت بزرگ زمان را به شدت تضعیف کرد. بطوریکه در دو سال آخر عمر خسروپرویز جمعی از اعراب اقدام به قتل "هامرز" سردار ایرانی در حیره کردند. اما امپراتور ایران که بشدت سرگرم مناقشات خود با روم بود، به این مسئله ظاهراً کوچک توجهی نکرد. این را هم باید بگوییم که دولتهای ایران از پیش از هخامنشیان تا ساسانیان هرگز به کشور عربستان امروزی علاقه ای نشان نداده بودند و در صدد تصرف آن برنیامده بودند. حتی یمن امروزی که در جنوب شبه جزیره عربستان قرار دارد و همینطور مصر و سودان و لیبی ضمیمه خاک ایران بودند اما عربستان که بسیار نزدیکتر بود، به مزاج پادشاهان ایرانی خوش نمی آمد. در نگاه دولتمردان ایرانی عربستان بیش از یک صحرای خشک و بی آب و علف با یک سری اقوام نیمه وحشی که تمام زندگی آنها را شتر تشکیل می دهد نبود و لیاقت اینکه نام ایران بر آن گذاشته شود را نداشت.
اما ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از فوت خسروپرویز آغاز شد. بدلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوق العاده ارتش و همینطور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازه های انوشیروان و شاپور عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود.
به هر حال هر دولت و هر امپراتوری که در تاریخ وجود داشته روزی منقرض شده و امپراتوری ساسانی نیز از این قاعده مستثنی نبود.
ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف 4 سال، 12 پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که این خود بزرگترن سندی است که وضعیت ناگوار این سلسله را در سالهای آخر خود اثبات می کند.
ضعف و انحطاط ساسانیان درست متقارن شده بود با قدرت گرفتن اعراب تازی و اتحاد و بالا رفتن خودباوری آنان. اعراب از زمانیکه اسلام را پذیرفتند مرتب اوقات خود را در جنگ و خونریزی سپری می کردند و عقیده شان این بود که آنها حق دارند بعنوان سفیران اسلام هر کسی را به اسلام دعوت کنند و اگر او اسلام را نپذیرفت او را بکشند و زن و فرزندان و تمام اموال او را به غنیمت شخصی بگیرند! توجه کنید که این رویه در قبل از اسلام به شکل دیگری اجرا می شد، چرا که اغلب اعراب حرفه راهزنی داشتند و از طریق سرقت کاروانها امورات خود را می گذراندند و به این شغل هم افتخار می کردند. حال پس از اسلام به طریق دیگری به سرقت و غارت اموال دیگران دست می زدند.
اولین جرقه حمله اعراب به ایران در زمان ابوبکر اتفاق افتاد. یکی از رؤسای قبایل بیابانگرد عرب بنام مثنی بن حارثه که امورات خود را از راه غارت روستاهای مرزی ایران می گذرانید، پیش خلیفه اول یعنی ابوبکر آمده و اوضاع نابسامان ایران را بیان کرد و گفت که با حمله به ایران ثروت زیادی نصیب اعراب خواهد شد. ابوبکر هم پذیرفته و خالد بن ولید را بهمراه سپاهی برای غارت شهرهای مرزی به منطقه فرستاد. البته این حملات، حملاتی مرزی و کوچک بودند. اما در ادامه مهمترین اتفاقی که رخ داد، کشتار چند هزار مردم بیگناه ایرانی در حوالی شهر انبار بود که بدستور خالد بن ولید انجام شد. در تمامی اسناد تاریخی آمده است که خالد بقدری زنان و کودکان و مردان بیگناه را کشت، که از کوچه های شیبدار شهر، نهر خون روان شده بود. وی پس از آن تمامی اموال مردم را بین سربازان بی سواد و غارتگر عرب خود تقسیم نمود. این اتفاق در سال 13 هجری رخ داد.
بلافاصله پس از آن لشگریان ایران به سرداری فردی شجاع بنام "بهمن مردانشاه"، به اعراب حمله برده و آنها را متحمل شکست سنگینی کردند که در این نبرد بجز خالد بن ولید (که حضور نداشت)، تمامی سرداران عرب کشته شدند. اما اوضاع نابسامان دولت ایران و نبود ارتشی منظم سبب شد که در سال 14 هجری سپاه ایران به سرکردگی "مهران" در کنار رود فرات از اعراب شکست بخورد.
سپس اعراب بیابانگرد دست به کشتار بی رحمانه مردم بی دفاع و غیرنظامی زدند، بطوریکه بر اساس اعترافات مورخین عرب هیچ زن و دختری در آن مناطق نبود که ابتدا به او تجاوز نکرده و سپس او را به قتل نرسانده باشند.
