Jump to ratings and reviews
Rate this book

مغازه‌‌ی خودکشی

Rate this book
مغازهٔ خودکشی یک فانتزی سیاهِ تکان‌دهنده است که بعد از چاپ شدن در سالِ ۲۰۰۷، توجهِ فراوانی برانگیخت. رمانِ عجیبِ ژان توله (۱۹۵۳)، نویسنده و فیلم‌نامه‌نویسِ فرانسوی، هجوی است تمام‌عیار دربارهٔ مرگ و امید. رمان دربارهٔ یک دکانِ فروشِ ابزار و ادواتِ خودکشی است.
رمانِ مغازهٔ خودکشی از درخشان‌ترین آثارِ فانتزی سیاهی‌است که در دو دههٔ گذشته در جهان و در این سبک نوشته شده‌است. حضور متراکمِ مرگ، تلاش برای ساختنِ امید به زندگی، نبردی نمادین و مملو از شوخی‌های ظریف که در نهایت قرار است خواننده را میخ‌کوب کند.

114 pages, Paperback

First published January 4, 2007

527 people are currently reading
10539 people want to read

About the author

Jean Teulé

53 books275 followers
Jean Teulé est un romancier français, qui a également pratiqué la bande dessinée, le cinéma et la télévision.

Auteur de bande dessinée dans un premier temps, il a débuté à la télévision dans L'assiette anglaise de Bernard Rapp ou Nulle part ailleurs sur Canal+.

Homme de télévision, scénariste, comédien, cinéaste, il est avant tout écrivain. Ayant abandonné toute autre activité, il se consacre désormais à l’écriture. Il a publié, aux Éditions Julliard, Rainbow pour Rimbaud (1991), L'Œil de Pâques (1992), Ballade pour un père oublié (1995), Darling (1998) et Bord cadre (1999), Longues Peines, Les Lois de la gravité, Ô Verlaine ! (2004), Je, François Villon (2006), Le Magasin des suicides (2007). Finalement, en 2008 "Le Montespan". Tous ses livres sont publiés en poche aux éditions Pocket.

Il a également publié plusieurs bandes dessinées, basées essentiellement sur des photos retouchées.

À la ville, Jean Teulé est le compagnon de l'actrice Miou-Miou.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
4,498 (18%)
4 stars
7,386 (31%)
3 stars
7,691 (32%)
2 stars
3,096 (13%)
1 star
1,124 (4%)
Displaying 1 - 30 of 3,528 reviews
Profile Image for مجیدی‌ام.
216 reviews152 followers
November 15, 2021
روزی در کتابفروشی، در قفسه نشر چشمه، مشغول خریدن یکی دو کتاب با ترجمه پیمان خاکسار بودم که چشمم به مغازه خودکشی افتاد.
با توجه به حجم کم‌اش و قیمت نسبتا پایین‌اش و لوگوی نشر چشمه روی جلدش و البته نوبت چاپ چهل و پنجم‌اش، تصمیم گرفتم بخرمش.

از داستان کتاب چیزی لو نمیدم، هرچند که چیز خاصی برای لو دادن نداره!

شروع به خوندن کردم که دیدم به به، چه انتخابی! چه کتابی! چه ایده‌ی جذاب و نویی، چه طنزی...!
خوندن رو ادامه دادم و با هر صفحه که جلو می‌رفتم، از این اشتیاق کم میشد! :))
یعنی خواننده، همون صفحات اول کل جذابیت کتاب رو جذب می‌کنه و رفته رفته کتاب جذابیت جدیدی برای ارایه نداره! به همین سادگی!

در نقد کتاب عصیان نوشته بودم که اون کتاب، با یک ستاره شروع شد و به چهار پنج ستاره ختم شد...
برای مغازه خودکشی برعکسه! این کتاب با چهار پنج ستاره شروع شد و با یک ستاره تموم شد! :))

البته اگر بخوام انصاف داشته باشم، کتاب بدی نبود و بخاطر حجم کمش میشه یک نفس خوند و برای استراحت بین کتاب‌های بزرگ انتخاب خوبیه.

پایان کتاب هم بنظرم خیلی بی دلیل دراماتیک شد! :))

در کل، این کتاب رو به چشم یک اثر فاخر که دیدتون نسبت به زندگی و خودکشی رو عوض کنه، نگاه نکنید و صرفا بعنوان سرگرمی بخونید.

مغازه خودکشی، چیز زیادی برای بحث و نقد و توضیح نداره! امتیاز هم سه ستاره بسشه!
Profile Image for Gypsy.
433 reviews711 followers
August 28, 2018
دلم می‌خواست بیام بگم ملت آب دست‌تونه بذارین زمین و برین مغازۀ خودکشی رو بخونین که قطری هم نداره و بی‌اندااااازه ایده‌ش خاص و جدید و امروزیه و حالِ این روزهای ماهاست!

ولی نه، نمی‌تونم با همچین شوقی بگم؛ چون داستان رفته‌رفته افت می‌کنه!

مغازۀ خودکشی یه شروع عالی داره با یه ایدۀ عالی‌تر. مغازه‌ای که لوازم خودکشی می‌فروشن و "ما خودکشی رو تضمین می‌کنیم. اگه نمردید، پول‌تون رو پس می‌دیم." و "به‌علت عزاداری باز است." و شعارش اینه که: آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ لااقل در مرگ‌تان موفق باشید.

یه کمدی سیاه عالیه که دوست داری ازش فیلم بسازن! خیلی از ماها دوست نداریم از کتاب‌هایی که دوست‌شون داریم فیلم بسازن؛ چون هم قربانی جلوه‌های سینمایی و طبع مخاطب و هالیوود می‌شه، همم جزییات و دقت داستان رو نداره. اما مغازۀ خودکشی قابلیت فیلم شدن هم داره و دوست داری فیلمش رو ببینی.

