داستان كوتاه discussion
گفتگو و بحث
>
دیالوگ های ماندگار
اين هم قسمتي از انيميشن " راتتويي " كه مربوط به نقد " ايگو " از غذاي مخصوص راتتويي است :" خيلي اوقات كار منتقد راحته
ما خيلي كم ريسك مي كنيم
كسايي كه كارشون رو عرضه مي كنند و خودشون رو به قضاوت ما مي سپارند
ما سعي مي كنيم منفي نقدشون كنيم
كه نوشتن و خوندنش مسخرست
ولي حقيقت تلخ اينه كه ما منتقدين بيشتر ظاهر چيز ها رو ، به شكل بزرگ نشون مي ديم
به طور متوسط قسمت بي ارزش چيزي ممكنه نسبت به نقد ما پر معنا تر باشه
ولي وقت هايي هم هست كه وقتي منتقدي صادقانه در مورد چيزي ريسك كنه ، و اون كشف يا دفاع از يه چيز جديده.
جهان بعضي وقتها نسبت به استعدادهاي جديد ، مخلوقات جديد و دوستان ملزوم جديد نامهربونه ...
Nabi wrote: "جملات زیبایی رو دستچین کردی خانم مهتابیو هم چنین شما آقای محمد حسین
;)
این جمله از آخرین فیلمی که این اواخر دیدم یادمه:
"vatel"
همه ی ما دنبال گم شده ی خودمونیم
به همین دلیله که من سالهاست در ..."
ممنونم نبي جان
بله.... شما تاثيرات منفي رو باعث تلنگر ميدونيد؟
نميدونم شايد نوع ديد ما متفاوت باشه... ولي به نظرم اين جمله اصلا تاثير گذار نيست...من نميخواستم تکه کلام کاراکتر هارو جمع آوري کنم...ميخواستم کلکسيوني از جملات زيبا و تاثيرگذار داشته باشيم.
اگر به نظر شما اين جمله اي عميقه ... به شما و فکرتون احترام ميذارم و بابت کامنتم از شما معذرت ميخوام.
سیندرلا:
کاش این جادوتا 12 شب نبود
برای همه عمر بود
که پرنسس عاشق من می شه
کاش این جادوتا 12 شب نبود
برای همه عمر بود
که پرنسس عاشق من می شه
Nabi wrote: "بینم چش من دو دو میزنهیا اینجا خبراییه؟"
هــــــــــــــــــيس مستر کاميابي....به چشمات اعتماد نکن
- اونا همه چیزمو ازم گرفتن! دیگه هیچی برام باقی نمونده هیچی! اصلا دیگه نمی دونم چیکار باید بکنم...- مطمئنی هیچی برات باقی نمونده؟!
- آره مطمئن مطمئنم! هیچی هیچی!
- این حرفو نزن عزیزم. اگه هیچی برات باقی نمونده بود من الان اینجا نبودم. این اشکایی که داری می ریزی با ارزشترین چیزیه که برات باقیمونده.
از سیندرلا 1
بعضی چیزا اینجا حذف شده انگار
کاش می موند ما قضاوت می کردیم تمسخره یانه؟
البته اگه مهتابی خانومی اینجور صلاح دیدند
حتما به نفع بوده
آره مهتابی؟
کاش می موند ما قضاوت می کردیم تمسخره یانه؟
البته اگه مهتابی خانومی اینجور صلاح دیدند
حتما به نفع بوده
آره مهتابی؟
Delaram wrote: "بعضی چیزا اینجا حذف شده انگار
کاش می موند ما قضاوت می کردیم تمسخره یانه؟
البته اگه مهتابی خانومی اینجور صلاح دیدند
حتما به نفع بوده
آره مهتابی؟"
دلارام جون ... اينجا فقط کامنت ها جابجا شدند...هيچ چيز حذف نشد بجز يک کامنت....اين حرف ها هم بر ميگرده به اين کامنت آقاي خوش بيان:
Mohammad Hossein wrote: "
گالیور !ا
جمله
من می دونستم ... من می دونستم"
مهتابی عزیزم چه تاپيک جالبیبی اختیار یاد کارتون مورد علاقه بچگیم و فیلم های خوبم وکتابها افتادم
از آنها خواهم نوشت
(:
Italian Job : به همه کس اعتماد کن به جزء شیطان درون خودت
Trust Everyone But Don't Trust Evil Inside You
داستان The kreutzer sonata ..
از لئوتولستوی بی نظیر است
کاش می شد همه صفحات اونو بتونم اینجا بنویسم اما نمی شود
.
.
.
وچرا باید زندگی کنیم؟ اگر زندگی فاقد هدف باشد اگر مراد از زندگی کردن نفس زندگی کردن باشد در آن صورت دلیلی برای زندگی کردن وجود ندارد و اگر این طور باشد کاملا حق با شوپنهاور و هارتم و بودایی ها خواهد بودولی اگر زندگی دارای هدف باشد در آن صورت مبرهن است که پس از رسیدن به هدف زندگی هم خاتمه یابد .استنتاج دیگری وجود ندارد.(صفحه 113(
فیلم بانو کارگردانی داریوش مهرجویی.
