What do you think?
Rate this book


212 pages, Hardcover
First published January 1, 2003
و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود آدمی نسبت به خودش نیست.
آری... انسان در ذهنش زندگی می کند، انسان در ذهنش میمیرد.
چشمهایم را میبندم تا جهان را از یاد ببرم.
و دردمندانهتر اینکه نمیتوانم خود را برای خودم توضیح بدهم.
پس چگونه خواهم توانست خود را در کلمات بگنجانم، مهار کنم، بیان دارم؟
من تو را تصرف نکردهام؛ من خود را در تو جستهام از آن دمی که تو را باز یافتهام.
چه میدانم؟ حرفها چرا باید در یاد بمانند، حرفها... و برای چه گفته میشوند؟ نمیدانم.
واقعا چطور؟ چطور؟ آخر... آخر این تعویض پیراهن که نیست؟
من تو را لمس نمیکنم، من تو را زیارت میکنم. تو بوی بهشت با خود داری.
و من همیشه اینجا هستم، خود همین درخت هستم که مانده است، که مبهوت مانده است خیره بر این زندگانی.