Abdolhossein Zarinkoob He was born on March 19, 1923, in Borujerd, Iran, received his PhD from Tehran University in 1955 under the supervision of Badiozzaman Forouzanfar, and held faculty positions at universities such as Oxford University, Sorbonne, and Princeton University, among many others.
Because of his pioneering works on Iranian literature, literary criticism and comparative literature, he is considered the father of modern Persian literature.
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
دوهفته با عبدالحسین زرینکوب همراه با "یگانه شیخِ عشق" از بلخ حرکت کردیم و در قونیه ماندیم... ازمعدود کتابهایی بود که درچند صفحه آخر غلظت اشک، جلوی مطالعهام رو میگرفت... چند صفحه ایی که یادآور کوچ ابدی مولاناست و درلابلای کسانی که بر بالین او بودند هم منم حضور داشتم! چقدر دردناکست برای کسی که شاهد عروج یکی از بهترینهای تاریخ باشد... مولانای ۶۸ ساله، خداوندگارعشق، غریبانه زیست و غریبانه هم رفت نه کسی او را درک و نه حتی دردش را لمس کرد و این حس چقدر برام آشناست.
مطمئنا تاریخ تکرار نخواهدشد... سپاسگزارم عبدالحسین زرین کوب بخاطر این اثر جاودانهات
"روان، جذاب، خواندنی بعد از خواندن ملت عشق احساس کردم باید شخصیت مولانا را بیشتر بشناسم و کتاب را از یک دوست امانت گرفتم." "شیخ نشابور کودک نورسیده بهاولد را انسانی برتر از انسانهای عادی دید و لاجرم بی هیچ تردید و مجامله به بهاولد نوید داد که به زودی این کودک آتش در سوختگان عالم خواهدزد و شور و غوغایی در بین رهروان طریقت به وجود خواهد آورد." "یک روایت معتبر درباره ازدواج شمس با کیمیا خاتون این است که مولانا ازدواج با این دختر را به شمس پیشنهاد داد تا او را در قونیه پابند کند اما دکتر زرین کوب معتقد است که شمس خود عاشق کیمیاخاتون شد. من با نظر اول موافق ترم. حتی در لابلای سطور کتاب ناهمخوانی این ماجرا با شخصیت شمس مشهود است" "مولانا با سادگی هر چه در باب وجود شمس در اطراف میشنید باور میکرد و با چه آسانی از هرچه در باب مرگ او میشنید به خشم می آمد. یکی به او خبر داد که شمس را در دمشق دیده بود، مولانا که نقدینه ای در دسترس نداشت جامه خود را و تمام آنچه را به تن داشت از دستارو فرجی و کفش و موزه مژدگانی بداد. چون او برفت یکی از حاضران گفت که او خبر دروغ داد مولانا گفت برای خبر دروغش دستار و فرجی بدادم اگرخبرش راست بودی جان خویش فدای او کردمی" "خیلی دوست دارم شخصیت مولانا از نظر روانشناسی امروز بررسی شود و ببینیم این چه نوع شخصیتی است که در هر مرحله زندگی اش باید یک رفیق صمیمی، یک همراه، یکنفر که مایه الهام باشد، یک همدم داشته باشد و انگار به تنهایی نمی تواند سیر انفسی کند" "به باور مولانا در جهانی که عرصه تنازع اضداد است و تنازع آن هم هرگز به شر مطلق منتهی نمیشود محرک واقعی تحول و تبدل اجزای هستی عشق است، که دانش را به بینش و علم را به ذوق تبدیل میکند." "انس او با الله و با نام و ذکر او چنان بود که وقتی نیز بتقریبی با کراخاتون گفته بود الله را محکم زیر دندان خویش دارد." "اینکه فقها گرد او نمی آمدند از خواست یا منع خود او ناشی میشد، اما گه گاه از این بی اعتنایی آنها در حیرت بود. به نظر می آمد که گویی به آنها از جانب مدعیان تلقین میشد که تردد به مجلس مولانا برای حیثیت علمی آنها مایه نقص خواهدبود."