خودکشی و مرگ و دید منفی به زندگی فقط فلسفۀ مغازه نیست؛ توی تک‌تک شخصیت‌هایی که مغازه رو می‌گردونن هست. اینکه به مشتری‌هاشون نمی‌گن روز خوش. آرزوهای خوب نمی‌کنن. برا تولد دخترشون بهش می‌گن یه سال از عمرت کم شد. آلن‌کوچولو که سرشار از زندگیه، موقعیت‌های طنز خوبی رو فراهم می‌کنه و تعارض رو توی داستان به‌وجود می‌آره. غیر این عاشق شدن مرلین و تغییرات ونسان و همین‌طور ماهیت مغازه هم داستان رو جذاب‌تر می‌کنه. اینکه شخصیت‌ها نمی‌تونن خودشون رو بکشن، چون اگه بکشن این مغازۀ نسل‌اندرنسلی‌شون رو کی می‌خواد بچرخونه؟ پس محکومن به زندگی. و این یه جورایی حال ماهاست. همون مفهوم دازاین هایدگره که ما توی این زندگی افتادیم. سارتر هم می‌گه ما محکومیم به زندگی. زندگی همین‌قد بی‌معنیه و باید بهش معنی بدی، باید یه مغازه‌ای بسازی برای خودت که تو رو اینجا نگه داره.

ولی گفتم، داستان رو انگار یه نویسندۀ نیمه‌حرفه‌ای نوشته؛ چون با وجود شروع و ایدۀ عالی و تکنیک‌های گاه‌وبی‌گاهش و ظرافت‌هایی که داره، در پیشروی داستان موفق نیست به‌نظرم. به‌خصوص پایان زیادی خوشش بهم ننشست. هرچند انگار که به خودشم نچسبید که اونطور آلن رو به فنا داد. دوست دارم کتاب رو بخونین و دربارۀ پایانش نظر بدین؛ چون خیلی با پایانش مشکل داشتم! در روند داستان هم قاطی ویژگی‌های مخاطب‌پسندانه شد. همین عاشق شدن مرلین. هرچند که خیلی با اون تیکه خندیدم که ارنست به‌عنوان یه نگهبان قبرستون به مرلین ابراز علاقه می‌کنه و می‌گه تا پای مرگ. :)) یا اون تیکه که بابائه می‌گه اگه مغازه رو جمع کنیم چی‌ بزنیم؟ ونسان می‌گه پنکیک‌فروشی. یا چندتا تیکۀ دیگه که واقعاً بامزه بود و من اینجا تعریف کردم بی‌مزه شد. :دی

به‌نظرم بزرگ‌ترین عیب داستان این بود که کم بود! نویسنده نتونسته بود ادامه‌ش بده. یه ایدۀ باحال داشته، شخصیت‌ها رو طراحی کرده، فلسفۀ وجودی مغازه رو داشته، حتی فکر کرده که اسامی تناسب داشته باشن و چقدر ازین انتخابش خوشم اومد، اما نمی‌دونسته دقیقاً با اینا چی کار کنه. اگه بخونین متوجه می‌شین چرا اینو می‌گم؛ چون اتفاق‌های توی داستان رو خیلی دم‌دستی انتخاب کرده، برخلاف چیزهایی که براش طراحی کرده بوده. مثل تولد مرلین، مثل عاشق شدنش، مثل از رونق افتادن مغازه، مثل تغییرات ونسان، همه با هم تناسب داشتن اما دم‌دستی بودن. اینه که می‌گم نویسنده نیمه‌حرفه‌ای بوده. یه وقتی یه نویسندۀ حرفه‌ای هم چیزهای دم‌دستی رو برمی‌داره. اما رشدشون می‌ده. سریع نمی‌ره سراغ‌شون. اینجا خیلی سریع رفت سراغ‌شون و داستان زود تموم شد. خیلی اتفاق‌ها می‌تونست براشون بیفته، نه؟

دوست داشتم بیشتر توی این مغازۀ خودکشی بچرخم. زود خراب شد.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Mohammad.
138 reviews60 followers
March 30, 2019
!!!! شاید 1.5 ستاره، شاید
بالاخره تموم شد. با اینکه حجم کمی داشت، چقدر سخت تونستم تمومش کنم از بس بد بود. واقعا نمی دونم چطور طرف تونسته این رو چاپ کنه و چرا کسی این رو ترجمه کرده و نشر چشمه هم چاپ کرده. از این آمارتورتر هم میشه نوشت مگه. با یه ایده که داستان درنمیاد آخه.
اولش یه فضای خوب میسازه، بعد افتضاح پرداخت میکنه، نثر به شدت بچگانه جلو میره، پر از شعارهای شدیدا گل درشت، تهش هم درسته یه ذره شوک وارد کرد، ولی با منطق داستان جور نبود به نظر من. یه جاهایی هم دانای کل حرفی رو میزد که شخصیت باید میزد.
حتی نتونستم بهش 2 ستاره بدم.
Profile Image for صان.
429 reviews465 followers
August 29, 2018
ایده‌ی شروع رمان (؟) عالی بود. کلی کیف می‌کردی اوایل کتاب. ولی هرچی جلوتر می‌رفت می‌دیدی چیز جدیدی بهت نمی‌ده و صرفن داره فضایی که ساخته رو به شکل ساده‌ای هی تکرار می‌کنه. بیشتر بهش میومد که داستان نوجوانان باشه. در نهایت هم پایان‌بندی‌ای غیرواقعی و غیرقابل‌باور داشت. به طوری که می‌فهمیدی نویسنده فقط برای عجیب و غریب بودن داره کتاب رو اینطوری به پایان می‌رسونه و برای همچین پایانی هیچ فکری نکرده و شخصیت‌پردازی‌ای انجام نداده و کاری که کاراکتر می‌کنه رو اصلن نمی‌تونستی از خودِ کاراکتر بدونی. چیزی کاملن جدا و فقط برای جذاب‌تر شدنِ کار. می‌تونست خیلی جالب‌تر هم باشه البته که متاسفانه نشده بود :))

(جالبی، از حیث پرداختن و پخته‌تر کردنِ ایده‌ای به این خوبی)

