پائولو کوئلیو discussion
Excellency Paulo Coelho
date
newest »


بیاین یه چیزی بگین لطفا
من میخام در مورد این آقا یه چیزایی بدونم
فقط میدونم که آدم خوبیه
!!!!!

افکار، فلسفه و موضوعات مطرح شده درآثار او، بر ذهن میلیونها خوانندهای تاثیر گذاشته است که به دنبال یافتن راه خویش، و روشهای تازه برای درک جهان هستند.

در راهروهای خشک مدرسهی مذهبی، آرزوی زندگیاش را یافت: میخواست نویسنده شود. درمسابقهی شعر مدرسه، اولین جایزهی ادبی خود را به دست آورد. مدتی بعد، برای روزنامهی دیواری مدرسهی خواهرش سونیا، مقالهای نوشت که آن مقاله هم جایزه گرفت.
اما والدین پائولو برای آیندهی پسرشان نقشههای دیگری داشتند. میخواستند مهندس شود. پس، سعی کردند شوق نویسندگی را در اواز بین ببرند. اما فشار آنها، و بعد آشنایی پائولو باکتاب مدار راسالسرطان اثر هنری میلر، روح طغیان را در اوبرانگیخت و باعث روی آوردن او به شکستن قواعد خانوادگی شد. پدرش رفتار اورا ناشی ازبحران روانی دانست. همین شد که پائولو تا هفده سالگی، دوبار دربیمارستان روانی بستری شد و بارها تحت درمان الکتروشوک قرار گرفت.




در این دوران، انتشار «کرینگ ـ ها» راشروع کردند. «کرینگ ـ ها»، مجموعهای از داستانهای مصور آزادیخواهانه بود. دیکتاتوری برزیل، این مجموعه را خرابکارانه دانست و پائولو و رائول را به زندان انداخت. رائول خیلی زود آزاد شد، اما پائولو مدت بیشتری درزندان ماند، زیرا او را مغز متفکر این اعمال آزادیخواهانه میدانستند. مشکلات او به همان جا ختم نشد; دوروز پس ازآزادیاش، دوباره در خیابان بازداشت شد و اورا به شکنجهگاه نظامی بردند. خود پائولو معتقد است که باتظاهر به جنون و اشاره به سابقهی سه بار بستریاش در بیمارستان روانی، ازمرگ نجات یافته است. وقتی شکنجهگران در اتاقش بودند، شروع کرد به خودش را زدن، و سرانجام از شکنجهی اودست کشیدند و آزادش کردند.
این تجربه، اثر عمیقی بر او گذاشت. پائولو دربیست و شش سالگی به این نتیجه رسید که به اندازهی کافی "زندگی" کرده و دیگر میخواهد "طبیعی" باشد. شغلی دریک شرکت تولید موسیقی به نام پلیگرام یافت و همان جا با زنی آشنا شدکه بعد بااو ازدواج کرد.

بعد بادوستی قدیمی به نام کریستینا اویتیسیکا آشنا شد. این آشنایی منجر به ازدواج آنهاشد و هنوز باهم زندگی میکنند. این زوج برای ماه عسل به اروپا رفتند و درهمین سفر، ازاردوگاه مرگ داخائو هم بازدید کردند. در داخائو، اشراقی به پائولو دست داد و در حالت اشراق، مردی رادید. دوماه بعد، درکافهای در آمستردام، باهمان مرد ملاقات کرد و زمان درازی با او صحبت کرد. این مرد که پائولو هرگز نامش را نفهمید، به اوگفت دوباره به مذهب خویش برگردد و اگر هم به جادو علاقهمند است، به جادوی سفید روی بیاورد. همچنین به پائولو توصیه کرد جادهی سانتیاگو (یک جادهی زیارتی دوران قرون وسطی) را طی کند.
پائولو، یک سال بعد از این سفر زیارتی، درسال 1987، اولین کتابش خاطرات یک مغ رانوشت. این کتاب به تجربیات پائولو درطول این سفر میپردازد و به اتفاقات خارقالعادهی زیادی اشاره میکند که در زندگی انسانهای عادی رخ میدهد. یک ناشر کوچک برزیلی این کتاب راچاپ کرد و فروش نسبتا خوبی داشت، اما با اقبال کمی ازسوی منتقدان روبهرو شد.
پائولو درسال 1988، کتاب کاملا متفاوتی نوشت: کیمیاگر. این کتاب کاملاً نمادین بود و کلیهی مطالعات یازده سالهی پائولو را دربارهی کیمیاگری، در قالب داستانی استعاری خلاصه میکرد. اول فقط 900 نسخه از این کتاب فروش رفت و ناشر، امتیاز کتاب را به پائولو برگرداند.

