داستان كوتاه discussion
داستان كوتاه
>
از پیرارسال
date
newest »
newest »
چند وقتی هست که شما نوشته هاتون رو توی این قالب کوتاه می نویسین. نمیشه نظری داد. انگار یه چیز شخصیه که فقط خود نویسنده ازش آگاهه. داستان های بلندتون کجاست؟
سلام داستان باید مفهومی را منتقل کنه که از فهم اون نقد بشه . من برای یک تیکه پارچه که از یک جایی از یک پیرهن برش خورده چه سلیقه ای به خرج بدم ؟
بنفشه عزیز. من با مهدی عزیز موافقم که به سختی می شود راجع داستانهائی که ساختار محکمی ندارند نظر داد و یا به نقد آن پرداخت . حتی اگر قصد شما از نوشتن چنین داستانهائی, پرسه در وادی مینی مالیسم باشد باز هم شیوه کار و نوع نگاه اشتباه است,, چرا که داستان مینی مال هم در اندازه خودش از قواعدی پیروی می کند و اینگونه نیست که ما هر چه به ذهنمان می رسد را بر کاغذ سفید بنگاریم و اسمش را داستان بگذاریم. بی تردید نوشتن داستان مینی مال در عصر سرعت و شتاب بی وقفه ی جهان ما , در حالی که سرها همه به وایبر و تلگرام و ... گرم است و کمتر کسی وقتش را برای خواندن کتاب , به هدر می دهد !!! کار خوب و ارزنده ای است اما به شرطی که برای درست کردن ابرو , چشم را کور نکنیم و به عبارت دیگر, تیشه بر ریشه پیکر نیمه جان ادبیات جدی نزنیم. براستی فکر می کنید در میان این جمعیت هشتاد میلیونی, چند نفر پیدا می شوند که کتابهای ارزشمند بخرند و مهم تر از آن بخوانند, که خواندن کتاب حتی در میان روشنفکران ما هم رفته رفته رو به فراموشی می رود چرا که آنها نیز در میان هیاهوی روز مرگی ها و پیشرفت دیجیتالی جهان , خواندن کتاب را دیریست که به وادی نسیان سپرده اند , پس ما به عنوان معود کسانی که هنوز دغدغه ادبیات جدی را داریم , سزا است که با دقت و ژرف اندیشی بیشتر بنویسیم تا نوشته ما , در میان انبوه نوشته های زرد , خودی بنماید و برای مخاطب عام و خاص , جذابیتی نه هزار و یکشب گونه که کار دشواریست بلکه در حد یک قصه دلنشین , زیبا و تاثیر گذار بنظر برسد. شاید بگوئید پست مدرنیسم ادبی , دیر زمانیست که تمامی شالوده های ساختاری داستان نویسی را در هم کوبیده و به حافظه تاریخ سپرده است و این موضوع, قصه گوئی و محتوا گرائی در داستان را نیز شامل می شود همچنانکه زمان و مکان و زاویه دید و حتی شخص مولف را نیز از ضربات خرد کننده خود بی نصیب نگذاشته است و ... این موضوعی پذیرفته شده است اما نباید از نظر دور بداریم که حتی در بی نظمی پست مدرنیستی هم نظمی نامحسوس حکمروائی می کند که در نهایت خواننده را با متن درگیر می سازد و ذهنش را به چالش می کشاند . با این حال داستان شما از یک شخصیت جاندار برخوردار است : فهیمه , که می توانست پویاتر و جاندار تر از این ظاهر شود گر چه در همین حد هم ذهن خواننده را به خود مشغول می سازد , اینکه فهیمه می تواند کلفت یک خانه اعیانی به شکل و سیاق خانه های قاجاری باشد و یا پیر دختری خیالباف که , خاطرات خود را مرور می کند و یا ...
بنظر من...بنوعی سنت شکنانه و نوگراستتنها مسئله رابطه محمد خان
و عمه قزی است
که با اندکی تغییر در داستان قابل حل است
گرنه نوع نگارش...زبان و کلمات بکار رفته...عالی اند
ممنون از نوشته تونقابل درک و مختصر بود موضوعش جدید نبود نو آوری نداشت
اگر بیشتر روش دقیق میشدید جذیب تر میشد



لاله ی گوشش را میخاراند
- بعد چی شد فهیمه؟
"گربه آمد کل زندگی خاله مهتاب را زیر و رو کرد گربه ی عمه قزی بود. شب که خاله مهتاب رو تختگاهی حیاط با آن هیکل تپل جاندارش دراز کشیده بود و پت پت ریزی از ته حلقش بیرون میدادبه یک غلت نرم و ساده گربه ی عمه قزی را له کرد. گربه بعد از جان سالم در بردن جست زده بود و گوش خاله مهتاب را بیخ تا بیخ کنده بود. شوهرخاله گذاشت و رفت."
- فهیمه جاهای خوبش را بگو! بیس تومن میدم برای اینکه تعریف کنی چه بلایی سر محمد خان آمد!
"محمد خان مرد"
- چگونه؟
"محمدخان را زدند آنقدر زدند که به زحمت میشد شناختش! مرتیکه توی یک خانه از بین ده تا همسایه با نه تاشان خطا کرده بود."
-فهیمه تو چند سال داری؟
" من آقا میگند که بیست و پنج سال"
- بیخود میگند! تو نوزده سالت است
"چه روزگار بدی آقا یکی هزارسال و هنوز سرحال و یکی ده سال اما خسته!"