اما جذاب بود. خلاقانه‌ هم بود.
Profile Image for Baba.
4,067 reviews1,511 followers
June 12, 2023
Originally written in French… a fable-like tale of a post apocalyptic world where depression and suicide is rife. In a huge residential block lives the Suicide Shop, run by the Tuvache family, contentedly miserable selling a huge array of effective suicide solutions. A clever and quirky dark comedy. 6 out of 12, Three Star read

2013 read
Profile Image for Rana Heshmati.
632 reviews881 followers
June 21, 2021
اولش اینقدر فوق‌العاده بود که داشتم به چیزهایی که می‌خوام درموردش بنویسم فکر می‌کردم! واقعا عالی بود. چرا اینکار رو کرد با داستان آخه؟ چرا همچین ایده‌ی نابی رو اینقدر شعاری تموم کرد؟ :( ناراحت شدم
Profile Image for Luís.
2,370 reviews1,358 followers
June 19, 2025
This book is a parable, meaning you only understand it when you read the last paragraph. Throughout the book, I hesitated between interest and disinterest. I could not locate this story in an unspecified period, but we can guess in a gloomy future world—until the thunder from the last paragraph!! There is humor (like the Adams family), darkness, and caricature.
A short book perplexed me: I could not say if I liked it or not!!! The author reminds me of a sad clown.
Profile Image for Behin.
101 reviews20 followers
February 23, 2022
این چه سمی بود من خوندم؟!
واقعا برگام ریخته😐
خب این کتاب اول تا وسطش خیلی کریپی بود خیلی خوشم اومد از اونجاش
ولی بعد یه دفعه همه شخصیتا بدون هیچ دلیل موجهی شروع کردن به تغییر فاز
این تغییر فاز انقدر شدید شد که واقعا به نظرم یه مشکل بزرگ بود...میتونست قشنگترش کنه داستانو نه انقد غیر منطقی😐
و اینکه به نظرم شخصیت آلن میتونست یه جور دیگه خوشش از زندگی بیاد، این دیگه زیادی گلدرشت بود😂حالا اصن اینو مشکل حساب نکنیم، همون تغییر فازشون انقد غیرمنطقی بود دیگه حرفی نمیزاره
پایانشم که هنوز تو شوکم بخاطرش😦
Profile Image for Mohadese.
420 reviews1,132 followers
September 12, 2021
"آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ لااقل در مرگ‌تان موفق باشید."
مغازه خودکشی، داستان ساخت��رشکنی‌ها در قالب یه طنز تلخ و تاریک اما جذابه!
ی یه کتاب جذاب و خوش‌خوانه که خوندنش چند ساعت بیشتر وقت‌تون رو نمیگیره!
به نظرم از یه جایی اما جذابیت‌ش رو از دست میده و دچار افت میشه اما هم‌چنان ج��لبه و یه ایراد دیگه که به کتاب وارده اینکه خیلی شتاب زده از اتفاقات و شخصیت‌ها گذر کرده، شاید میشد کمی کتاب رو حجیم تر اما پر ماجراتر کرد! (۴.۵ ستاره)
چیزی که تو کتاب برام جالب بود شعور مردم در رجوع به مغازه خودکشی بود، اینکه آدم‌ها تنها قاتل خودشون بودند!
اخطار، اگه کتاب رو نخوندید بقیه رویو رو نخونید!
کتاب با جمله " خودش را رها کرد" به پایان می‌رسه و من دوست دارم فکر کنم این رها شدن به معنا آسودگی خیاله و نه خودکشی :((( هر چند از نظرم خیلی پایان خوبی میومد :)))
بعدن نوشت: راستی گویا انیمیشن این کتاب هم ساخته شده، اگه حوصله خوندن کتاب‌ش رو ندارید لااقل انیمیشن‌ش رو ببینید!
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for milad  می‌لـاد.
51 reviews10 followers
July 30, 2018
چه کتابی!

"نخواستم بعد از خوندن‌ کتاب بلافاصله و‌ هیجان‌زده بنویسم.‌ پس چند روز صبر کردم...."

قصه همون اندازه بکر بود که پایانش.

شروع داستان و نیمه‌های اون سرشار از لحظه‌ها و توصیف‌های ناب بود. دیالوگ‌های ناب‌.‌ این اندازه طنازی سیاه من رو شگفت‌زده کرد. پارت اول قصه پُر بود از این صحنه‌ها و طنزی که آدمو خورد می‌کرد. و من‌ چقدر این خورد شدن رو دوست داشتم. مثال؟! اونجا که پدر توضیح می‌ده آلن چطور به دنیا اومد. اینکه اونا اصلا دنبال بچه‌ی سوم نبودن. و‌ آلن حاصل پاره شدن وسیله‌ای بود که برای جلوگیری! استفاده می‌کردن. اما نکته ناب و بکر و شیرین همین‌جاس. که این وسیله از محصولاتی بود که توی مغازه‌ی خودشون به فروش می‌رسوندن. اون هم برای کسایی که می‌خوان از طریق بیماری مقاربتی خودکشی کنن! فوق‌العاده‌‌س این توصیف! نیست؟! به نظر من این قسمت یکی از نقطه‌های عطف قصه‌س. این معنای دقیق کمدی سیاه. این حجم از انحطاط و روان‌پریشی و دیوانگی و هر واژه‌ای که بتونه این سیاهی رو به سیاه‌ترین شکل ممکن بیان کنه، همینه. دنیایی که برای خودکشی انواع وسایل رو می‌سازه و بفروش می‌رسونه. و مردمی که محکومن برای خودکشی حتماً پول بدن! به شکلی که حتا یک فقیر هم به این مغازه پا می‌ذاره و‌ خواهان ارزون‌ترین وسیله‌ای‌ست که بتونه زندگی‌یش رو تموم کنه. این بیماری از کجا می‌آد؟

بر می‌گردم به این طنز سیاه و تلخ فوق‌العاده‌. چرا کسی که می‌خواد از طریق بیماری مقاربتی خودکشی کنه، که این امر مستلزم اینه که با پاره شدن کاندوم‌ همراه باشه، اصلاً بخواد پول بده و این محصول رو تهیه کنه؟!! خب به این وسیله نیازی نیست. بره و کارشو انجام بده! بدون پرداخت هزینه. و وسیله‌ای که بخواد پاره بشه! و این همون اوج تاریکی و منحط شدن یک جامعه و مردم‌ش هست. که من به شدت این دیوانگی رو دوست داشتم.
فضا پره از این توصیف‌های تاریک.
کادوهای تولد رنگ و بوی مرگ می‌دن. حتا تبریک روز تولد این جمله‌‌ست: «تبریک می‌گم عزیزم. یک سال از عمرت کم‌تر شد.»
و این احساس نزدیکی به این جمله. برای من حس نزدیک‌تری داشت که جایی در نوشته‌هام گفته بودم «چرا آدم باید از اینکه به آخر زندگی‌ش نزدیک می‌شه خوش‌حال بشه» و چقدر نزدیک بود این دیالوگ به من و فکر من...