صحبت میکرد. این کتاب با استقبال زیادی مواجه شد و باعث شد کیمیاگر و خاطرات یک مغ نیز دوباره مورد توجه قرار بگیرند. درمدت کوتاهی، هرسه کتاب در صدر فهرست کتابهای پرفروش برزیل قرار گرفت. کیمیاگر، رکورد فروش تمام کتابهای تاریخ نشر برزیل راشکست و حتا نامش درکتاب رکوردهای گینس نیز ثبت شد. در سال 2002، معتبرترین نشریهی ادبی پرتغالی به نام ژورنال د لتراس، اعلام کرد که فروش کیمیاگر، ازهر کتاب دیگری در تاریخ زبان پرتغالی بیشتر بوده است.
در ماه مه 1993، انتشارات هارپر کالینز، کیمیاگر رابا تیراژ اولیهی50000 نسخه منتشر کرد. در روز افتتاح این کتاب، مدیر اجرایی انتشارات هارپر کالینز گفت: «پیدا کردن این کتاب، مثل آن بود که آدم صبح زود، وقتی همه خوابند، برخیزد و طلوع خورشید رانگاه کند. کمی دیگر، دیگران هم خورشید راخواهند دید.»
ده سال بعد، درسال 2002، مدیر اجرایی هارپرکالینز به پائولو نوشت: «کیمیاگر به یکی ازمهمترین کتابهای تاریخ نشر ما تبدیل شده است.»

پیش از انتشار کیمیاگر درامریکا، چند ناشر کوچک دراسپانیا و پرتغال، آن را منتشر کرده بودند. اما این کتاب تاسال 1995، در فهرست کتابهای پرفروش اسپانیا قرار نگرفت. هفت سال بعد، درسال 2001، اتحادیهی ناشران اسپانیا اعلام کرد که کیمیاگر ازپرفروشترین کتابهای اسپانیاست.
ناشر اسپانیایی پائولو (پلنتا)، در سال 2002 مجموعهی آثار کوئلیو را منتشر کرد. فروش آثار کوئلیو درپرتغال، بیش ازیک میلیون نسخه بوده است.
در سال 1993، مونیکا آنتونس که از سال 1989، بعد ازخواندن اولین کتاب کوئلیو بااو همکاری میکرد، بنگاه ادبی سنت جوردی را در بارسلون تاسیس کرد تابه نشر کتابهای پائولو نظم ببخشد. در ماه مه همان سال، مونیکا کیمیاگر رابه چندین ناشر بینالمللی معرفی کرد. اولین کسی که این کتاب را پذیرفت، ایوین هاگن، مدیر انتشارات اکس لیبرس از نروژ بود. کمی بعد، آن کاریر، ناشر فرانسوی برای مونیکا نوشت: «این کتاب فوقالعاده است و تمام تلاشم را میکنم تا در فرانسه موفق شود.»
در سپتامبر سال 1993، کیمیاگر درصدر کتابهای پرفروش استرالیا قرار گرفت. در آوریل سال 1994، کیمیاگر درفرانسه منتشر شدو بااستقبال عالی منتقدان و خوانندگان مواجه شد و درفهرست پرفروشها قرار گرفت. کمی بعد، کیمیاگر پرفروشترین کتاب فرانسه شد و تاپنج سال بعد، جای خود را به کتاب دیگری نداد. بعد از موفقیت خارقالعاده در فرانسه، کوئلیو راه موفقیت را درسراسر اروپا پیمود و پدیدهی ادبی پایان قرن بیستم دانسته شد.
از آن هنگام، هریک ازکتابهای پائولو کوئلیو که در فرانسه منتشر شده، بیدرنگ پرفروش شده است. حتا دریک دوره، سه کتاب کوئلیو همزمان در فهرست ده کتاب پرفروش فرانسه قرار داشت.