البته اندکی ارفاغ کردم در دادن پنج ستاره چون به نظرم جا داشت ما اندکی بیشتر به دنیای آثار قلمی مولانا وارد بشویم. یعنی حتما لازم بود شواهدی که از زندگی مولانا بیان میشد با آوردن مصادیقی از اشعارش تایید بشوند در جریان مطالعه کتاب یکی دو تا از دوستانم که دانشجوی ارشد و دکترای ادبیات هستند بهم گفتند که آثار استاد زرین کوب کاملا خالی از داستان پردازی نیست. به نظر خودم هم میرسید که گاهی جاهای خالی شواهد تاریخی را ایشان با گمانه زنی های خودش پر کرده بود. البته در مقدمه ایشان توضیح مفصلی داده است مبنی بر این که چرا در این کتاب هیچ ارجاع دهی وجود ندارد. دو نامه از مخاطبان پر و پا قرصش آورده که هر دو میگویند این قدر ارجاعات کتاب های تو زیاد است که ما را خسته میکند. بنابراین استاد زرین کوب تصمیم گرفته این کتاب هیچ گونه ارجاع بیرون متن نداشته باشد و همین است که شکل رمان گونه ای به آن میدهد و خواندنش را روان و شیرین میکند. برای من فصلی که مربوط به رابطه مولانا با صلاح الدین زرکوب است فوق العاده زیبا بود و حتی بیشتر از فصل "طلوع شمس" دوستش داشتم. ماجرای رقص مولانا در بازار زرگرها واقعا فوق العاده بود.
در قرآن كريم، زماني كه خداوند دربارهي مسائل و موضوعات مختلفي سخن ميگويد، وقتي به دو نفر ميرسد بيان جملات و كلمات قرآن، رنگ و بويي عاشقانه به خود ميگيرند. (اين مميزي در ترجمههايي كه از قرآن ديدم نمايان نيست اما اگر كسي زبان عربي بداند به خوبي متوجه ميشود.) اول زماني كه از حضرت ابراهيم(ص) سخن ميگويد و دوم زماني كه از حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفا (ص) سخن به ميان ميآيد به جملات و كلمات بايد دقت كرد كه خداوند با چه عشقي از اين دو بزرگوار سخن ميگويند اين قاعده را دربارهي اكثر عاشقان الهي ديدهام كه مصداق دارد و وقتي كسي بخواهد دربارهي يكي از اين بزرگان سخني بگويد، خواه نا خواه كلمات و جملات در پردهاي از حرمت و ادب خود را نمايان ميكنند. در ميان آثار مرحوم (عبدالحسين زرينكوب) تنها اين كتاب است كه ايشان با آن دقت و بينش و مميزي ذهني كه داشتند جملات و كلمات عاشقانهاي براي شرح حال خداوندگار، مولانا جلالدين محمد بلخي انتخاب كردند و به كار بردند كتاب (پله پله تا ملاقات با خدا) حكايت زندگي يكي از عاشقان خداوند است. كسي كه پس از گذشت هشت قرن از وفاتش، ذرهاي از انرژي موجود در كلماتش كاسته نشده و هر روز به خيل علاقهمندانش اضافه ميشود
نقل از کتاب: مولانا میگفت که:((مرغ، چون از زمین بالا پرد ، اگرچه به آسمان نرسد این قدر باشد که از دام دور باشد.)) هم چنین اگر کسی درویش شود و به کمال درویشی نرسد، این قدر هست که از زمره ی خلق و اهل بازار ممتاز باشد
این کتاب هم داستان شیرین زندگی مولانا هست که خیلی زیبا و قشنگ روایت شده و من به شخصه با جنبه های جدیدی از مولانا آشنا شدم. فصل آخر کتاب که در باب خاموشی ناگهانی و انتظار مرگ توسط مولانا خیلی زیبا بود و بغض گلوی منو گرفت. خواندنش رو به همه دوستداران مولانا توصیه میکنم.