اما یکی از نکات منفی با پارت دوم قصه همراه بود. جایی که امید داره جاشو به ناامیدی می‌ده. این شکل از جایگزینی و شیفت شدن به حالتی دیگه، من رو اذیت کرد. اتفاقی که باید به هر شکلی اتفاق می‌افتاد. و هرچی جلوتر می‌رفت آشفته‌تر می‌شد. و من ناامیدتر. از اینکه یک داستان خوب‌ چرا باید با اتفاق‌هایی که رضایت‌بخش نیست بره جلو و تموم بشه. و ناامید منتظر یک‌ پایان روتین، فانتزی و کلیشه بودم...

»»»و‌ اگر کتاب رو نخوندید و علاقه به خوندن‌ش دارید، این متن رو تا پایان نخونین!!!

به صفحه ۱۱۴ رسیدم و چند خطی که نشون از یک پایان مزخرف - از دید من - می‌داد. تا اینکه خط و جمله‌ی آخر کار خودشو کرد. تا من بیام بگم فوق‌العاده‌ این کتاب رو دوست داشتم. پایان‌ش در بدترین شکل ممکن، بهترین بود. خوندم که خیلی‌ها با این پایان مشکل داشتن. اما نویسنده تِم‌ اصلی داستان و اونچه رو که دنبال‌ش بود رو در پایان داستان هم دنبال کرد: ناامیدی، انحطاط و مرگ آرزو و‌ زندگی.
وِل کردن طناب توسط شادترین و امیدبخش‌ترین شخص قصه، و انتخاب مرگ جای زندگی. یعنی خودِ اصلِ آلن به کارش اعتقاد نداشت. ترس داشت. ترسی که از بی‌اعتقادی به تفکر و اعمالی که انجام می‌داد میومد. به قول شمس تبریز که گفت «اعتقاد و عشق دلیر کند و همه ترس‌ها ببرد». آلن اعتقاد نداشت به کاری که انجام می‌داد و فقط ادا در آورد. شکل خیلی از ماها.
آلن‌ تظاهر کرد و به خانواده، مردم و ایضاً همه‌ی ما، دروغ گفت.
دوست دارم ساعت‌های زیاد حرف بزنم و بنویسم.

آیا فوق‌العاده‌ نیست؟!
Profile Image for صَــــنَــــمْــــ.
156 reviews101 followers
February 6, 2019
راستش یه جور حس خنثی نسبت به این کتاب دارم؛ نه میتونم بگم دوسش داشتم و نه میتونم بگم خوشم نیومد! مغازه ی خودکشی رو بعد از میرا خوندم و حس میکنم از یه نظر نسبتا شباهت داشتن به هم! اونم اینکه هردو تا داستان، یه زمانی رو روایت میکنن که ارزش ها و خوب و بد ها جاشون باهم عوض شده!
مثلا وقتی آلن به مرلین میگفت که خوشگله،‌ مرلین ناراحت میشد و میزد زیر گریه که نه من زشتم :)))
پایان مناسب و سنجیده ای هم داشت و اگر غیر از این بود، لوس می نمود!
Profile Image for Parham.
52 reviews32 followers
August 19, 2021
با این کتاب یاد گرفتم کتاباییم هستن که بتونی بهشون
"یک"بدی.
بیست و دو بهمن هزار و سیصد و نود و هشت
--------------------

از اونجا که تا به امروز مغازه ی خودکشی تنها کتابیه که اینجا یک ستاره براش لحاظ کردم ، این اواخر گاه و بیگاه به فکرم میرسید که هم برای خودم توضیح بدم چطور شد که کتابی تا این حد ناراضیم کنه و هم اینکه خواننده های دیگه شاید بتونن دلایل خودشونو در چیزی که مینویسم پیدا کنن. از دو زاویه میشه بررسی کرد

اول اینکه به نظرم در تلفیق فضا (اتمسفر) و قالب و ژانر ناموفق بود . اینکه فضای سیاه و غمبارِ آخرالزمانی ( نزدیک به آخرالزمانی ) رو بخواد با پرداختی طنزآمیز و شوخ طبع به تصویر بکشه ، بیشتر به نظرم مضحک رسید تا اینکه زیرکانه بخواد یکجور کمدیِ سیاه رو در اثرش پیاده کنه . البته کتمان نمیکنم که چنین عقیده ای بیش از اینکه به اصول عینیِ نقد ادبی وابسته باشه، به سلیقه و سوبژکتیویته وابسته اس و اینکه شاید من فانتزی های نو و داستان نویسی پست مدرن ( البته شک دارم مغازه ی خودکشی پست مدرن حساب بشه ) رو به اندازه مکاتب سنتی مثل رئالیسم دوست ندارم ( البته که چند نویسنده ای هستن که هیچ مفسر و منتقدی اونا رو داخل رئالیسم حساب نکرده و با این حال جزو بهترینا حسابشون میکنم، ولی شاید انصاف نباشه که نویسنده ی زنده و قرن بیست و یکمی رو با نویسندۀ مرده و سرشناس و زبانزد خاص و عام مقایسه کرد و به همین خاطر میگذریم ازش )

