پیمان اسماعیلی (۱۳۵۶ در تهران)، نویسندهٔ کرد اهل ایران است. او برای مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» جایزهٔ روزی روزگاری، مهرگان، گلشیری و منتقدان و نویسندگان مطبوعات را دریافت کرد. مجموعه داستان «همین امشب برگردیم» برنده جایزه ادبی احمد محمود شده است.
مجموعه داستان وحشت. داستانها متوسط بودن. حتی توی ایجاد وحشت هم خیلی موفق نبودن. از کل کتاب فقط جملهٔ پایانی داستان اول به شکل لذتبخشی وحشتانگیز بود.
دو چیز ولی توجهم رو جلب کرد:
یکی تنوع فرم روایت داستانها. مثلاً یک داستان تماماً دیالوگی بین دو شخصیته، که ما فقط حرفهای یک طرف رو میشنویم، و داستان ضمن همین دیالوگ روایت میشه. یا داستانی که گزارش پلیس از یک واقعه است، و مدارک و متن بازجوییهای مختلف دنبال هم میان و روایت رو مثل پازلی تکمیل میکنن. یا داستانی که از زبان هیولای داستان روایت میشه و ما اینو نمیفهمیم تا اواخر داستان.
دوم، فضای داستانها که دور از شهر و اکثراً در کوه و برف اتفاق میافتن. بعضی اصطلاحات صخرهنوردی و کوهنوردی نشون میده که نویسنده احتمالاً با این رشتهها آشنایی داشته و همین باعث طراوت بیشتر داستانها نسبت به داستانهای به اصطلاح «آپارتمانی» نویسندههای امروزی میشه.
يه مجموعه داستان جالب وهم آلود و فوق العاده سرد :) اکثر داستان هاي کتاب حال و هواي برفي داره و حتي تو بعضي از داستان ها اون سرما به شدت قابل احساسه (من به شخصه تو داستان آخر سردم شد 😅)
داستان اول (ميان حفره هاي خالي) يکي از داستان هاي جالب کتاب بود با فضایي وهم آلود کوهستاني و برفي ، تازه داستان داشت جذاب می شد که کاملا غير منتظره به پایان رسید ، نويسنده داستان رو با پاياني باز وقتي اصلا انتظارش رو نداشتم جوري نصفه کاره رها ميکنه که کاملا شوکه شدم ،به نظرم اصلا موقع رها کردن داستان نبود مي تونست خيلي جلوتر بره
داستان دوم(مرض حيوان) تم کویری داره و ما فقط گفتگوهاي يک طرفه ي راوي داستان رو مي شنويم و هيچگاه حرف طرف مقابل رو نمي شنويم که در ابتدا یه جوری اذیتم می کرد ولي صفحات پاياني داستان به قدری به نظرم جذاب و خواندني اومد که باب میل نبودن شیوه ی بیان داستان رو به کلی فراموش کردم
داستان سوم (لحظات يازدهگانهي سليمان) رو هم دوست داشتم ، راوی داستان یه بازرس پرونده اداره آگاهیه که در قالب یازده مدرک اطلاعات داشته ی پلیس رودبارک در رابطه قتل رخ داده در علم کوه رو دراختیار رییس دایره جنایی میزاره سه تا داستان بعدی هم بد نبودن مردگان فضای کوهستانی و برفی، یک هفته خواب کامل فضایی جنگلی و یک تکه شازده که متفاوت ترین و به نظر من ضعیف ترین داستان مجموعه بود فضای برزخی داشت
ولی داستان آخر(گراي پنجاه و پنج) کاملا من رو میخکوب خودش کرد فضای وهم آلود ، تاریک و آخر زمانی داستان واقعا بی نظیر و دلهره آور بود
اگه بخوام به هر داستان جداگونه نمره بدم باید این نمرات رو بدم میان حفره های خالی 3 مرض حیوانی 4 لحظات يازدهگانهي سليمان 5 مردگان 3 يك هفته خواب كامل 4 يك تكه شازده 2 گراي پنجاه و پنج 5
به نظرم دیگر وحشت امروزه از قالب همیشگی اش ، که نشآت گرفته از ناآگاهی و ناشناختگی و غافل گیری ست در آمده . وحشت امروز از آگاهی ست . وحشت واقعی که انسان معاصر اکنون در حال دست و پنجه نرم کردن با آن است دیگر خرافات و اجنه و موجودات ماورایی نیست .
