داستان كوتاه discussion

52 views

Comments Showing 1-12 of 12 (12 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Rose (new)

Rose | 449 comments نمیدانستم اشک چشمهایم از آتش دل است یا اثر گاز اشک آور
دستها خونین بود
صدای گلوله توی گوشم میپیچید
جمعیت با شتاب حرکت میکرد
یکی فریاد کشید: آتیش بیارید آتیش
به آتیش توی دستم نگاه کردم تازه داشتم بهتر نفس میکشیدم
دوباره داد زد: داره میمیره آتیش بیارید
با عجله به سمت صدا دویدم
صدا راست میگفت، روی زمین افتاده بود و به سختی نفس میکشید
آتیش رو جلوی صورتش گرفتم تنفسش راحت تر شد
بلند شدم که به راه خودم برم باصدای گرفتش داد کشید ممنون همرزم
برگشتم نگاهش کردم چشمهای جوونش فریاد بی گناهی سر میداد فقط لبخند زدم
یاد 30سال پیش افتادم و با خودم فکر میکردم اینبار سادگی و پاکی این جوونها نردبان پیشرفت چه کسی شده؟
صدای پیرمرد توجهم رو جلب کرد رد خون روی سفیدی پیراهنش خودنمایی میکرد
اگر اشک چشمهایش اثر اشک آور بود اما بغض گلویش اثر چه چیزی میتونست باشه؟
فریاد میکشید: عاشورا امروزه
کربلا اینجاست
آروم زمزمه کردم اما عاشورا حقیقت آشکار شد


message 2: by mohammad (new)

mohammad (irani_1313) | 1523 comments ممنون
غمناك
زيبا
انقلابي


message 3: by Reza (new)

Reza | 79 comments اینشالله اینجام حقیقت روشن میشه.یعنی به نظر خیلیا که شده.


message 4: by Rose (new)

Rose | 449 comments ممنون محمد و صالح عزیز که نوشته رو خوندید و نظر دادید
در ضمن باید به صفت هایی که به این نوشته دادید واقعی بودن رو هم اضافه کنیم که کاش اینطور نبود
این چند سطر توصیف ضعیفی است از آخرین ساعات اعتراض مردمی دیروز


بــ هــ ار ســـ اقه اشـــ ک | 14 comments ممنون عزیزم
بسیار زیبا توصیف کردی
حال و هوای این روزهای غبار آلودرو
.
.
.

قسم : بر آتش عصیان ایمانی
که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
که من هرگز ، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم
پای می کوبید و می رقصید
لیکن من ... به چشم خویش می بینم که می لرزید
می بینم که می لرزید و می ترسید
از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم
که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی
خبر ها دارد از فردای شورانگیز انسانی
و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی
کنون خاموش ،‌در بندم
ولی هرگز بروی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی خندم

.
.
.
باز هم ممنون



message 6: by poroshat (new)

poroshat pour | 20 comments روزگاري دامنت ميگيرد آه اين فقيران تهي دست


message 7: by Behzad, دیوونه (new)

Behzad Vahdati manesh (behzadium) | 1320 comments Mod
ممنون خیلی
ملموس بود



message 8: by Josef (new)

Josef | 66 comments ممنون که ما را مهمان ان لحظه های نفس گیر کردی
تاریخ گواه است که در گنبد گیتی
کاخی که زخون بر شده بنیاد ندارد
باز هم ممنون


message 9: by Rose (new)

Rose | 449 comments از همه دوستانی که خوندند و نظر دادند ممنونم
و از بهار عزیز بخاطر شعری چنین زیبا


message 10: by Mehdi (last edited Jun 18, 2009 06:58AM) (new)

Mehdi | 1794 comments Mod
وقتی توی این چند روز گذشته مجبور بودم جایی باشم که نباید می بودم آنها با تحکم اصرار داشتند که از قول خیلی بالاتریهایشان بگویند که این اعتراضات به جایی نخواهد رسید.
وقتی آمدم غمزده به عکس های اینترنتی نگاهی انداختم.
اشک مجالم نمی داد با خودم گفتم خدایا جواب این خون ها چه می شود؟
من به هیچ چیز امید ندارم.
این الله اکبرهایی که این شبها از همان جایی که نباید می بودم و می بودم می شنیدم به جایی نمی رسند.
راهپیمایی سکوت به جایی نمی رسد.
نه اینکه به قدرت مردم باور نداشته باشم که اتفاقا دارم، اما آنها گفتند که بالاتری ها گفته اند که این جنجالها به جایی نخواهد رسید.
دلم برای دختری که توی کرمانشاه باتوم خورده توی سرش و حالش وخیم است بد جوری می سوزذ.
برای مادر و دختری که در جلوی پایگاه 117 عاشورای تهران تیر خورده اند و پسرش و برادرش امروز توی تلویزون بازیچه شده بود می سوزد.
دلم برای ایران می سوزد.
برای خودم هم.

دلم برای امام حسین هم می سوزد که چگونه ملعبه مجالس چه کسانی شده است.اما باور دارم کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.


message 11: by M.H.R (new)

M.H.R (mhrr) | 313 comments دل من هم ميسوزد! براي كساني كه 30 سال پيش، براي مبارزه با اين روشها انقلاب كردند و الان شاهد اين صحنه ها هستند!

براي كساني كه براي دفاع از خاك ايران، در اين سال ها جان دادند! تا نه بيگانگان بر اين كشور حاكم شوند نه ديكتاتورها!

دل من هم ميسوزد! براي كساني كه «بعدا» خواهند فهميد چه بر سرشان آمده است! و براي كساني كه اين روزها به اراذل و اوباش متهم ميشوند! و براي خون هاي ريخته شده! و براي راي هاي داده شده!


message 12: by Josef (new)

Josef | 66 comments مهدی عزیز
به سوی مقصد باید رفت
با دست های زخمی
با پاهای شکسته
با چشمان اشکبار



تنها مانع دلهای ناامید است
نا امیدی از همه ملت عزیز دور باد


back to top