محمد حسین ساعی > محمد حسین's Quotes

Showing 1-2 of 2
sort by

  • #1
    فاضل نظری
    “بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند
    گل نمی روید.چه غم گر شاخساری بشکند
    باید این آیینه را برق نگاهی می شکست
    پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند
    گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام
    صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند
    شانه هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه
    تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند
    کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد
    قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند ”
    فاضل نظری

  • #2
    فاضل نظری
    “ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
    ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی
    ردپایی تازه از پشت صنوبرها گذشت ...
    چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی
    ای نسیم بی‌قرار روزهای عاشقی
    هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی
    سایه زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
    آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی
    باد پیراهن کشید از دست گل‌ها ناگهان
    عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی
    چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت
    غنچه‌ای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی
    کشته‌ای در پای خود دیدی یقین کردی منم
    سایه‌ای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی”
    فاضل نظری



Rss