با این حال در مقایسه با برخی از افرادی که میشناسم و اهل ادبیاتن ، همیشه تصور کردم که اهمیت بیشتری به نثر و جمله بندی و هر چیزی که رگه هایی از وسعت و افقِ فکریِ نویسنده ( فلسفه اش شاید ) هستش، میدم ؛ به طوری که خیلیها فقط براشون مهمه که به محض باز کردن لای کتاب و خوندنِ اولین صفحه ، به کمکِ عناصرِ داستان به وجد بیان و نتونن کتابو زمین بذارن و خودِ داستان براشون مهمه تا اینکه محتوای کتاب چیه . در این زمینه، مغازه ی خودکشی حتی بدتر از نکته ی اولش عمل کرد . تفکرات سانتیمانتال و سطحی نظیر ((زندگی اگه سخت بگیری بهت سخت میگیره و اگه راحت بگیری بهت راحت میگیره )) ، اون هم از زبون شخصیتی که مثلا منجی و امیدِ خانواده اش هست هیچ عذری برای کسی که یکی دو تا اصل و پرنسیپ برای ارزش گذاریِ سرگرمی هاش (نه فقط کتاب ،بلکه سینما ، موسیقی ، ... ) داره، باقی نمیگذاره . در واقع من فکر میکنم که خیلیها هدفشون از کتاب خوندن اینه که با یک تعامل و ایجاد دیالوگ با نویسنده ای که قطعاً خودش اهل تفکره ، بتونن به یک نظام فکری مستقل و پرورده برسن که تفاوتهای بنیادی با شعارهای تلویزیون، رادیو و بخشی از کتابهای خودیاریِ مبتذل ( همه ی خودیاری ها جنبه منفی ندارن ) داره . اما مغازه ی خودکشی چی ؟ یه اثر ادبیِ برآمده از همون فرهنگ ( برآمده از همون ضدِ فرهنگ، به قول تئودور آدورنو ) که در آخر با پایان بندیِ غیرمنطقیش حتی نمیتونه همون شعارهای سطحی رو به خوبی با تکنیک های قصه نویسی تطبیق بده ؛ به عبارتی ، هم فرم الکن میشه هم محتوا مبتذل



Profile Image for EMMA.
255 reviews396 followers
May 23, 2020
حقيقتا امتياز را بخاطر پايانش ميدم،سوژه خوبي داشت ولي از يجابي كسل كننده شد.وقتي آلن خودشو انداخت پايين يجورايي شوك شدم و دور از انتظار بود ولي ياد آدمهايي افتادم كه جقدر در ظاهر خوشحال و خوش خندن ولي در باطن اينطوري نيستن و از درون غمگينن و كسي نميفهمه☹️
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for میعاد.
Author 13 books363 followers
January 19, 2020
ضعیف. ضعیف. ضعیف.
ایده‌ای بکر؛ قلمی نپخته؛ پرداختی سطحی و شعارزده.
نمی‌فهمم چرا باید نویسنده چنین ایده‌ای رو خراب کنه و کتاب رو تبدیل کنه به یه کتاب همه‌پسندِ شبه‌انگیزشی‌. تغییر شخصیت‌ها، روند داستان و پایانش هیچ‌جوره درک‌شدنی نیست.
Profile Image for Evie.
471 reviews79 followers
May 6, 2016
"Too many people do an amateurish job. You know, out of a hundred and fifty thousand people who make the attempt, one hundred and thirty-eight thousand fail. These people often find themselves disabled in wheelchairs, disfigured for life, but with us … Our suicides are guaranteed. Death or your money back!" –Mishima Tuvache

I don't usually venture into books that I'm not sure I'll like. Probably close minded of me, but there are so many books that I know I will like and not nearly enough time to read them. A friend recommended this little French novella, and I was willing to give it a try because it wasn't very long. She said it was funny, and boy was that the understatement of the year. This book is hilarious! It's a sort of Beetlejuice meets The Hunger Games breakfast mimosa. It makes you question a lot of things, like whether or not you should be laughing...or drinking alcohol before 10 am.

Far into the future, the world is on its ninth cat life and people are killing themselves in throngs. To meet the growing demand, the Tuvache family's generations old Suicide Shop has been providing every tool necessary to end one's life. Everything from sepukko paraphernalia to hemlock are in stock and consultations are free. But what is a family to do when their youngest child is so naturally cheerful?! Is there a better solution to a disappointing life other than suicide? Alan Tuvache seems to think so, and his infectious optimism seems to be leaving its mark. A good read if you're looking to read something a bit offbeat and enjoy satire at its blackest.
Profile Image for Keyhan Mosavar.
64 reviews53 followers
September 20, 2021
مغازه ی خودکشی از همون خط اولش در ذهن من خودش رو مثل یک انیمیشن سیاه و سفید نشون میداد. ایده داستان ایده نابی بود ولی خوب نتونست نویسنده به داستان پروبال بده. چرخش فکری ناگهانی شخصیت های داستان برای من غیرقابل باور بود. درکل دوستش داشتم ولی ای کاش بیشتر روی کتاب کار می شد.
August 25, 2019
Ένα γλυκόπικρο, νοσηρό βιβλιαράκι με απλή και γρήγορη πλοκή, για έναν κόσμο που αυτοκαταστρέφεται, εκφυλισμένος απο μεταλλασσόμενα δηλητήρια προηγμένης τεχνολογίας, αγάπης, κέρδους, τοξικής απάθειας.

Μια οικογένεια αναγκασμένη στην κατάθλιψη της καθημερινότητας της διατηρεί ένα κατάστημα, μια οικογενειακή επιχείρηση που προσφέρει επιλογές θανάτου μέσω της αυτοκτονίας.

Ανάμεσα στα μέλη της οικογένειας υπάρχει ένα νεαρό πλάσμα που αρνείται να μπει στο πρόγραμμα θανάτου.
Έχει αντιρρήσεις σχετικά με την απελπισία και την απογοήτευση.
Αντιτίθεται στην πεποίθηση πως η ζωή είναι βασανιστικά άσχημη και ελεεινά απογοητευτική.