.
در آخر فیلم که بانو در قطار می رود و محمود نامه اورا می خواند
و
ای پاکی ای خلوص
این همان لحظه بیداری ست
که به من بصیرت خلوص را اعطا فرمود
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم
از ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه بر فراز بی بقای خاک
هنر مزرعه بلال نیست، که محصولش بهتر شود از ستارههای آسمان هم یکی میشود کوکب درخشان، الباقی ای، سوسو میزنکمال الملک - علی حاتمی
Rose wrote: " -زندگی فقط وقتی بچه ای اینقدر بده یا همیشه همینطوره ؟ - نه همیشه همینطوره "
رز عزيزم....لطفا اسم فيلم رو حتما قيد كن...ممنون
انيمي قلعه متحرك هاول (Howel's moving castle)
ماركل : تو روزنامه نوشته كه ما پيروز ميشيم !
جادوگر وست : فقط احمق ها هر چي كه مي خونن باور مي كنن .
کتابTuesdays with Morrie
نوشته میچ آلبوم
.
.
.
درسته، من مربی تو میشم و تو میتونی بازیکن من باشی. تو میتونی تمام قسمتهای دلپذیر زندگی رو که من واسه انجام دادنش پیر هستم رو بازی کنی
.
وقتی مردن را میآموزی، زندگی کردن را یاد میگیری
.
تنها راه معنی دادن به زندگی این است که خودت را وقف دوست داشتن دیگران بکنی
.
مرگ زندگی را به پایان میرساند نه یک رابطه را
.
تو موج نیستی بلکه قسمتی از دریا هستی.
.
بسیاری از چیزها کشف شدهاست بجز چگونه زیستن.
آنهتکرار غريبانه ی روزهايت چگونه گذشت
وقتی روشنی چشمهايت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکيت,
از تنهايی معصومانه ی دستها
آيا میدانی که در هجوم دردها و غمهايت و در گيرودار ملال آور دوران زندگيت حقيقت زلالی درياچه ی نقرهای نهفته بود؟
آنه
اکنون آمدهام تا دستهايت را به پنجهي طلايی خورشيد دوستی بسپاری و در آبی بيکران مهربانی ها به پرواز در آيی
و اينک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست
در انتظار تو......
آنشرلی با موهای قرمز
حرفهای مسعود شصت چی، با بازی مهران مدیری، در سکانس آخر در دادگاه و در دفاع از خودش:.
.
.«چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی من بی دفاعم... من شریف تربیت شدم من شریف بزرگ شدم... نه کسی منو می شناخت... نه کسی بنده رو می دید... نه ثروتمند بودم و نه هیچ چیز دیگر... همهٔ سهم بنده از زندگی کار کردن در زیر زمین ادارهٔ بایگانی بود لای پرونده ها... من ساده بودم من همه چیز رو باور می کردم، من با هیچ کس مخالفت نمی کردم... سرم به کار خودم بود و شریف بودم... من نمی خواستم به بانک برم، من نمی تونستم طبابت کنم، من نمی تونستم سرهنگ باشم، من نمی خواستم شعر بگم، من مقاومت کردم تا حد توانم... اما من توانم کم بود... بنده ضعیف بودم، برای خودم ضعیف بودم و برای دیگران... و من به همه احترام می گذاشتم... من به همه احترام می گذاشتم، و من شروع کردم به بازی کردن... و من شروع کردم به سرگرم شدن... و بعضی وقت ها یادم رفت که کجام... و همهٔ این هایی که می گند مال من نیست، حق من نیست... و من اشتباهی ام... من از اولش هم اشتباهی بودم... بله من یادم رفت که این ها مال من نیست و من اشتباهی ام، تقصیر من بود... تقصیر دیگران هم بود... اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم برنداشتم.... من هیچ چیز رو توی جیبم نذاشتم... من از سهم کسی نزدم... من فقط اشتباهی بودم... خدایا تو شاهدی که من چیزی رو خراب نکردم... خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم... من فقط اشتباهی بودم... چه دفاعی از خودم بکنم؟... من بی دفاعم... حالا من مانده ام و تقاص این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم... جناب قاضی من از هیچ کس توقعی ندارم... خدایا تو منو ببخش...من اشتباهی بودم!!!...»
مرد هزار چهره
No Reservation : I wish there was cookbook for life , with recipes telling us exactly what to do.
Catherine Zeta-Jones
آرزو می کنم کتاب آشپزی برای زندگی بود با دستورهای آشپزی که به ما بگه چیکار کنیم
روباه گفت :آدم ها این حقیقت رافراموش کرده انداما تو نباید فراموشش کنی تو تا زنده ای نسبت به آنی که اهلی کرده ای مسوولی تو مسوول گلتی حرفهای روباه به شازده کوچولو
حاج کاظم به گروگانها «من واسه صبرتون یه یا علی میخوام. همین!» سلحشور به حاج کاظم :«دوره ت گذشته مربی !»
دود این موتوریها امثال من و عباس خفه میکنه.
حاج کاظم: من خیبری ام. اهل نی، هور، آب. عباس: خیبری ساکته، دود نداره. سوز داره.
