دکتر علی شریعتی discussion
درباره ی شریعتی
date
newest »
newest »
message 1:
by
ye.qaribeh
(last edited Jul 23, 2009 12:35PM)
(new)
Jul 23, 2009 12:34PM
این بخش برای بررسی دکتر شریعتی از دیدگاه دیگران ایجاد شده (سخنان و خاطرات افراد مختلف در مورد دکتر شریعتی)
reply
|
flag
در مبحث "جملات پندآموز و متن های ادبی دکتر علی شریعتی" دو قسمت از مرثیه ی به یادماندنی دکتر چمران در چهلمین روز درگذشت دکتر شریعتی قرار گرفت،
گزیده ی دیگه از این مرثیه رو اینجا ملاحظه می کنید، ضمن اینکه متن کامل از آدرس زیر قابل دریافته :
http://mouhajer.files.wordpress.com/2...
----------------------------
ای علی ؛ همراه تو به نخلستان های کنار فرات می روم و علی دردمند را دردل شب مییابم که سر به چاه کرده و سینه ی پردردش را خالی می کند.
ای علی ؛ همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه می روم، اتاقی که با همه ی کوچکیش، از دنیا و همه ی تاریخ بزرگتر است، . . . ، اتاقی که مظهر عشق و فداکاری و ایمان و استقامت و شهادت است.
راستی چقدر دل انگیز است، آنجا که فاطمه ی کوچک را نشان می دهی که صورت خاک آلود پدر بزرگوارش را با دست های کوچکش نوازش می دهد، و زیر بغل او را که بیهوش بر زمین افتاده است می گیرد و بلند می کند.
.
.
.
ای علی ؛ در تاریخ معاصر ایران، تو مصدق بزرگ را با خمینی عالیقدر پیوند دادی، و بینش سیاسی را با روح خداپرستی درآمیختی، فرهنگ ملّی و غنی تاریخی ما را به علم جدید و شیوه های نوین مجهز کردی، خدا را از تجرّد خشک آزاد نمودی، و او را از آسمان های سرد و دور، به قلب گرم و پر تب و تاب اجتماع وارد کردی، و دین را از زاویه ی مسجد بیرون کشیدی، و در صحنه ی حیات، در خدمت مردم به کار انداختی، و هیچگاه حقیقت را فدای مصلحت نکردی.
.
.
.
ای علی عزیز ؛ من علی بزرگ را بیش از حد دوست می داشتم، و حتّی اگر پرستش غیر ذات خدا مجاز بود، او را می پرستیدم، ولی این دوستی، گنگ و مبهم بود، از تار و پود وجودم سرچمه می گرفت، ولی خود دلیلش را نمی دانستم، ولی تو علی را به من شناساندی، نه فقط شمشیر ذوالفغارش را، و علمش را، وکلام آتشینش را . . . ، بلکه عشق سوزان و غم ها و دردهایش، و تنهایی و صبرش . . .
من دیروز از برّش شمشیر علی لذّت می بردم و عظمت او را در قدرتش و کلامش می دانستم، ولی امروز او را در عشق و ایمانش، در عرفانش، در تنهاییش، در کوه های غمش، در دریاهای دردش مشاهده می کنم . . .
.
.
.
تو ای خدای بزرگ ؛ علی را به ما هدیه کردی تا راه و رسم عشق بازی و فداکاری را به ما بیاموزاند، چون شمع بسوزد و راه ما را روشن کند، و اکنون ما به عنوان بهترین و ارزنده ترین هدیه ی خود، او را به تو تقدیم می کنیم، تا در ملکوت اعلای تو بیاساید و زندگی جاوید خود را آغاز کند.
.
.
.
قسم به غم، که تا روزگاری که دریای غم بر دلم موج می زند، ای علی تو در قلب من زنده و جاویدی.
قسم به عشق، که تا وقتی که . . .
سوگند به تنهایی . . .
قسم به زیبایی، که تا وقتی . . .
قسم به ناله ی دردمندان و آه بینوایان، و اشک یتیمان، که تا استعمار و استبداد و استثمار وجود دارد، تو ای علی در جوش و خروش زنجیریان و محرومان حیات داری.
قسم به عدل و عدالت، که تا وقتی . . .
و قسم به شهادت، که تا وقتی فداییانِ از جان گذشته، حیات و هستی خود را در قربانگاه عشق فدا می کنند، تو بر شهادت پاک آن ها، شاهدی و شهیدی.
کلام تورا دوست دارم وقتی با تنهایی ام همراه می شوی و مرا می بری تا مرزبودن ایستادن و قدنم برداشتن
اندوهی که در سخنت تهفته مرا عجیب در خود می برد و آرامم می کند.
آیت الله طالقانی :دکتر شریعتی با زبان و قلم خویش و با کوله باری از فرهنگ انقلابی اسلام و سلاح کوبنده و پیروزمندی چون سنت اهل بیت، با استعمار فرهنگی شرق و غرب به پیکار برخاست و نشان داد که استعمار فرهنگی مقدمه ی هر استعماری و پایه ی هر اسارتی و وسیله ی هرنوع مسخ و ازخود بیگانه کردنی است
و با تمام نیرو در برابر آن ها ایستاد و در هرلحظه و فرصتی، چون چراغ فروزانی که از درخت زیتونی نیرو می گیرد، پیوسته در جهت خدا و تعالی و کمال انسانی در برابر پویندگان راه حق و حقیقت نور می افشاند و به رفتن و شدن ادامه می داد که الی الله المصیر
شریعتی یک انقلابی مسلمان است که آرام نشستن را هنگامی که جهان انسانی در اثر حاکمیت بیداد و دروغ و سلطه فرهنگ زور و فقر و سکوت، دچار ناآرامی است، بر خود حرام می داند و می کوشد تا دیگران را نیز به فریاد و حرکت وا دارد و راهنمای حرکت او نیز اسلام است،
اما اسلامی نا آلوده به غرض ها و مرض های ناشی از " بد دینی یا بی دینی " و تلاش می کند که این نکته را به اثبات برساند که :
« هر عیب که هست از مسلمانی ماست. »
سید محمد خاتمی
كوير
خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دليل، این سقوط ناگـزیر
آسمان بي هـدف، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر
ای نظاره شگـرف ، ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر
آیه آیه ات صریح ، سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط،مثـل سطری از کویر
مثـل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امان
مثل لحظه هـای وحی ، اجتناب ناپذیر
ای مسـافر غریب ، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیـر
از کویر سوت و کور، تا مرا صـدا زدی
دیدمت ولی چه دور ، دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آنطرف ، پشت میله ها رها
این منم در اینطرف،پشت میله ها اسیـر
دست خسته مـرا،مثـل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویـر
مرحوم قیصر امین پور



