ای دختران ! میان شما دیده ام شبی او را که چون شما دلی از من ربود و برد در آسمان نبود که گویم فرشته بود همچون شما به روی زمین راه می سپرد زلفش ؟ نه دود بود و نه زنجیر زلف بود چشمش ؟ نه سبز بود و نه آبی سیاه بود رویش ؟ نه سبزه بود و نه گلگون سپید بود میلش ؟ نه عشق بود و نه تقوا گناه بود !ـ یادم نمانده دخترکی بود یا زنی اما نمی گریخت از من تند و پر شتاب اندام او نبود به نرمی چو ماهتاب لبخند او نبود به گرمی چو آفتاب هر چند چون زنان دگر جلوه ها فروخت رخساره ام به دیدن او رنگ خود نباخت بر من چو خیره گشت نگاهش مرا نسوخت تنها گذشت در دلم این آرزو که کاش ... ای دختران میان شما گم شد او شبی
ای دختران ! میان شما دیده ام شبی
او را که چون شما دلی از من ربود و برد
در آسمان نبود که گویم فرشته بود
همچون شما به روی زمین راه می سپرد
زلفش ؟
نه دود بود و نه زنجیر زلف بود
چشمش ؟ نه سبز بود و نه آبی سیاه بود
رویش ؟
نه سبزه بود و نه گلگون سپید بود
میلش ؟
نه عشق بود و نه تقوا گناه بود !ـ
یادم نمانده دخترکی بود یا زنی
اما نمی گریخت از من تند و پر شتاب
اندام او نبود به نرمی چو ماهتاب
لبخند او نبود به گرمی چو آفتاب
هر چند چون زنان دگر جلوه ها فروخت
رخساره ام به دیدن او رنگ خود نباخت
بر من چو خیره گشت نگاهش مرا نسوخت
تنها گذشت در دلم این آرزو که کاش ...
ای دختران میان شما گم شد او شبی