داستان كوتاه discussion
نوشته هاي كوتاه
>
با احترام برای احترامی
date
newest »


اما من ار نوشته ی شما لذت بردم

!ما را به کودکیهامان پرت کرد
(-;
......
گفتن این چیز ِ چهارم
در این دوره و زمانه
!هم که واقعاً جای فرار دارد
ممنون ساراجان، جالب بود

به 4نکته خوبي هم اشاره شده بود...حالا به نظرت :
ميرود ميخ آهنين در سنگ؟

باز حسنی تنها بود
حمومشو رفته بود
لباساشم شسته بود
از بازی با الاغه
یا اون جوجه سیاهه
کلافه و خسته بود
باباش دیگه رفته بود
.
.
.
من خودمو بهش مدیون می دونم
با شعر هاش کودکی همه ی مارو نوشت
(. هنوز در دوران کودکی مان می چرخیدیم و در دهات های اطراف شلمرود حسنی را نصیحت می کردیم که بابا بی خیال بیا و این ناخن ها را بشورسر را اصلاح کن که خبر اوردند مرده ای . ما هاج و واج ماندیم چه کنیم . چطور می شود پیرمردی به پشمالوییی سیبیل های تو از دنیا برود. از دستمان در رفت و یادمان امد که میشود . و شد و تو مردی . بعد از گل اقا ها بعد از عمران ها بعد از خیلی بعد ترها تو رفتی . و ما هنوز در دهات های اطراف شلمرود با حسنی و پیر گل اقا و باقی رفقا می چرخیم و این بار نه برای نصیحت که برای تعزیت . )
"شماره 182 دی 1385
پیر ما گفت چهار چیز در چهار چیز فرو نرود و سه چیز از ان چهار چیز را نام بردن و چیز چهارم را بر زبان نیاورن و بقیه قضایا .
پیر ما گفت : چهار چیز در چهار چیز فرو نرود : میل اهنین در سنگ ، عقل در کله مردمان ملنگ ، و خرس در سوراخ تنگ
گفتند : ای پیر! چیز چهارم که در ان چیز چهارم فرو نرود کدام است ؟
گفت : دانم ، لکن نخواهم که بگویم که بیم فتنه می رود و باشد که بسا کسان بر من بستیزند و بر گردم من اویزند و خون من ریزند .
گفتند : باری سخن خویش نیم گفته بنگذار که سرکه ناتمام ، شراب شود و قصه نا تمام در کتاب نیاید .
پیر ما گفت : اگر گوش دارید بگویم و بگریزم .
گفتند بگوی و بگریز .
پیر ما گفت : ان چیز چهارم که در ان چیز چهارم فرو نرود حرف حساب است و ان چیز چهارم که ان چیز چهارم در ان فرو نرود گوش بسا کسان است .
پیر ما این بگفت و بگریخت و اکنون که من این م ینویسم پیر ما هنموز در حال گریز است . سلمه الله"
نان دشمنانمان سنگ ، ولنتاینمان مبارک ، روحشان شاد