برف و سمفونی ابری کتابی ست که بیش از قصه، نان فضاسازی اش را میخورد . ایجاد فضاهایی ماورایی با لحنی رئال و ساده که خود این تضاد بیش از هر اکتی در کتاب باعث ایجاد وهم میشود و همینطور خونسردی شخصیت ها در مواجهه با اتفاقات .
اما در کل داستانها قدرت کافی برای ایجاد وهم و وحشت را ندارد و در پسشان هیچ نگارهای ندارند که باعث رسوخ آن در روح آدم بشود و تا مدتی دست از سر آدم بر ندارد . - بعد از گذشت شیش ماه از دیدن فیلم درخت گلابی وحشی جیلان هنوز میتونم اغراق کنم که وحشت سینان دست از سرم برنداشته -
میان حفره های خالی 4 مرض حیوانی 4 گرای پنجاه و پنج 4 مردگان 3 ( تصویر شخصی که بالای سیم ها در بوران و سرما سینه خیز حرکت میکند جدای از داستان شدیدا وحشتناک بود ) لحظات یازدهگانه سلیمان 3 یک هفته خواب کامل 2 یک تکه شازده در تاریکی 2
مجموعه هفت داستان کوتاه نفسگیر. تعداد صفحات هر داستان از انگشتان دو دست تجاوز نمی کند، با این حال در همین تعداد صفحه، فضاسازی و خلق شخصیتها به خوبی صورت گرفته. ویژگی مشترک تمام داستانها وهم، ترس و زمینه تمام آنها طبیعت است (چهار داستان در برف، یک داستان در کویر، یک داستان در دشت سرسبز و دیگری در دنیایی برزخی با دیواره ها و زمین صخره ای.). در تمام داستان ها طبیعت در عین معصومیت عامل ترس و یا مرگ است. حتی در داستان یک هفته خواب کامل نیز طبیعت به طور غیر مستقیم (جستجوی خرگوش سفید که نماد معصومیت است) باعث زخمی شدن قربانی می گردد. رتبه بندی من به داستان ها از خوب به بد به ترتیب: 1-میان حفره های خالی 2-گرای پنجاه و هفت 3-مرض حیوان 4-مردگان 5-یک هفته خواب کامل 6- لحظات یازدهگانه سلیمان 7-یک تکه شازده در تاریکی
به نسبت زمان و جزو اولین کارهای نویسنده که در نظر بگیریم، واقعاً مجموعه داستانکوتاهِ چشمگیری محسوب میشه تو این هرج و مرجِ ادبیاتِ بازاریشدهمون. داستان اول و آخر رو دوست داشتم. داستان مرض حیوانی هم. اونای دیگه هم نه که دوست نداشته باشم؛ از خوندنشون لذت بردم. برف و سمفونی ابری رو باید مزه مزه کرد. مجموعه داستانکوتاهی نیست که بتونی یه ضرب بخونیش. باید روزی یکیشو بخونی مثلاً و در طول راه تو اتوبوس یا مترو، پیادهرویهای تا خونه یا دانشگاه، بهشون فکر کرد. دوست دارم برگردم باز بخونمشون.
وقايع داستان در كردستان و اطراف پاوه اتفاق مي افتند.تمام داستان ها بر پايه ي خرافات نوشته شده بود و در پايان هم طوري تموم شده بودن كه اين خرافات تا حدودي به واقعيت پيوسته بودند و سعي بر اين بود كه ترس در خواننده القا بشه كه در اين مورد هم خيلي موفق نبود . از طرفي اين خرافات در هر داستان يه قشري از جامعه رو درگير كرده بود(در داستان اول پزشك و در داستان دوم مهندس و ...) شايد هدف نويسنده اين بوده كه ك حتي قشر تحصيل كرده ي جامعه هم ممكنه درگير افكار خرافي بشن.به جز روان بودن متن كتاب، گيرايي ديگه ي نداشت.
يكي از مواردي كه من نميتونستم تحمل كنم اين بود كه نويسنده در تمام طول كتاب بخاطر سرماي زياد كردستان ناله ميكرد و اين تقريبا در كل داستان ها ديده ميشد در حاليكه مناطق كوهستاني علي رغم زمستان سرد تابستان خنك تري هم دارند كه اين از مزاياي استان ما و كردستان و كرمانشاه و ... است نه معايب. و به نظرم با وجود اينكه نويسنده خودش "كرد" بود ولي نسبت به كردزبان هاي عزيز ، كم لطفي كرده بود و اون هارو خرافاتي به تصوير كشيده بود و حتي تو يكي از داستان ها گفته بود "خوب نيستند با غريبه" كه اين با چيزي كه من ديدم كاملا متضاده و كردها تا اونجايي كه من ديدم خيلي مهمان نواز و خونگرم هستن.