این کتاب در مورد زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلالالدین محمد بلخی (رومی) میباشد. این کتاب شرح جانانه و جنون آمیز جوانمردی است که پیش از آنکه صبح معرفت،از مشرق سرّش بر دمد و «شمس» عشق در افق اقبالش طالع شود، زاهدی باز ترس، سجاده نشینی باوقار، شیخی زیرک،مرده ای گریان بود و وقتی در چنگال شیخ گیر افتاد و دولت عشق را نصیب برد زنده ای خندان،عاشقی پَرّان،یوسفی یوسف زاینده،و آفتابی بی سایه شد و این همه را وامدار آن بود که دلیرانه و کریمانه و فارغ از بندگی و سلطنت و شریعت و ملت تن به قضای عشق داد و پا در قماری عاشقانه نهاد
اون روز که هوا سفید بود و از بلندگوهاي آسمون صدایی شبیه به آواز زنی زیبا و دلتنگ پخش میشد ، من دستم رو دراز کردم در منتها الیه روزی که روشن بود و با خرده های ساقه طلایی در استقبال معجزه منتشر شدم.بعد یک پرنده ی صورت گلبهی اومد و نشست جایی میان انگشت دو و سه و کات .اون روز هیچ جای هیچ انکاری نبود هر چند که سالها گذشته باشه.حالا حالا و حالا حالاها هر گونه حالتی از آگاهی که دست مرا بگیرد و با خود به رنگ های سپید ببرد.لطفن.
خیلی وقت برنامه داشتم این کتاب رو بخونم. بالاخره شد و لذت بردم از خواندنش. کتاب در مورد زندگی مولانا رومی از تولد تا وفات است. همین طور اتفاقات مهم زندگی او و آدمهای مهم و مرتبط اطرافش. آخر داستان بخاطر اختی که با روایت داستان برقرار کرده بودم از فوت مولانا ناراحت شدم. چیزهای زیادی بود که در مورد مولانا شنیده بودم و ن��درست بود و همین طور چیزهای زیادی که برای من تازگی داشت. زرین کوب بعضی از افسانههای غلطی که پیرامون مولانا درست شده بود رو نقد کرده بود. کتاب غیر از روایتی تاریخی از مولانا درسهای اخلاقی و عرفانی زیبایی هم داشت. همینطور در مورد نحوه وعظ در آن زمان توضیحات جالبی ارائه شده. یکی از اتفاقات زیبای توصیف شده در کتاب زمانیست که مولانا با آهنگ تاق تاق پتک و سندان در بازار زرکوبان به سماع برمیخیزه. و یا زمانیکه با شمس برمیخوره. مولانا از اینکه خود را در وزن و قافیه شعر محدود کند ناراحت بود و فقط انگار راهی بود برای بیان سر درون. به همین دلیل است که از لحاظ جنبه ادبی و فنی به شعرهایش نقد وارد است. شعر سنایی و شعر عطار و شعر متنبی از شاعرانی بود که او در جوانی از آنها میخواند. مولانا را نمیشود به راحتی در دینی جای داد به طور مثال حسامالدین چلبی از مولانا میخواهد که مذهب خود یعنی شافعی را بگذارد و به مذهب حنفی مولانا درآید و مولانا مخالفت میکند چون او به اصول اصول اصول دین میاندیشیده. اما میتوان خلاصه گفت که از نظر مولانا کمال انسانی در آن است که از خودی خود قدم به بیرون گذارد.
دوري...دورتر بادهاي تابستاني گرم مي وزد و چشمانم بي اشك خشك مي شود فاصله چه زياد شده؟ميبيني؟؟؟ دست هايم هم ديگر سرد نيست...باور مي كني؟؟؟ افسوس! من چه ناپاكم!!!...چه بي ايمان...چه نافرمان صدايم هم ديگر با صدايت آشنا نيست ! حرف هايم بي معني... خلوتم بي سكوت دردم بي فرياد اما با تو سخن گفتم...با لبانم براي لبهايت گفتم... براي چشمانت! تو حرف نزدي... نامت را نگفتي... حالا من عاشق ترين مرده زمينم بيا وسر مزارم گل بگذار...