در سال 1996، انتشارات ابژتیوای برزیل، حق امتیاز کتاب کوه پنجم را خرید و یک میلیون دلار پیشپرداخت داد. این رقم، بالاترین مبلغ پیشپرداختی است که تا کنون به یک نویسندهی برزیلی پرداخت شده است. همان سال، پائولو نشان شوالیهی هنر و ادب رااز دست فیلیپ دوس بلازی، وزیر فرهنگ فرانسه دریافت کرد. دوس بلازی دراین مراسم گفت: «تو کیمیاگر هزاران خوانندهای. کتابهای تومفیدند، زیرا توانایی ما را برای رویا دیدن، و شوق ما را برای جست و جو تحریک میکنند.»

در نمایشگاه بین المللی فرانکفورت سال 1997، ناشران پائولو با همکاری انتشارات دیوگنس و موسسهی سنت جوردی، یک میهمانی به افتخار پائولو کوئلیو برگزار کردند و در آن، انتشار سراسری و بینالمللی کتاب کوه پنجم را اعلام کردند. درماه مارس 1998، نمایشگاه بزرگی در پاریس برگزار شد و کوه پنجم، به زبانهای مختلف، و توسط ناشران کشورهای مختلف، منتشر شد. پائولو هفت ساعت تمام مشغول امضا کردن کتابهایش بود. همان شب، میهمانی بزرگی به افتخار اودر موزهی لوور برگزار شد که مشاهیر سراسر جهان، درآن میهمانی شرکت داشتند.
پائولو در سال 1997 ، کتاب مهمش کتاب راهنمای رزمآور نور را منتشر کرد. این کتاب، مجموعهای ازافکار فلسفی اوست که به کشف رزمآور نور درون هر انسان کمک میکند. این کتاب، تاکنون کتاب مرجع میلیونها خواننده شده است. اول، بومپیانی، ناشر ایتالیایی آن را منتشر کرد که با استقبال زیادی مواجه شد.
در سال 1998، باکتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، به سبک روایی
داستانسرایی بازگشت و مورد استقبال منتقدان ادبی قرار گرفت. در ژانویهی سال 2000، اومبرتو اکو، فیلسوف، نویسنده و منتقد ایتالیایی، درمصاحبهای با نشریهی فوکوس گفت: «من از آخرین رمان کوئلیو خوشم آمد. تاثیر عمیقی بر من گذاشت.» و سینئاد اوکانر، درهفتهنامهی ساندی ایندیپندنت، گفت: «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد ، شگفتانگیزترین کتابی است که خواندهام.»

در ماه مارس سال 1999، نشریهی ادبی لیر، پائولو کوئلیو را دومین نویسندهی پرفروش جهان، درسال 1998 اعلام کرد.
در سال 1999، جایزهی معتبر کریستال را از انجمن جهانی اقتصاد دریافت کرد و داوران اعلام کردند: « پائولو کوئلیو، بااستفاده از کلام، پیوندی میان فرهنگهای متفاوت برقرار کرده، که اورا سزاوار این جایزه میسازد.»
در سال 1999، دولت فرانسه، نشان لژیون دونور را به اواهدا کرد. همان سال، پائولو کوئلیو باکتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد درنمایشگاه کتاب بوئنوس آیرس شرکت کرد. رسانهها شگفتزده شدند، درمیان آن همه نویسندگان برجستهی امریکای لاتین، استقبالی که از پائولو کوئلیو بود، بینظیربود. مطبوعات نوشتند: «مسئولانی که از 25 سال پیش در این نمایشگاه کتاب کار میکردهاند، ادعا میکنند که هرگز چنین استقبالی ندیدهاند، حتا درزمان حیات بورخس. خارق العاده بود.» مردم ازچهار ساعت پیش از شروع مراسم، پشت درهای نمایشگاه تجمع کردند و مسوولان نمایشگاه اجازه دادند که آن روز، نمایشگاه به طوراستثنا چهار ساعت دیرتر تعطیل شود.