برف و سمفونی ابری نخستین تجربه مجموعه داستان کوتاه ایرانی خوانی منه! کتاب مجموعهای از ۷ داستان کوتاه و سرد است که وجه اشتراک همه این داستانها ابهام، پایان باز، ترس یا مرگ و طبیعت (کوهستان و برف، کویر، دشت) است. به قطعیت نمیشه در مورد داستانها قضاوت کرد چون حقایق و توهمات و خرافات گاها در هم گره میخوره و همین عاملی است که پایانی برای داستان نتوان نوشت! شاید اگر این ۷ داستان رو تو ۷ شماره یه ماهنامه یا هر مجله ای میخوندم برام جالبتر میبود. در نهایت باید بگم یکبار دیگه مطمئن شدم به مجموعه داستان کوتاه چندان علاقهای ندارم و نباید پول خرجش کنم :دی
هفت داستان کوتاه وهم آلود و جذاب که بعضی ها شون رو با یکبار خوندن متوجه نمیشی و انقدر برات جذاب هست که بخوای برگردی و دوباره بخونی ببینی چه خبره 🤔 منکه لذت بردم از خوندنش ،
بهار 1387 که بار اول این کتاب را خواندم چیزی دربارهاش ننوشتم. چون واقعاً نمیدانستم چی بنویسم که دیگران دربارهاش ننوشتند؟ و یا اصلاً هیچی به ذهنم نرسید! ولی وقتی بعد از گذشت 3 سال از خواندن یک کتاب(که حتا خیلی جدی نخوندی و حتا جدی نگرفتیاش) هنوز فضایش با تو هست؛ هنوز رهایت نکرده؛ در سادهترین شرایط و یا برداشت یعنی این که: نویسنده موفق بوده و اثر خودش را بر خواننده گذاشته است کتاب را برای بازخوانی دست گرفتم
برف و سمفونی ابری، مجموعهای از هفت داستان در فضای هراس و وهم است. تجربه زیسته پیمان اسماعیلی در کارگاههای مهندسی دور از شهر، و علاقهاش به کوهنوردی، دستمایههای خوبی را برای خلق فضاهایی متفاوت از جهان رایج داستانهای دهه هشتاد به او داده و به خوبی هم از این دستمایهها بهره برده است. نقطه قوت کتاب فضاسازی عمدتا خوب و تاثیرگذار است و غافلگیریهای دلچسب در برخی داستانها، و معماهای حل نشده داستانها که جعبه سیاه هراس آدمها را به بازی میگیرد. اختصاص فضای چند داستان به طبیعت کوهستانی و برفگیر نقاط مختلف ایران از جهت غنیتر کردن و افزایش تنوع جهان داستانی ادبیات معاصر به راستی ارزشمند است. دو تا از داستانها در فضایی کاملا خیالی نوشته شدهاند که قدرت نویسنده را در خلق این فضاها نیز نشان میدهد. در بسیاری از داستانهایی که به فضاسازی تکیه دارند، نویسنده دلبسته توصیفات و فضای داستانش میشود و با تاکید و تکرار و اطناب خواننده را دچار عادیسازی فضا و حتی ملال میکند اما یک نقطه قوت دیگر این کتاب هم همین است که طول داستانها به راستی به اندازه (و کوتاه) است. داستانها با شیوههای روایی متفاوت و متنوعی ارائه شدهاند که البته باب میل مسابقات و جوایز داستانی ایران بوده و هست و اغلب ویژگی مثبتی شمرده میشود و اغلب نویسندگان هم برای نمایش توانمندیهایشان در این زمینه در کتابهای اولشان همه تلاششان را در این راستا میکنند. ارائه داستان از طریق گزارشها و پیوستهای پلیس از یک حادثه کوهنوردی، دیالوگی که ما تنها یک طرفش را میشنویم، روایت اول شخص یک سفر دو نفره طولانی، یادداشتهای روزانه آدمی در یک موقعیت غریب آخرالزمانی و... واقعیت این است که این تنوع جز نمایش همین توانمندی به نظرم ضرورت چندانی نداشت. یعنی این طور نبود که در هر کدام از داستانها، دقیقا همین شیوه روایتی که انتخاب شده بهترین باشد. مثلا به گمانم شیوه روایی سوم شخص، دوربینی و گفتگو میتوانست سهم بیشتری در کتاب داشته باشد و اثرگذارتر هم باشد. با این همه داستانها خوشساخت و خوشخوان و اثرگذارند و به ویژه برای علاقمندان به داستان هراس و وهم، با همراهی طبیعت وحشی، میتوانند ساعات خوانش دلچسب و فضاهایی به یادماندنی را رقم بزنند.