برای کسانی که میخوان آشنایی مختصری با زندگی نامه مولانا پیدا کنن، توصیه میکنم فایل صوتی زندگی نامه ی مولانا رو از سایت کتابهای صوتی، دریافت کنن. این فایل تقریبا خلاصه ی کامل و جامعی از کتاب پله پله تا ملاقات خدا هست، که بسیار زیبا اجرا شده و تلفیقش با موسیقی هایی که با دقت انتخاب شده اجرا رو دو چندان زیبا کرده امیدوارم کسانی که میتونن این فایل رو گوش بدن یا به دوستانشون معرفی کنن
اولین باری که این کتابو خوندم پنجم دبستان بودم . که خب مشخصه خیلی زود بود برای خوندن این کتاب . به خاطر همین تا مدت ها فکر می کردم کتاب خوبی نیست . ولی خب ایراد از من بود که زمانی کتابو خوندم که هیچ درکی نداشتم ازش . بعد ها که دوباره خوندمش دیدم واقعا کتاب فوق العاده ایه . خلاصه ای از زندگی مولانا . از لحاظ ادبی هم که قلم استاد زرین کوب عالیه . پیشنهاد می کنم حتما بخونین این کتابو .
عنوان فرعی کتاب "درباره زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال الدین رومی" عه ولی از 400 صفحه تقریبا 70 صفحه راجع به شخص پدرش بهاولد و 50 صفحه راجع به شخص شمس تبریزی نوشته شده و خب بنظرم حرفه ای نبود این حجم توضیح. لکن دو ستاره کم می کنم به جز این دو بخش، باقی کتاب خیلی خوب از اول تا اخر زندگی مولانا رو تشریح میکنه و حق اون عنوان فرعی در این قسمت ادا میشه. . موسیقی متن : Munir Bashir
به نظرم کتاب "پله پله تا ملاقات خدا" حتا اگر امضای آقای زرین کوب هم پاش نباشه، احتیاجی به معرفی و ریویو نداره. ارادتمندانه اما به دور از تعصب نوشته شده و منبع بسیار خوبی برای آشنایی با زندگی مولانا و شرح مختصر و مفیدی هستش راجع به چرایی و چگونگی نوشتن آثارش.
... و اما از اواسط کتاب یه احساس تاسفی بهم دست داد. یه حس مبهمی داشتم از این که ما دیگه نویسنده ها و ادبایی نداریم که این قدر با عشق، این قدر دقیق و با چنین قلم توانایی بنویسند و کار کنند. این قدر توو کارشون ارجاع های دقیق داشته باشند به کتب دیگه و یا اصلا بگذریم ازینا؛ این قدر دایره لغات قوی و غنی ای داشته باشن. مترجم های خوبی داریم البته اما انگار قدر و قیمت بعضی چیزا از دست رفته... بگذریم. کاش در حد همین حس مبهم باشه نه واقعیت.
این کتاب هم جزو اون کتاباس که تو دوران دبیرستان خوندم، در مقایسه با الان سلیقه ی کتابیم خیلی تغییر کرده، ولی یادمه از خوندن این کتاب خیلی لذت بردم،فکر میکنم نمره چهار براش خوب باشه.
دانش گسترده شادروان زرين كوب تنها برجستگي او در زمينه هاي پژوهشي وي نيست. زبان ويژه او كه همگام با روزگار نو و دوباره مي شود در توانايي او در انتقال مفاهيم كهن به ياران نو ايجازي شگفت در خود دارد. پله پله تا ملاقات خدا داستان تح-ول روحي يكي از بزرگترين چهره هاي ادب ايران است. از روزگار مكتب تا مذهب از مدرسه تا مي خانه از شنيدگي تا شوريدگي و از مثنوي تا كليات شمس استاد تلاش نموده است تا چهره اي درست و رشن از مولوي نمايش دهد.با اغماض اندكي او در اين باره موفق شده. خوانندگان نيز بايد پله پله را بخوانند مثنوي را بخوانند كليات را بخوانند و خود آگاهانه داوري نمايند كه تا چه ميزان انديشه هاي مولوي با عقل هماهنگ بوده و چه ميزان در مغالطه و مقاطعه تعمد نموده است.
با وجود این که اهل خوندن زندگی نامه نیستم، به شدت از این کتاب لذت بردم. پنج فصل اول از زمان کودکی تا زمان رفتن شمس رو روایت میکنه و از لحاظ زمانی کاملا با کتاب ملت عشق قابل مقایسه هست. پنج فصل بعدی هم از زمان رفتن شمس تا زمان وفات مولانا رو روایت میکنه.. این کتاب برخلاف ملت عشق که در کنار داستان، خرافات(مثل سالم ماندن کتابهای مولانا بعد از این که شمس اونها رو توی حوض انداخت و ...) رو هم آورده، کاملا بر اساس واقعیت نوشته شده و خیلی از خرافات (از جمله همون مورد بالا) رو به صراحت رد کرده.