Ο μικρός Άλαν δεν πατάει στα σκοτάδια των πονεμένων ψυχών προσπαθεί να τα φωτίσει με το γλυκό θεραπευτικό του χαμόγελο. Είναι το περίεργο παιδί της πόλης και το αίνιγμα της εσκεμμένα δυστυχισμένης οικογένειας του.

Αυτό το μικροσκοπικό χαμόγελο και κάποια λόγια αγάπης και ευθυμίας, χωρίς να γίνονται δογματικά, προσπαθούν να γίνουν η δύναμη που θα αλλάξει τα πάντα.
Ο Άλαν θέλει να κάνει την οικογένεια του ευτυχισμένη και όλους τους πελάτες που αδημονούν μπροστά στην πληθώρα ειδών αυτοκτονίας,
εύκολα τους συνταράσσει με πολύ απλές και κοινότοπες απολαύσεις αναψυχής και αυτοπεποίθησης.

Έχει γεννηθεί με σκοπό να αποδείξει πως η ζωή δεν είναι σπατάλη απο καημούς και φόβους και δεν απολογείται χτίζοντας φράγματα χαράς.

Μπαίνοντας ανάμεσα στα μέλη της οικογένειας του Άλαν ο αναγνώστης αισθάνεται ιδιόμορφα, παράξενα, καταθλιπτικά, νοσηρά αλλά και παραδόξως οικεία, ζεστά, αστεία, με μια πνοή άνετης τρυφερότητας.

Το ευγενές σχέδιο πίσω απο το χαμόγελο του αγοριού ξεπαγώνει το άγγιγμα θανάτου που ορίζει την σκοτεινή μας ιστορία.
Η απροσδόκητη συστροφή στο τέλος του βιβλίου φανερώνει ξοδεμένες ανάσες για αγαπημένους που δεν χρειάζεται να τις θυμούνται.
Που ακόμα και όταν κλαίνε τραγουδάνε, με μουσικές μεταδοτικές που συναρπάζουν και μυρωδιές που σκορπάνε μνήμες και γοητεύουν.
☠️
💋

Καλή ανάγνωση.
Πολλούς ασπασμούς.
Profile Image for Rojita Rojîta.
132 reviews36 followers
July 24, 2019
من‌ نسخه‌ی شنیداری رو گوش دادم و این خیلی کمک کرد که وقایع و موقعیت‌ها رو به خوبی در ذهنم ترسیم کنم.
ایده و شروع عالی بود برای منی که طرفدار ادبیات فانتزی نیستم اما اتفاقات به حدی سریع پیش رفت که کیفیت رو پایین آورد و احساس کردم نویسنده عجله داره زودتر تموم بشه!
دو ستاره برای ایده‌ی کتاب و یک ستاره برای نسخه‌ی شنیداری.
Profile Image for Sheyda.
39 reviews32 followers
December 31, 2021
این واقعا همون مغازه خودکشی‌ایه که همه ازش تعریف می‌کردن؟!!
Mehhh...!
Profile Image for Melika Kalhor.
141 reviews52 followers
July 23, 2021
خب مشخصا ایده‌ی اصلی این کتاب، ایده‌ی فوق العاده‌ایه! ایده‌ی خاص و بکری که می‌شد خیلی خیلی بهتر بهش پرداخت ولی تولی اینکار رو نکرد! 😒

لحن روایت شبیه رمان نبود؛ شبیه این بود که یه نفر بخواد خیلی خلاصه یه ماجرایی رو براتون تعریف کنه. پس شاید بشه اینطور گفت که ژان تولی خیلی عجوله!

کل کتاب ۱۸۰ صفحه‌ست و من دیروز تو دو - سه ساعت تمومش کردم. تولی می‌تونست بیشتر به داستان و کاراکترها بپردازه و بهشون شاخ و برگ بده و روایتش رو از این چیز عجولانه‌ای که الان هست، دربیاره!

و نکته‌ی مهم بعدی... پایان کتاب 😑 پایانش حقییییققتتاااا از کل کتاب بدتر بود! طوری تموم شد که انگار نویسنده قصد داشت به زور کاری کنه که پایان داستان خاص یا فراموش نشدنی و یا شوکه‌کننده بشه. به شدت آماتور و مسخره، طوری که حتی از لحاظ منطقی هم ربطی به خط روایت داستان نداشت! یه وصله‌ی کاملا ناجور برای داستانی که خودش پر از ایراد بود!

هدف داستان این بود که نشون بده زندگی با وجود همه‌ی بدی‌ها و سیاهی‌هایی که داره، قشنگی‌های خودش رو هم داره. اما اصلا داستانی که برای بیان این هدف نوشته شده ارزشی به اندازه‌ی خود این هدف نداره و ضعیف عمل کرده...

واقعا از بس در مورد این کتاب شنیده بودم توقع نداشتم همچین چیزی از آب دربیاد! اگر یه کتاب باشه که کلمه‌ی اورریتد رو معنا کنه، همین کتابه🤦🏻‍♀️

خلاصه که... این کتاب از من ۲ میگیره 🙂 دیگه نهایتا ۲.۵🚶🏻‍♀️
Profile Image for Maria Espadinha.
1,162 reviews513 followers
September 29, 2025
Estou Feliz!

Encontrei o contra-peso ideal para equilibrar aquelas leituras interessantes mas algo pesadas que abordam temas como a guerra, as doenças terminais, o abuso de menores, o tráfico humano, etc, etc:

A Loja dos Suicídios:

Um negócio familiar, onde se podem encontrar os mais variados e requintados artigos capazes de garantir um suicídio eficaz!
Nesta loja o riso é proibido, bem como qualquer outro indício de boa disposição.
Há que cultivar uma atmosfera negativa para não afugentar os clientes!
O usual "bom dia" é substituído por um "está um dia horrendo, não acha?" e o "volte sempre" por um simples e seco "adeus"!

Zelando pela continuidade dum dia à dia negativo, à noite, a mãe conta estórias de suicídios célebres aos seus filhos, para os adormecer.
Porém, esta atmosfera negra vai ser afectada pelo sempre sorridente e bem disposto Alan, o membro mais jovem da família, cujo primeiro sorriso foi detectado por uma cliente, era ele ainda bebé:

"Esse bebé está a rir!"

