کافه پیانو
discussion
salam
date
newest »
newest »
message 1:
by
Afshin
(new)
Mar 09, 2009 08:12AM
man hanoz keta ro nakhondam vali az khondanesh pashimon shodam :)
reply
|
flag
کتاب بدی نیست اگه اهل نوشتن باشید بهتون ایده میده. در واقع مثل یک وبلاگ هست و سیر خاطرات توش جاریه. گاهی ادم رو به فکر وا میداره.مثلا یه جایی از "متوسط" بودن حرف زد که برای من جالب بود.
در کل اینکه دوست داشته باشید یا نداشته باشید خیلی شخصیه و البته بستگی داره از خوندن کتاب بخواید چی عایدتون بشه.
مدت زیادی از خوندن این کتاب میگذره, فضای رون و گرمی داشت,
لذت بردم .
شاید داستانش معمولی بود و چیز خاصی نداشت ولی همین طرز بیان زیبا و تاثیر گذار باعث جذابیتش شد
برای نرگس: من هم معتقد نیستم رمان نویس معلم اخلاق است. اما به هر حال واقعیت این است که رمان نویس در برابر چیزی که در تیراژ وسیع دارد منتشر می کند باید اخلاق به خرج بدهد. این اولا. دوما اینکه میلان کوندرا هم پیغمبر نیست. حرفی زده برای خودش محترم و به عنوان یک نویسنده خواندنی. بنا نیست ما اصول اعتقاداتمان را با جناب کوندا تطبیق بدهیم.
سال پیش این کتاب رو خوندم و به نظر من تنها مشکلی که داشت این بود که تکلیف نویسنده با خودش مشخص نبود...ولی نسبت به کتاب هایی که از نویسنگان ایرانی در ایران چاپ میشن متوسط رو به بالا بود فقط به خاطر تازگی داشتنش.دو ستاره حدودا خوبه براش.
مهم برداشت و حس خود آدم هست.نه اینکه نویسنده چی میخواسته بگه.بعضی کتابا برای این هست که بخونیش و فقط لذت ببری.رویای سازی کنم باهاش.مثل زنگ تفریح میمونه.کافه پیانو اینطوری بود از نظر من
بی اخلاقی توی یه اثر نمی تونه معیار بد بودنش باشه... اگر این بی اخلاقی لازمه ی کتاب باشه و مخاطب رو به سمت هدفی که نویسنده مدنظرشه سوق بده... به نظرم هولدن کالفید (که توی چندتا نقد خوندم راوی رمان کافه پیانو تقلید ناشیانه ای از اونه) شاید بی اخلاق باشه، اما برای همه ی ما آخر کتاب چیزای خوبی تو ذهن باقی گذاشت. چیزای خوبی ازش یادگرفتیم که شاید از هیچ آدم مودبی نمیتونستیم یادبگیریم
من با احسان موافقممیخونی تا لذت ببری.رویا سازی کنی.کافه پیانو برای منم همین حس رو داشت.روون بود.
شاید جارو جنجال نویسنده و طرز فکرش رو نظراتی که تو فضای ادبی جامعه هست تاثیر گذاشته...
این کتاب سال 87 خوندم، بسیار بی محتواست و پر از تکرار.در ضمن نویسنده این کتاب هم دیوانه مشهور شدن، این از سطر به سطر کتاب میشه فهمید.
Hosein wrote: "این کتاب سال 87 خوندم، بسیار بی محتواست و پر از تکرار.در ضمن نویسنده این کتاب هم دیوانه مشهور شدن، این از سطر به سطر کتاب میشه فهمید."
دقیقا موافقم. دائم دنبال گفتن جمله های قشنگ و طلایی بود توی کتاب... و از مصاحبه هایی هم که ازش خوندم دقیقا همین طور برمیاد که عاشق مشهور شدنه این نویسنده. به نظرم شخصیت اصلی کتاب خیلی نزدیکه به خود نویسنده. که انقدر از خود متشکره که میگه کسایی که پیشم می شینن و حرف می زنن ازشون پول اضافه ای بر سفارشاتشون می گیرم که بفهمن وقت من ارزش داره :|
حدود دو سه ماهي مي شه كه اين كتاب را خوندم جز معدود كتاب هايي بود كه يك شبه تمومش نكردم. هيچ جذابيتي نداشت و من فقط منتظر يه اتفاق توي داستان بودم كه نيفتاد. و بر خلاف تصور من هيچ داستان يا روايتي پشتش نبود. بيشتر شبيه همئون خاطره نويسي بود. نمي شه گفت توي كتاب هايي كه خوندم اين يكي خيلي ضعيف بوده اما اينقد رهم قوي نبود كه به اين اندازه چاپ بشه.
این کتاب رو ۴ یا ۵ سال پیش خوندم یعنی شروع کردم به خوندنش ولی نتونستم خیلی پیش برم. به نظر من چیزی که کتاب رو خاص میکرد سبک روون و صمیمیش بود که اون هم یه جورِ آزار دهندهای کپی برابرِ اصلِ نوشتههای رویا پیرزادِ . به نظر من اگه میخواید رمانِ فارسی بخونید "عادت میکنیم" رو بخونید. هم فضا و سبکِ نوشته به حال و هوای ما نزدیک تره و هم داستان منسجم و جذابی داره.
لزوماً وقتی یه نویسنده یه کتابی می نویسه هدفش این نیست که اخلاق رو ترویج بده + بعضی کتابا نوشته نشدن که داستان تعریف کنن؛ بیشتر رو عقاید مانور میدن و نمیشه این سبکو محکوم کرد صرفاً برای این که باب میلمون نیست + نوشتن جمله های طلایی توی کتابایی با این سبک اون قدرام دور از ذهن نیست البته قبول دارم که وقتی آدم بخواد زورکی مفهموم بگنجونه وسط چیز های نامفهوم یه جورایی تظاهر تلقی میشه اما نمیشه گفت این کار نویسنده از سر خودنمایی بوده
all discussions on this book
|
post a new topic