در خواندن و نظر دربارهٔ این کتاب، توجه به این نکته ضروری است که مرحوم زرین کوب صراحتاً در مقدمه می گوید که در شرح احوال مولوی، هر آنچه خارج از عرف و دور از عادت در کتب احوالات مولوی بوده هم آورده. پس بدیهی است اگر با مذاق برخی خوش نیاید. اما کسی که این ها را در نظر نگیرد و خودش را به دریای طوفانی و روحانی جان مولوی بسپارد، این نوشته پر از حال های خوب و آنات تأملی است. خود مولوی از شخصیت های عجیبی است که مخالفان و موافقان سرسختی دارد. آشنایی با حیات و اندیشهٔ او منجر به شناخت آن دو طیف نیز خواهد شد.
یک کتاب جذاب و شیرین از دوران های مختلف زندگی مولانا! از آغاز کودکی تا ... با قلم سحرآمیز دکتر زرین کوب بسیار جذاب و خواندنی . میتوانید خود را در کنار جلال الدین یا حتی برخی جاها به جای او حس کنید. تجربه شیرینی است خواندن این کتاب
همیشه ف��ر میکردم سوادم به خواندن و درک شعر فارسی نرسیده است و گذاشته بودم برای ایام میانسالی شاید... ولی تفیق اجباری نصیبم شد و حالا مشغول خواندن پله پله تا ملاقات خدا هستم ولی درک زندگی مولانا و شمس اصلا برایم راحت نیست ........... کمککککککککککک
بخشی از مقدمه کتاب بیانگر محتویات کتاب است «پله پله تا ملاقات خدا، و این عنوان را از آنرو برای این نوشته برگزیدهام که خطّ سیر زندگی مولانا جلالالدین محمّد بلخی رومی معروف به مولوی را در سلوک روحانی تمام عمر او نشان میدهد؛ هرچند خود در مثنوی معنوی وی به شکل یک مصرع شعر، از زبان طعانهیی نقل میشود که به پندار خویش هیچ نشانی از آن در مثنوی -که خود یک رویه از زندگی و سلوک مولاناست- نمییابد. جزء اخیر مصرع مولانا هم تعبیری ترجمه گونه مأخوذ از کریمهٔ «وَ منْ یَرجُو القاءَ ربّه» در قرآن کریم (۱۱۰/۱۸) است و با استناد به کلام لاریب در باب تعبیر و عنوان بر گوینده و نویسنده مجال ریبی نمیماند اگر چه امکان تأویل در این باب نیز توقف در ظاهر تعبیر را الزام نمیکند.
در اطراف مولانا به گمان من هیاهو و اغراق بسیار شده، و همه چیز در پرده ی ابهام قرار دارد. و همه ی آثاری که در مورد او نوشته شده، در جهت پیچیده تر کردن این ابهام بوده است. در فرهنگ ما وقتی کسی به این مرحله از ستایش می رسد، دیگر هیچ تنابنده ای به خود اجازه نمی دهد حرفی خلاف آن بزند، و اگر بگوید، وای به حال او و دانش و معرفتش که به پشیزی نمی ارزد. از این نمونه بسیارانند، مثل حافظ، ... و احمد شاملو که بسیاری از اشعارش خوانده نشده و حرف هایش شنیده نشده اما همه یاد گرفته اند از او با "شاملوی بزرگ" یاد کنند!
فوق العاده کتاب قشنگی بود.از خواندن هر صفحه این کتاب لذت بردم. قلم دکتر زرین کوب آنقدر قشنگ و ماهرانه این کتاب رو نوشته بود ، مثل اینکه شما شاهد تمام لحظه های زندگی مولانا باشین و همراه با این کتاب با مولانا خو بگیرید و در پایان در کنار تمام کسانی که در مراسم تدفین او حاضر هستند اشک میریزین.