نخستین باری که بر مزار بامداد رفتم هر گز از یادم نمی رود بسیار ساده بود زیر درختی ساده تر دوستدارانش برگرد مزار حلقه زده بودند و هر از چند گاهی شعری را زمزمه می کردند حالت عجیبی بود از یکی از کسانی که می شد از طرز برخوردش فهمید در آن جمع صاحب احترام است درخواست کردم شعر "خطابه ی آسان در امید" را بخوانیم و جمع آنرا خواند چه زیبا و دلنشین بود کاش می توانستم قبل از رفتن ببینمش
...............................
...............................
...............................
تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست از تو می گویم تونیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب می شنوم
هر گز از یادم نمی رود
بسیار ساده بود
زیر درختی ساده تر
دوستدارانش
برگرد مزار حلقه زده بودند
و
هر از چند گاهی شعری را زمزمه می کردند
حالت عجیبی بود
از یکی از کسانی که می شد از طرز برخوردش فهمید در آن جمع صاحب احترام است درخواست کردم شعر
"خطابه ی آسان در امید"
را
بخوانیم
و جمع آنرا خواند
چه زیبا و دلنشین بود
کاش می توانستم قبل از رفتن ببینمش
...............................
...............................
...............................
تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست
از تو می گویم
تونیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می شنوم
"فریدون مشیری"