اما نبرد اصلی در سال 14 هجری در قادسیه و در زمان خلافت عمر اتفاق افتاد. در این زمان دولت ساسانی به نهایت انحطاط خود رسیده بود و ایران آمادگی این را داشت که دولت جدیدی روی کار بیاید (همانطور که ساسانیان با شکست اشکانیان به قدرت رسیدند). اما از اقبال بد ایرانیان بجای اینکه از داخل قدرتی برخیزد، از خارج از ایران و آنهم از ملتی وحشی و عقب مانده قدرتی به ایران حمله ور شد. سرداری سپاه اعراب را سعد بن ابی وقاص بر عهده داشت. تازیان تا تیسفون پایتخت ایران راهی نداشتند، چرا که تیسفون در کنار رود فرات قرار داشت. یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی (البته پس از او 4 پادشاه دیگر نیز فرمانروایی کردند اما نه بر همه ایران)، رستم فرخزاد را با لشگری به جنگ اعراب فرستاد. رستم درفش کاویانی را بر فراز تخت خویش آویخته و بجانب قادسیه رهسپار گردید.
بر عکس مطالبی که عرب زده های ایرانی سعی می کنند در مغز مردم فرو کنند (چرا که خود اعراب واقعیتها را بیان کرده اند)، جنگ قادسیه بیش از 2 سال به طول انجامید، اما در حالیکه تا اواخر جنگ پیروزی محسوس از آن ایرانیان بود، اشکالاتی چند از جمله وزیدن شنبادی سخت به جانب سپاهیان ایران و کور کردن دید آنها باعث شد تا اعراب بر سپاه ایران چیره شوند و بدلیل نزدیکی قادسیه تا تیسفون اعراب در سال 16 هجری به سمت آنجا حرکت کردند. اعراب در این میان چندین بار با مقاومتهای مردمی ایرانیان مواجه شدند، اما از شوق بهشت و بدلیل اینکه هر غیر مسلمانی را واجب القتل می شمردند، (و در اصل برای تصاحب مال و اموال آنها)، هر موجود جانداری را در سر راه قتل عام کردند و دهها هزار مرد و زن و کودک بیگناه در این حمله های وحشیانه کشته شدند. نبردهای فوق قدم به قدم ادامه پیدا می کرد و اعراب در حال پیشروی در خاک ایران بودند، اما بدبختانه هیچ نیروی دولتی و ارتش سازمانیافته ای وجود نداشت تا بتواند جلوی این اقوام نیمه وحشی را بگیرد و مقاومت های شجاعانه مردم هم بدلیل اینکه فرصت یکپارچگی نداشتند، نمی توانست راه بجایی ببرد. این نبردها تا سال 21 هجری و جنگ نهاوند بطول انجامید. در طول این سالها بنا به اعتراف مورخین عرب و غیر عرب صدها هزار زن و کودک و مرد غیر نظامی ایرانی توسط مهاجمین عرب قتل عام شدند و بناهای بسیاری تخریب گردیده و تمدن شکوهمند ایرانی که لااقل یکی از دو تمدن بزرگ زمان بود رو به ویرانی نهاد. حمله اعراب را مورخین بسیار وحشیانه تر از حمله مغول دانسته اند.
یکی دیگر از جنگهای بزرگ ایران و اعراب جنگی بود که در شهر شوشتر اتفاق افتاد. فرمانده لشگریان عرب ابوموسی اشعری بود. وی هنگامیکه به شوشتر رسید، "هرمزان" سردار ایرانی با سپاهیان خود جلوی او را گرفت. ابوموسی اشعری که ناتوانی خویش را دید، از عمر کمک خواست و عمر بن خطاب، عمار یاسر را از کوفه با سپاهیانی به کمک وی فرستاد. این نبرد مدتها ادامه یافت، اما هنگامی که اعراب به پناهگاه زنان و کودکان سپاه ایران دست یافتند، ایرانیان سست شده و در جنگ شکست خوردند. هرمزان دستگیر شد و او را به مدینه نزد عمر فرستادند. در آنجا عمر از وی خواست که مسلمان شود وگرنه کشته خواهد شد. هرمزان هم ظاهراً به اسلام ایمان آورده و مسلمان شد، اما او همان کسی بود که چند سال بعد با همکاری فیروز ابولؤلؤ عمر بن خطاب را به قتل رسانید.
پس از آنکه شوشتر بدست اعراب افتاد، ابوموسی اشعری و عمار یاسر دستور به قتل عام مردم بی دفاع دادند و دهها هزار نفر از مردم بی گناه شوشتر توسط اعراب به قتل رسیدند.
یزدگرد سوم در این سالها از این شهر به آن شهر و از این بلاد به آن بلاد در سفر بود و پیوسته می کوشید تا ارتشی فراهم کرده و جلوی تازیان را بگیرد. البته او بارها سپاهیانی فراهم کرد اما بدلیل عدم کارآمدی و جنگاور نبودن و همینطور بدلیل عدم اتحاد شهرهای مختلف کاری از پیش نمی بردند. بالاخره در سال 31 هجری مطابق با 561 میلادی یزدگرد سوم که در تمام دوران سلطنت برای نجات ایران به این در و آن در می زد و دقیقه ای راحت نداشت به قتل رسید و سلسله ساسانی که برگی درخشان در تاریخ بزرگ ایران است، پس از چهار قرن و ربع منقرض شد البته همانطور که گفته شد پس از یزدگرد، چهار پادشاه دیگر ساسانی نیز در قسمتهایی از خاک ایران به پادشاهی ادامه دادند.