کتاب صوتی کباب غاز، در نگاه اول تنها روایتی است از مهمانی یک کارمند تازه متاهل شده و ترفیع گرفته، که به دلیل کمبود لوازم پذیرایی محبور است مهمانی را در دو روز و برای دو گروه از همکاران به جا بیاورد. همکاران همگی شکم خود را برای خوردن کباب غاز در مهمانی صابون زدهاند تا اینکه مصطفی، جوانی بیدست و پا و پخمه، سر زده قبل از مهمانی به خانهی آنها میآید و در اجرای نقشه نجات کباب غاز برای مهمانی گروه دوم از همکاران، نقش اول را ایفا میکند.
اولین باری که کباب غاز رو خوندم فکر میکنم یا دوره ی راهنمایی بود یا اول دبیرستان که توی کتاب درسی مون این داستان نوشته شده بود و معلم ادبیات بچه ها رو مجبور کرده بود که هرکسی یک پاراگرافشو روخوانی کنه و من تنها کسی بودم که از طنز داستان لذت میبردم و بلند بلند تو کلاس بهش میخندیدم و به چهره ی پوکر فیس بقیه نگاه میکردم تا رفیقی برای بیشتر خندیدن پیدا کنم اما هیچ کس دقیقا هیچ کس نمیخندید ! شاید چون داستان تو کتاب درسی بود و اینها هم فراری ازدرس و کلاس، باعث شده بود طنزِ جالب داستان رو حس نکنن ، الان که دوباره این داستان رو مرور کردم به گوشم آشنا بود اما اون خنده های سر کلاس که برای توصیفات بانمک داستان اتفاق افتاد ، واقعا مزش یه چیز دیگه بود ....یادش بخیر
حالا مشروب هیچی! سانسورچی ها حتی به اسم صادق هدایت هم رحم نکردند،وقتی این چیزا رو می بینم یکی از دلخوشیای دیگه ام «کتاب خوندن»هم کمرنگ میشه،زیر سایه ی این حکومت بودن همه دلخوشی های بزرگ و کوچیکت رو میگیره،کتاب خوندن با نسخه ترجمه شده بدون سانسور های مزخرف،پوشش دلخواه،زندگی دلخواه،لذت بردن از قهرمانی تیم محبوبت، انسان هایی که می تونستن الان از هوایی که داری تنفس می کنی نفس بکشن اما اعدام شدن و تو عذاب وجدان این دم و بازدم لعنتی رو نداشته باشی
از بین کل کلاسهایی که توی دبیرستان گذروندیم، لذتبخش ترینش برای من زنگ های ادبیات بود چون شعرها، داستانهای کوتاه و نمایشنامه های خوبی توی اون کتابها وجود داشتن و کباب غاز هم بهترینشون ظلمی که در حق بچه های دبستان میشه اینه که داستانهای جالب خیلی خیلی کم دارن توی کتابهاشون و صرفا "آموزنده بودن" داستانها مطرحه البته آموزنده از نظر خودشون..
داستان خاطره انگیز کتاب ادبیات فارسی سال دوم دبیرستان که فک کنم همه یادشونه. چیزی که جالبه سانسورهاییه که جا به جای تو این داستان انجام شده بود و بعد از گوش دادن به کتاب صوتی متوجهشون شدم. سانسورها محتوای داستانو تغییر نداده بودن، ولی این همه سانسور توی متن به این کوتاهی ... امان!
از شیرین ترین داستان کوتاههای فارسی که خوندم. وای خیلی خندیدم اصلا من فکر کنم سلیقمه ایشون باید بیشتر بخونم. البته شنیدمش که راوی مناسبیم داشت، لحن و خوندش عجیب میشینه روی متن. آقای محمدمهدی رنگینکمان دمت گرم
اولین بار تو کتاب فارسی دبیرستان داستان رو خوندم و بینهایت لذت بردم، الان بعد چند سال که نسخه کامل داستان رو خوندم باز هم جذاب بود برام. توصیفها و طنز داستان رو خیلی دوست دارم و الان دوباره هوس کباب غاز با الوی برغان کردم.
در زمان دبیرستان این داستان کوتاه رو در کتاب ادبیات فارسی خوانده بودم ولی الان فهمیدم که سانسورچیان عزیز به این داستان هم رحم نکردند و بخش هایی از داستان رو حذف کردند ولی بازهم خیلی خوبه که چنین داستانهایی بخشی از کتابهای درسی مدارس باشه.
هر دانش آموز ایرانی اینو خونده بالاخره منم خاطره فوق العاده ای از اون جلسه ای دارم که این داستان سر کلاس خونده شد این 4 تا ستاره رو هم به خاطر همون خاطرات فوق العاده میدم
متن کامل این داستان رو در نسخههای ابتدایی یکی بود و یکی نبود نمیشه پیدا کرد و من از مجموعه هفت قصه خواندم
تفاوت اصلی داستان با نسخه سانسورشده دوران مدرسه در تغییر حالت مصطفی است بخاطر نوشیدن مشروبات و سر کیف آمدن که باعث تغییر رفتار میشود و باقی قضایا. شنیدم در نسخههای جدید درسی نام صادق هدایت هم حذف شده که جای تاسف است و در متن به کتابی از وی که به تازگی چاپ شده بوده یعنی سایه و روشن اشاره میشود.