چند شب پیش با اینکه تنها نبودم ترس افتاده بود به جونم و نمیتونستم بخوابم. خودم هم نمیدونستم ترس از چی، ولی ترسیده بودم. گفتم یه کتاب کم حجم از کتابخونه بردارم و شروع کنم تا هم ترسم بریزه هم کمکم خوابم ببره، و این مجموعه داستان رو انتخاب کردم. چشمتون روز بد نبینه=)) داستان اول رو خوندم و وحشت کردم! گفتم شاید چون خودم از قبل ترسیده بودم داستان بهنظرم ترسناک اومده. داستان دوم رو خوندم و حتی بیشتر وحشت کردم. کتاب رو بستم و اومدم اینجا اسمش رو سرچ کردم؛ و دیدم بله، تم مجموعه داستان وحشته. اون شب بیشتر ادامه ندادم ولی شب بعد بقیهش رو خوندم و باید بگم نیمهی اول کتاب به مراتب بهتر بود، اما در کل چسبید. اکثر داستانها فضای برفی و سرد داشتن ولی میشه گفت همهشون ترسناک بودن. توصیه میکنم وقتی شب تنهایید برید سراغش=) خلاصه بعد از مدتها یه کتاب ایرانی خوب خوندم و من واقعا وقتی تو این آشفته بازار آثار ایرانی یه نویسندهی خفن پیدا میکنم خیلی خیلی خوشحال میشم. پیمان اسماعیلی طوری مینویسه که قشنگ دقتش و اینکه "پشت هر نوشتهش کلی فکره" حس میشه. اگه بخوام جداگانه به داستانها امتیاز بدم: میان حفرههای خالی: 4 مرض حیوان: 5 لحظات یازدهگانهی سلیمان: 5 مردگان: 3 یک هفته خواب کامل: 2 یک تکه شازده در تاریکی: 2 گرای پنجاه و پنج: 3 امتیاز کل: 3.5
واسه یه مجموعه داستان ایرانی، کار خیلی خوبی بود. مدتها بود که یه مجموعه داستان ایرانی خوب نخونده بودم و امیدی هم نداشتم بتونم کاری رو با این انسجام بخونم. با وجود اینکه فضا و حتا تم کارها به هم نزدیکه باز هم هر داستانی کشش و جذابیت خودش رو داره. هر داستان یه دالان به سمت ناشناختههاس، به سمت اتفاقاتی که جداشده از واقعیتاند اما در واقعیت جاری رخ میدن. گاهی یه فضا اونقدر خوب ساخته شده که حس میکنی تو هم در داستان حضور داری مثل داستان «یک تکه شازده در تاریکی» که فضای خیلی عجیبی داره و در جایی بین مرگ و زندگی اتفاق میافته.
داستان «لحظات یازدهگانه سلیمان» هم از نظر شکل روایت عالیئه. ترکیبی از نامهها و گزارشهای جنایی که کمتر توی کارهای ایرانی میشه مشابهش رو پیدا کرد که به این خوبی پرداخت شده باشه. اهمیت عنصر برف، سرما، رطوبت، یخزدگی توی همه داستانها قابل مشاهدهس. به نظر من همه این مولفهها باعث میشن که ذهن خواننده به فضایی مبهمی کشیده شه که داستانها در اون اتفاق میافتن. نمیدونم سهم تجربهی نویسنده توی خلق این کارها تا چه اندازهس اما قدرت نویسندگیش رو نباید دست کم گرفت و باید ستود.
این تم کتابِ . برف ، سوز ، سرما و تاریکی رو میشه تو همه داستان هاش حس کرد . به خصوص برای منی که کوردم خیلی ارتباط قوی تر و فضای داستانهاش ملموس بود . 《مرض حیوان》نقطه عطف این کتاب بود و داستان خیلی تمیزی بود . این مدل کتابهایی که رُعب و هراس رو تو قالب داستان کوتاه برامون تصویر سازی کنه خیلی کم و انگشت شماره .