"A rir? Está agora a rir! São caretas! Porque raio estaria ele a rir?"

"Mas olhe que ele parece estar mesmo a rir!"

"Bem...seria de admirar se estivesse; ninguém na nossa família alguma vez se riu!"
"Mishiiiimaaaa! Chega aqui p.f."

"Siiimm?! Que se passa?"

"Esta cliente afirma que Alan está a rir!"

"Que raio estás tu a dizer, Lucrécia?"
"Ele deve ter é gases! E por isso está a fazer caretas. Parece que está a rir, mas não!"
"Repare. Se eu lhe virar os cantos da boca para baixo ele fica com o mesmo ar infeliz dos outros irmãos!"

"Ok, mas agora liberte-lhe novamente os cantos da boca!"
"Aaaa! Está a ver ele a sorrir outra vez?"

"Bem...mas o que deseja afinal?"

"Uma corda para me enforcar!"

"Muito bem! Tem tectos altos ou baixos? Não sabe?! Então 2 metros devem chegar! Já vem com um laço na ponta e tudo. Basta enfiar a cabeça, ajustar e pronto..."

Logo que a cliente sai, pai e mãe voltam-se na direcção do bebé constatando com pavor que ele está realmente a sorrir!

E foi assim que tudo começou a mudar na Loja dos Suicídios...


"A Loja dos Suicídios" é uma estória ímpar, que combina humor com suicídio!
Tal proeza, não pode deixar de ser recompensada com 5 estrelas 👍👍

Nota: a cena que transcrevi foi traduzida directamente da versão inglesa, com algum cunho pessoal. Contudo, tive o cuidado de não me afastar (demasiado) do texto 😉
Profile Image for Raha.
186 reviews243 followers
December 18, 2018
لوکریس و میشیما زن و شوهری هستن که مغازه ای رو که ابزار و وسایل خودکشی می فروشه، اداره می کنن.اونا صاحب دختر و پسری به نام های مرلین و ونسان هستن که مثل اکثر آدم های اطرافشون همیشه محزون و افسرده هستن. اما داستان از جایی شروع میشه که آلن کوچولو، فرزند سوم این خانواده به دنیا میاد. پسر همیشه شاد و دلخوشی که معجزه ای می شه برای این جامعه ی فرو رفته در اندوه ابدی

حقیقت اینه که جامعه ی آخرالزمانی که "ژان تولی" در داستانش توصیف میکنه اونقدرها هم با جامعه ی حال حاضر ما تفاوت چندانی نداره، فقط شاید فرقش این باشه که اینجا هنوز هم برچسب چیزی مثل "گناه" به اعمالی امثال "خودکشی" جوری چسبیدن که جدا کردنشون از هم، دشوارتر از غلبه کردن به ترسمون برای انجام دادن چنین عملی هست
---
اوایل کتاب رو دوست داشتم. اما جلوتر که می رفت تکراری تر و خسته کننده تر می شد. آخر کتاب رو هم خیلی راحت می شد حدس زد و چندان غافلگیر کننده نبود
Profile Image for Parastoo Khalili.
202 reviews454 followers
March 23, 2021
مغازه‌ی خودکشی، یک طنز سیاه نوشته ژان تولی:
ماجرا درباره ی یک خانواده ی غمگین است، یک خانواده شامل زن، شوهر، دوپسر و یک دختر. میشیما تواچ پدر این خانواده نسل در نسل صاحب یک مغازه ی خودکشی بوده، خانواده اش برای او نام یک فرد معروف ژاپنی که با هاراکیری خودکشی کرده، و او هم همین کار را برای فرزندانش انجام داد. بسیار مغرور است و به مغازه ای که نسل در نسل چرخیده می‌بالد، میگوید از پسر کوچکترش متنفر است و اورا یک بلا میداند، اما وقتی پسرش از او دور میشود او احساس دلتنگی میکند.
لوکریس، مادر خانواده، او هم به همان اندازه ی میشیما از پسر کوچکش متنفر است، تاوقتی که پسرش از دست پخت او تعریف میکند!

ونسان، مرلین و آلن سه فرزند خانواده ی تواچ، ونس��ن فرزند اول خانواده؛ فردی لاغر و نحفیف که از تغذیه ی بد رنج میبرد و دچار میگرن های بدی‌ست، در ابتدا پدر خانواده او را به عنوان فرزند محبوب انتخاب میکند چون اون نقاشی های غمگین می‌کشد و همیشه ناراحت و تنهاست، او به حدی غمگین است که یک شهربازی خودکشی نیز اختراع میکند. مرلین، تک دختر خانواده، به قول خودش تپل و زشت است و هیچ مردی را پیدا نخواهد کرد که او را دوست داشته باشد، همیشه ارزوی مرگ دارد و مدام از پدرومادرش میپرسد«چرا ما نمیتونیم خودمون رو بکشیم؟» و اما آلن، اخرین فرزند خانواده ی تواچ، یک نابغه ی گم‌نام مانند نامی ک پدرش او انتخاب کرده «آلن تورینگ.» آلن تنها فرز شاد این خانواده است، همیشه آهنگ شاد زیرلب زمزمه میکند، از یک پرتگاه عشاق، پل عشق میسازد و به قول پدرش اون نمیشه پر لیوان را نگاه میکند.