هرروز موقع ناهار توی شرکت چون تنهام، یه داستان کوتاه میخونم امروز هم این کتابو از طاقچه انتخاب کردم قشنگ بود از کتاب ادبیات دبیرستان یادم بود یه چیزایی رو ولی بازم لذت برم
-آراسته و تر و تمیز به اتاق آمد: ناگهان مصطفی با لباس تازه و جوراب و کراوات ابریشمی ممتاز و پوتین جیر براق و زراق و فتان و خرامان چون طاووس مست وارد شد؛ صورت را تراشیده سوراخ و سمبه و چاله و دستاندازهای آن را با گرد و کرم کاهگلمالی کرده، زلفها را جلا داده، پشمهای زیادی گوش و دماغ و گردن را چیده، هر هفت کرده و معطر و منور و معنعن، گویی یکی از عشاق نامی سینماست که از پرده به در آمده و مجلس ما را به طلعت خود مشرف و مزین نموده باشد. خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز چه حقهای بهکار برده که لباس من اینطور قالب بدنش درآمده است. گویی جامهای بود که درزی ازل به قامت زیبای جناب ایشان دوخته است.
-زدم تو گوشش: به مجرد اینکه از اتاق بیرون آمدیم، در را بستم و صدای کشیدهی آبنکشیدهای به قول متجددین طنینانداز گردید و پنج انگشت دعاگو به معیت مچ و کف و مایتعلق بر روی صورت گلانداختهی آقای استاد نقش بست.
از دست این جمالزاده و توصیفات آب و تاب دارش.
نمیدونستم مصطفی لبی تر کرده بود و هشیاری رو به باد داده بود. و سخنی از هدایت نیز به هنگام نوجوانی در کتابهایمان به میان نیامده بود. (تاثیر جمالزاده)
صدای پیمان قریب پناه بالا پایین نداشت. موقع خواندن دیالوگ های شخصیت ها هم تغییر صدا نمیداد. احتمالا اگه سلطان زاده میخواند، حرف زدن مصطفی رو مست و پاتیل اجرا میکرد و زنِ صاحب مجلس رو "خاک بر سرم" گویان، به اینور و اونور میکشاند.
ولییی بهم چسبید. خندیدم. چهارتا واژه جدید یاد گرفتم. یاد دوران نوجوونیم هم زنده شد. چی بهتر از این صبح جمعه ای؟
جدای از داستان دلچسبش، چقدددددر توی کتاب مدرسه سانسور شده بود:))))) هی گوش میدادم هی شاخهام بلندتر میشد!! دوباره شنیدنش لذت بخش بود:) از نوار شنیدم با صدای پیمان قریب پناه.
به جرأت میگم داستان کوتاه آدم میخواد بخونه باید انقدر جذاب باشه از محمدعلی جمالزاده داستان صحرای محشر رو هم خونده بودم و فوق العاده لذت برده بودم مثل این داستان
کباب غاز : با انفاق سه ستاره کباب غاز داستانی کوتاه که با صدجور سانسور تو کتاب ادبیات دوم دبیرستان قرار گرفته؛ پر از کنایه و اصطلاحات عامیانه و توصیفات طنز آلود. کل طنز داستان به حرفایی که راویِ به اصطلاح زرنگِ داستان پشت سر مصطفی میزنه. ولی حقیقتا توصیف کردن افراد به اون صورت و تمسخر اونها چطور میتونه خنده دار باشه؟ چطور نویسنده تنها با تمسخر بیش از اندازه یه شخصیت میتونه طنز بیافرینه؟ من که سر در نمیارم.
از طرفی وقتی نسخه اصلی داستان رو خوندم، هیچ از بعضی موارد که حذف شده بود خوشم نیومد، کلمات رکیک و زشتی که تو ذوق میزد و واقعا بهتر که حذف شد.
این اسم یاد اور دوران کودکی و مدرسه ست اولین بار تو کتاب درسی خوندیم و تو اون موقع درکش سخت بود داستان مضحکی به نظر می میومد این فرصت و داشتم که کتابشو بخونم که خیلی گسترده بود
كتاب صوتى كباب غازو گوش كردم. ارادت من به جمالزاده حد نداره. چقدر هم از گوش دادن اين لذت بردم. خيلى بامزه و خنده داره. اجراش بد نيست، بعضى جاها كه جمله بلند مى شه ويرگول ها و نقطه ها رو اشتباه مى گيره و تيكه هاى عربى رى هم غلط مى خونه. ولى به جز اينها اجراش خوبه. خيلى بامزه ست.
نکتهای که برام جالب بود تفاوت اصل داستان با چیزی ود که سالها قبل در کتابهای درسی دبیرستان خوانده بودیم. حتی چنین داستان سادهای هم دچار سانسور شده و زیر تیغ سانسور تکه تکه هایش جدا شده. حس زیبای دیگر زنده شدن تمام خاطرات دوران بیرستان و جملهها و اصطلاحات و تکههایی بود که از این داستان ساخته بودیم