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم!
کمپوت اگر بینم تو را فوراَ شکارت میکنم / هر جای دنج گیر آورم فوراَ خوراکت میکنم
گیلاساتو من میخورم هسته هاشو چال میکنم / گیلاساتو من میخورم هسته هاشو چال میکنم
این وسط گوشت قربونی عباسه.
عباس: (با لهجه مشهدی) ما سر زمین بودم با تراکتور. بعد جنگ هم رفتم سر همان زمین، بی تراکتور.
آژانس شیشه ای
مجید : خدایا چقدر دشمن داری دوستاتم که مائیم یه مشت ضعیف ناقص عقلمجید : ماچت کنم؟ ماچت کنم؟ ماچت میکنما!
مجید : من قبلنا خیلی عاشقیت داشتم ..... بدون اگه اولی نبودی آخرئیی
- ساعت زنگ زده دیگه زنگ نمی زنه.... چون زنگاشو زده
- همه عمر دیر رسیدیم.
سوته دلان
ترانه پایانی فیلم گل های پژمرده جیم جارموش
.
.
Words disappear,
Words weren't so clear,
Only echos passing through the night.
The lines on my face,
Your fingers once traced,
Fading reflection of what was.
Thoughts re-arrange,
Familar now strange,
All my skin is drifting on the wind.
Spring brings the rain,
With winter comes pain,
Every season has an end.
I try to see through the disguise,
But the clouds were there,
Blocking out the sun (the sun).
Thoughts re-arrange,
Familar now strange,
All my skin is drifting on the wind.
Spring brings the rain,
With winter comes pain,
Every season has an end.
There's an end,
There's an end,
There's an end,
There's an end,
There's an end.
فكر كنم چيزي كه هرگز از يادم نميره ديالوگ نبود آخرين لبخند پال نيومن بود در فيلم بوچ كسدي زياد ربطي به موضوع بحث نداشت ولي ناخودآگاه به ذهنم خطور كرد
اینگرید برگمن در پاسخ کری گرانت که .ز او میخواهد به خاطر وطن پرستی جاسوسی کنه.حالم از وطن پرست ها به هم میخوره
وطن پرست ها با یک دست پرچم تکان میدهند و با دست دیگر از جیب از جیب بغل دستیشون دزدی میکنند بدنام:هیچکاکد
در کارتون سیندرلا صدراعظم : دختره فرار کرد
پادشاه : چه لقب مسخره ای
.......
پادشاه : دختره چی کار کرد
دکمه های کنده اعتصاب خنده
یک شکنجه در کنج
ضربه کشنده
پله های تاریک
منطق عفونی
روی میز تحریر
استکان خونی
یک چراغ روشن
روی کتف دیوار
گردن شب من زیر تیغ انکار
فیلم سربازان جمعه مسعود کیمیایی
ما هر قسمتی از بدن رو میتونیم بسازیم .... هر قسمتی ... حتی بهتر از خودش ... خیلی بهتر از اصلش ... ولی نمیتونیم یه انسان بسازیم ... ما نمیتونیم روح انسان رو خلق کنیمGhost in the Shell
ما چند بار زندگی میکنیم چند بار میمیریم
میگن وقتی انسان میمیره درست 21 گرم از وزنش کم میشه
.. جک
21 گرم
(فيلم محبوب و مورد علاقه من)
آقاي بواري:چقدراين مردآن زن را آزار ميدهد
خانم بواري:
نه اينگونه نيست،اوعاشق آن زن است
رمان مادام بواري از گوستاوفلوبر
اگه کسی بهت گفت اسب، بهش بگو حرومزاده عوضی؛ اگه برای بار دوم بهت گفت اسب. طوری بزنش که نتونه بلند شه؛ اگه برای بار سوم بهت گفت اسب، دیگه وقتش شده که یه زین برای خودت دست و پا کنی! Lucky Number Slevin
MahtaBi KhaNooM wrote: "- اونا همه چیزمو ازم گرفتن! دیگه هیچی برام باقی نمونده هیچی! اصلا دیگه نمی دونم چیکار باید بکنم...- مطمئنی هیچی برات باقی نمونده؟!
- آره مطمئن مطمئنم! هیچی هیچی!
- این حرفو نزن عزیزم. اگه هیچی ..."
منم این جمله را هیچ وقت فراموش نمی کنم جمله ای که بچه بودیم نفهمیدیم وقتی بزرگ میشیم چقدر به دردمون میخوره








هميشه يک فيلم يا کارتون يا مجموعه اي که ساخته ميشه، جملات و حرف هايي رو در خودش داره که اگر متوجه اونها بشيم و بتونيم اين جملات رو از لابلاي ديالوگ هاي کم و زياد فيلم بيرون بکشيم....پيام برنامه رو ميگيريم و شايد همين يک جمله انقلابي در زندگي ما بوجود بياره.
در اينجا ميخوايم جملات برتر و اثر گذاري ، که بر گرفته از کارتون...فيلم...کتاب و .... هستش رو با همديگه قسمت کنيم.
اميدوارم همراه باشيد