کتاب شیطان و دوشیزه پریم در سال 2001 در بسیاری از کشورهای جهان منتشر شدو درسی کشور درصدر کتابهای پرفروش قرار گرفت.در سال 2001، پائولو، جایزهی بامبی، یکی ازمعتبرترین و قدیمیترین جوایز ادبی آلمان رادریافت کرد. ازنظر هیات داوران، ایمان پائولو به این که سرنوشت و سرانجام هر انسان، این است که سرانجام در این دنیای تاریک، به یک رزمآور نور تبدیل شود، پیامی بسیار عمیق و انسانی است.
در اوایل سال 2002، پائولو برای اولین بار به چین سفر کرد و شانگهای،پکن و نانجینگ را دید. در 25 جولای سال 2002، پائولو به عضویت فرهنگستان ادب برزیل انتخاب شد. هدف این فرهنگستان که در ریودوژانیرو مستقر است، حفاظت از فرهنگ و زبان برزیل است. دو روز بعد ازاعلام این انتخاب، پائولو سه هزار نامهی تبریک از سوی خوانندگانش دریافت کرد و مورد توجه تمام مطبوعات کشور قرار گرفت. وقتی از خانهاش بیرون آمد، صدها نفر جلو خانهاش جمع شده بودند و اورا تشویق کردند. هرچند میلیونها خواننده، شیفتهی پائولو هستند، اما اوهمواره مورد انتقاد منتقدان ادبی بوده است. انتخاب او به عضویت فرهنگستان برزیل، در حقیقت نقض نظر این منتقدان بود.

در اکتبر سال 2002، پائولو جایزهی هنر پلانتاری را از باشگاه بوداپست در فرانکفورت دریافت کرد و بیل کلینتون، پیام تبریکی برای او فرستاد. پائولو همواره از حمایت بیدریغ و گرم ناشرانش برخوردار بوده است. اما موفقیت او به کتابهایش محدود نمیشود. او درزمینههای فرهنگی و اجتماعی دیگر نیز موفق بوده است. کیمیاگر تاکنون توسط دههاگروه تاتر حرفهای در پنج قارهی جهان، به روی صحنه رفته است و سایر آثار وی همچون ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، و شیطان و دوشیزه پریم نیز تاکنون بر صحنهی تاتر موفق بودهاند.

کیمیاگر پائولو کوئلیو تا کنون به 67 زبان و در 160 کشور منتشر شده است.
کوئلیو در سال 2003 نیز یک رکورد جهانی دیگر را به نام خود رقم زد: او در یک نشست، کتاب هایش را به 53 زبان برای خوانندگانش از سراسر جهان امضا کرد.
پدیدهی «پائولو کوئلیو» به همین جا ختم نمیشود. وی همواره مورد توجه مطبوعات است و از مصاحبه دریغ ندارد. همچنین، به طور هفتگی، ستونهایی در روزنامههای سراسر جهان مینویسد که بخشی از این ستونها، در کتاب مکتوب گرد آمدهاند.
در ماه مارس 1998، اوشروع به نوشتن مقالات هفتگی در روزنامهی برزیلی «اوگلوبو» کرد. موفقیت این مقالات چنان بود که روزنامههای کشورهای دیگر نیز برای انتشار آنهاعلاقه نشان دادند. تاکنون مقالات او در نشریات «کوریر دلا سرا» (ایتالیا)، «تا نئا» (یونان)، «توهورن» (آلمان)، «آنا» (استونی)، «زویرکیادلو» (لهستان)، «ال اونیورسو» (اکوادور)، «ال ناسیونال» (ونزوئلا)، «ال اسپکتادور» (کلمبیا)، «رفرما» (مکزیک))، «چاینا تایمز» (تایوان)، و «کامیاب و جشن کتاب» (ایران)، منتشر شده است

من ده هزار سال پیش به دنیا آمدم.
روزی، درخیابان، درشهر،
پیرمردی را دیدم، نشسته برزمین،
کاسهی گدایی درپیش، ویولونی در دست،
رهگذران باز میماندند تا بشنوند،
پیرمرد سکههارا میپذیرفت، سپاس میگفت،
و آهنگی سرمیداد،
و داستانی میسرود،
که کمابیش چنین بود:
من ده هزار سال پیش به دنیا آمدم
و دراین دنیا هیچ چیز نیست
که قبلا نشناخته باشم.
وب سایت رسمی پائولو کوئیلو به زبان فارسی