مجموعه داستان خوبی بود فرم و نوع روایتش رو دوست داشتم. اما محتوای داستانها برام آنچنان جذاب نبود جز داستانِ "لحظات یازدهگانهی سلیمان" که به نظرم شاهماهی این مجموعه بود باقی داستان ها متوسط یا خوبن. نکته اصلی که خیلیا گفتن این بود که کتاب قرار بوده در ایجاد وحشت موفق باشه. کجا دقیقن همچین چیزی ادعا شده؟ من که ندیدم. جز داستان اول باقی داستانها بیشتر رمزآلود بودن و هیچ ادعایی هم برای ایجاد وحشت توسط نویسنده دیده نشد. مسئله محتوای داستانهاست که آنچنان برام جذاب نبودند چون گاهی خیلی اغراق آمیز رمز آلود بود و میتونست اینطور نباشه. بیش از این از حوصلم خارجه گفتن دربارش. ۹۰ صفحهس، بخونید خودتون تجربه کنید اثر رو، ارزشش رو داره.
کتاب مجموعه داستان هایی در ژانر ترس و معماگونه است که در ادبیات ایران نسبتاً کمیابه. شخصیت ها عمق ندارند و در اکثر مواقع بدون اینکه خیلی چیزها واضح و مشخص بشه داستان به اتمام می رسه. کلاً تأکید روی روایت داستان ها نیست و بیشتر فضای ترسناک و عجیبی که خلق میشه تأثیرگذاره
■■■بالا میروی همراهش، تو را با واژه ها می کشاند بالای کوههای وهم و کلام.... آن بالا سمفونی ابرها برپاست و در پایان وقت سقوط است چون برف!!
از گرای پنجاه و پنج: "میخواهم توی یک فانوس دریایی باشم. نور فانوس از روی صورتم بگذرد. برود یک چرخ بزند و باز از رویم رد شود. یک اتاق کوچک. یک تخت وسط اقیانوس.کجایی تو؟"
کتاب پر بود از فضاهای خیلی خیلی تازه و مخوف و سحرآمیز... فضاهای خاص در سرما و برف و کوهستان. شهرهای کردستان و کرمانشاه و پاوه.. تمام سرمای داستان حس می شد.داستان های میان حفره های خالی، مرض حیوان، لحظات یازده گانه ی سلیمان و گریا پنجاه و پنج رو بیشتر از همه دوست داشتم. داستان هایی که وارد فضای شهری می شدند خراب می شدند. بهترین داستان هم لحظات یازده گانه ی سلیمان بود. واقعا فوق العاده بود. پر از رمز و راز و من رو یاد فیلم مظنونین همیشگی می نداخت و اولین شخصیت کوین اسپیسی... . " مردها هم می مانند توی خانه. اواخر بهار و تابستان قاچاق می برند کرکوک. کار و بارشان همین است. همیشه منتظر بهارند." . آخر داستان که در نامه می نویسد " از خودم عکس گرفته ام. ظاهرش کن." یعنی برای مردن ش عکس گرفته.. فضای داستان و حفره های خالی دو اشکفته رو خیلی دوست داشتم. سریع هم سرچ کردم ببینم قیافه ی کوه ها را.. خیلی قشنگ بودند و غیرترسناک البته... . داستان مرض حیوان که خیلی سورریال است. کلا فشاهای داستانی اش خیلی مال خودش ست. . مرگ،سرما و گیر افتادن در همه ی داستان هاوجود دارد. من در مه کتاب را می خوانم. در یک روز خوب که آخرش بد تمام شد و من گریه کردم و حال فیزیکی ام بد شد و کلا دوباره شروع کردم برای زندگی ام نقشه های مسخره ی جدید کشیدن. . گرای پنجا و پنج که مرده پیدا می کند از زیر برف ها.. مرده ای شیه ماهی.. چقدر تلخی دارد داستان ها.. و چقدر واقعی هستند فضاها.. " جای بوسه ات هنوز اینجا هست. همینجا..." پایش را می گوید که قرار است قطع کنند. . سریع رفتم نویسنده را سرچ کردم و دیدم متولد 56 است. قیافه اش را برای اینکه در ذهنم بماند با یکی از همسایه های ایرانی مان که آدم مهمی ست در ذهنم تطبیق دادم. بعد دیدم برق خوانده علم صنعت.. مثل محمد که برق خوانده بود علم و صنعت و یزدی بود و مهربان و خیلی باهوش و آن سال رتبه ی یک کنکور هنر شده بود و همه مان سر یک کلاس بودیم و او اصلا پز نمی داد و هی من می خواستم به جایش پز بدهم.. همین دیگر.. باز هم کتاب هایش را می خوانم...