در این شهر، تمام انسان ها بنا به هر دلایلی؛ چه منطقی چه غیر منطقی، چه کوچک چه بزرگ، خودکشی را بهترین و قشنگ ترین راه حل میخوانند. در این خانواده نیز همینطور است، انها ارزوی مرگ برای هم میکنند، می‌گویند مرگ پشت و پناهتان، و قشنگ مردن را از سعادت روزگار تصور میکنند.
ولی آلن مانند این‌ها نیست،آلن فردی‌ست که یک ماموریت مهم دارد.
Profile Image for سـارا.
294 reviews229 followers
July 28, 2018
این کتاب بیشتر برای من یک نماد یا استعاره بود از دنیایی که اگر مراقبش نباشیم رو به تاریکی و سیاهی میره. در حقیقت اول و آخر خودمون هستیم که می تونیم شادی و ارزش زندگی رو درک کنیم.
ایده‌ی داستان جذاب بود اما پرداخت، ضعیف و پیش پا اُفتاده. انتهای داستان رو میشد از اوایلش حدس زد و شاید به همین خاطر نویسنده در صفحه آخر سعی میکنه به خواننده شوک وارد کنه. (که البته برای من اینطور نبود)
از خوندنش پشیمون نیستم اما دوستش هم نداشتم. انتظار تاثیرگذاری عمیق تری داشتم نه صرفاً یادآوری کردن واقعیتی که همه میدونیم و عملی کردنش مستلزم اراده‌ی درونی خود ما آدم هاست.
Profile Image for Fatemeh.
41 reviews16 followers
August 27, 2022
ایده ی خوب و پردازش افتضاح
کتاب به شدت سطحی بود، من با خودِ آلن مشکل داشتم،اخه مگه میشه این همه خوش بین بودن؟؟؟هواپیما سقوط کنه و همه بمیرن و تو خوشحال باشی بگی اوه خوبه دونفر زنده موندن این زندگی چه قدر شگفت انگیز و دوس داشتنیه؟
یه موردِ دیگه، شخصیت های کتاب بودن که سال ها کار خودشون و جد و ابادشون کار کردن توی مغازه ی خودکشی بوده بعد اینطوری با دو کلمه و دو رفتار کوچیکِ آلن یا حتی خیلی یهویی متحول میشدن و نگرششون به زندگی مثبت میشد

و در پایان(خطر اسپویل)
منظور نویسنده از این کتاب چی بود؟😐دیدگاهمون رو مثبت کنیم و نیمه پر لیوان رو ببینیم یا اینکه خودکشی کنیم؟
از اول تا اخر کتاب مثل کتاب های زردفقط سعی داشت بگه که مثبت باشید،اگه زشت هستید،پدر یا مادرتون از بدنیا اوردنتون پشیمونن و شما رو جای دیگه ای میفرستن یا هر چیز دیگه ای فقط مثبت اندیش باشید و همه مشکلاتتون حل میشه!بعد اومده زارت با این جمله کتاب رو تموم کرد (آلن خودش را رها کرد) اینجوری ماموریتش تموم شد؟😒 اینجوری که خانواده بدبختش حتی اگه افسرده نبودنم باز افسرده میشن!! و در کل با دو جمله ی اخرش ،کل کتاب خودش رو نقض کرد!
Profile Image for Masoud Irannejad.
196 reviews130 followers
July 18, 2019
ایده قشنگی داشت و خب کتاب قشنگی هم بود آنچنان جذبش شدم که متوجه گذر زمان نشدم
آیا در زندگی شکست خوردید؟لااقل در مرگتان موفق باشید
این شعار مغازه ی خودکشی عه مغازه ای که فروشندگانش خودکشی موفق شما رو تضمین می کنند والبته شمارو نمی کشن چون قاتل نیستن بلکه ابزار خودکشی رو در اختیارتون قرار میدن از طناب دار گرفته تا انواع سم و وسایل ابتکاری
بر خلاف اسمش کتاب غمگینی نیست بلکه ی جور طنز تلخی داره شیرینه :) !!! در کل کتاب رو دوست داشتم

انیمیشن اقتباسی از کتاب رو هم تماشا کردم جالب بود سعی کرده بودند با ایجاد تغیرات داستان بهتری بسازند ولی خب ،گند زدند، کتاب خیلی بهتر از انیمیشن بود
Profile Image for Haniye.
147 reviews64 followers
February 1, 2020
ایده داستان خوب بود. اما انقدر همه چی سریع پیش رفت که نتونستم ارتباط درست و حسابی با حال و هوای کتاب بگیرم و غرقش بشم.
ای کاش بیشتر بهش پرداخته میشد
Profile Image for Mostafa.
433 reviews51 followers
August 23, 2020
میخواستم سه ستاره بدم ولی جمع بندی نهایی موجب شد که ۲ ستاره ثبت کنم.
پاراگراف آخر منو یاد صحبت رومن گاری انداخت که بعد از اینکه خودکشی کرد در نامه ای نوشته بود که ، من خودکشی نکردم به خاطر بیزاری از دنیا ، خودکشی کردم چون کاری برای انجام دادن نداشتم.
جدای از بحث ضعف در شخصیت پردازی و معرفی کارکترها و تغیر آنی شخصیت اعضای خانواده در هم راستا شدن با تورین ، اقدام نهایی تورین برام قابل هضم نبود.
ولی طرح اولیه داستان خلاقانه بود
Profile Image for Argos.
1,259 reviews490 followers
February 1, 2021
“İntihar” ve “ölüm” gibi iki soğuk ama ağır kavramı oldukça kaba çizgilerle makaraya alan bir novella. Ciddi ve sarsıcı konuları mizah ile yumuşatmak iyi bir fikir olsa da bunun dozunun da kavramların içerikleriyle uyumlu olmasını isterim. Çocukca buldum ben açıkcası, amaç ölüm ve intiharı kara mizah ile yumuşatmak olsa da, burada sulanmadan söz edebilirim ancak. Kitabı okuduktan sonra “hayat ne güzel, yaşamak ne hoş” diyecek aklıbaşında birisinin olacağını da sanmıyorum. Hafif geldi kısaca.
Profile Image for Ali Farahani.
3 reviews1 follower
April 4, 2022
این کتاب مانیفستی مفید برای کاسبان امید و رسولان دروغین موفقیت می‌تونه باشه. رییس اگر خواستی امید را به ما فلک‌زدگان تزریق کنی، زحمتی بکش و دلیلی هم برای زندگی بیاور وگرنه کتابت خود دلیلی بر حقانیت خودکشیه. حداقل من بعد از این کتاب بر حقانیت خودکشی ایمان آوردم.
Displaying 1 - 30 of 3,528 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.