برف و سمفوني ابري. پيمان اسماعيلي. نشر چشمه مجموعه اي از ترسناكترين داستانهايي كه تا حالا خوندم😶فضاي وهم آلود روستاهاي غرب كشور، برف و كوهستان بهترين و زيباترين جغرافيا رو به نويسنده دادن تا روايت هاي وحشتناك از قتل و مرگ رو با پايان باز ارائه بده. بدون ترديد يكي از بهترين مجموعه داستان هايي كه خوندم و البته اون چند خط بالاي جلد هم ليست جوايزيه كه كتاب برده. اين كتاب رو بخرين و هم از لحن و روايت لذت ببرين هم از كابوس هاي بي پايانش👍🏻 من خودمم كوردم و تعجب كردم بعضي از خوانندگان كتاب رو منفي و عليه كورد ديده بودن. كتاب فوق العاده اس و اتفاقا نويسنده خيلي خوب فضاي كوهستاني رو تصوير كرده. اينكه داستان ها ترسناك اند هم ربطي به كورد نداره😶😐تعصب بي جا رو كنار بزاريم كه اگر به اين تعصبات بود فرانكشتاين و دراكولا هم نبايد چاپ ميشدن.
علاقه و ارادتم به داستانهای اسماعیلی با واندرلند که در هزارتو خواندش شروع شد. الان دیگر مطمئنم که یک سر و گردن از هم دورههای خودش بالاتر است. فقط اینکه خواندن برف و سمفونی ابری بعد از نگهبان باعث شد که دومی در نظرم نصف ستاره افت کند. تصور میکردم چه جهان داستانی بدیعی در نگهبان ساخته شده، نگو که آن فضا امتداد، و بیشتر تکرار، جهان چندتایی از داستانهای برف و سمفونی ابری بوده است.
اکثر داستانها ایدههای نسبتا نابی داشتند، برخی در فرم و برخی در پیرنگ داستان، برای من همین ایدهها ولو اینکه به خوبی پرداخته نشوند خیلی باارزش است، سبک داستانها برخی سورئال بود و برخی رئال و نویسنده در هردو نسبتا موفق بوده، البته در چند مورد داستانها اصلا پایانبندی خوبی نداشتند. به نظر من "یک تکه شازده در تاریکی" ضعیف ترین و "مرض حیوان" بهترین بود.
کتاب «برف و سمفونی ابری» مجموعه داستان نامیده شده، اما «داستان»های آن، نه کمتر نه بیشتر، تعدادی «قصه»اند.
داستاننویسی به دغدغههای مرتبط با شیوهٔ روایتگری و زیباییشناسی ادبی واکنش نشان میدهد، در حالی که قصهگویی با تامین نیاز روانی انسان به قصهگو/قصهشنو بودن و هیجانات ناشی از آن نسبت دارد.
قصههای این مجموعه «سَبک» و ترفندهای ادبی قدرتمندی را به کار کرفتهاند، اما به این دلیل که از دغدغه، اندیشه، ساختار روایی و زیباییشناسی داستانی بیبهرهاند «فرم» ندارند.
قصهگویی، مثلا به صورتی که در آثار ژانری یا سریالهای تلویزیونی میبینیم، به خودی خود نه بد و نه خوب است، یک کارخانه است با محصولی خواستنی؛ معضل از قاطی شدن قصه (tale) با داستان (story) آب میخورد.
قصهی «لحظات یازدهگانهٔ سلیمان» بهترین قصهٔ این مجموعه و واقعا خواندنی است.
۱۲/۳/۱۴۰۳ ۲۳:۱۵ فرمهای مختلفی که نویسنده استفاده کرده باعث شد کتاب رو زمین نزارم، روایت های ترسناک پر از برف، تاریکی و چیزهایی که در روشنایی نمیبینیم. پ.ن:به سین قول دادم چندتاشو براش بخونم. امیدوارم اگر ترسید منو بغل کنه.